اینروزها سالن استاد ناظرزادهکرمانی تماشاخانه ایرانشهر هرروز بهغیراز
شنبهها ساعت۲۱ میزبان نمایش «صددرصد» نوشته مارکس لید، با ترجمه وحید رهبانی و طراحی
و کارگردانی مرتضی اسماعیلکاشی شده است. ستاره پسیانی و هوتن شکیبا بازیگران این نمایش
۹۰دقیقهای هستند. درخلاصه این نمایش آمده است: بازیگر جوانی برای خواندن نمایشنامه
به خانه دختری میرود و … به بهانه این اجرا با مرتضی اسماعیلکاشی؛ طراح، کارگردان
و طراحصحنه «صددرصد» و هوتن شکیبا؛ بازیگر این نمایش گفتوگو کردهایم.
چهشد که نمایش «صددرصد» را برای اجرا انتخاب کردید؟
مرتضی اسماعیلکاشی: سالگذشته نمایش «سهخواهر» نوشته
آنتوان چخوف را بهعنوان کارگردان روی صحنه بردم که ازلحاظ ساختار اجرا کاملا با «صددرصد»
متفاوت بود. انگیزه و جذابیت اجرای «صددرصد» برای من این بود که برخلاف تجربه قبلیام
که براساس فرم طراحی شده بود، این نمایش رئالیستی، قصهگو و دیالوگمحور است. درواقع
میخواستم تجربهای متفاوت با کار قبلیام انجام دهم.
«صددرصد» نمایش دشواری است که بازیگران باید بسیار بر شخصیتهایی که ایفا
میکنند، تسلط داشته باشند. کمی درباره پروسه آمادهسازی نمایش توضیح دهید.
مرتضی اسماعیلکاشی: تمرین نمایش را از شهریورماه آغاز
کردیم. «صددرصد» اصلا نمایشی نبود که بتوان با دو الی سههفته تمرین آن را روی صحنه
برد.
هوتن شکیبا: من در عرصه تئاتر به تمرین اعتقاد دارم.
اینروزها باب شده است که نمایشها مدتزمانی کمتر از نیاز برای اجرا تمرین میکنند؛
اما واقعا نمیتوان با این شیوه تئاتر کار کرد حتی اگر بشود نمایشی که نیاز به تمرین
سهماهه دارد را در مدتزمان ۲۰روز آماده کرد، مطمئن باشید تنها لایه بیرونی اثر و
شخصیتها ساخته شدهاند. در تمام این سالها هربار که در پروژه تئاتر حضور یافتم،
حداقل دو الی سهماه تمرین کردهایم.
در این نمایش متادرام اتفاق میافتد که کار بازیگر را دشوارتر میکند
چون شخصیتها چندلایه میشوند و حداقل ازلحاظ القای حس بازیگر با چالش مواجه میشود.
درباره تحلیل وضعیت متادرام در این نمایش توضیح دهید.
مرتضی اسماعیلکاشی: قرار نیست بازیگران نقشهایی بسیار
متفاوت را ایفا کنند چون حتی در متن دراینباره صحبت میشود که کاراکترها همه به کاراکتر
اصلیای که در متن آمده است، شبیه هستند. درواقع هرچه در نمایش پیش میرویم، پردهای
از روی شخصیت اصلی برداشته میشود و شخصیتها قدمبهقدم به خودشان نزدیک میشوند.
درواقع در این نمایش کاراکترها تکثیر نمیشوند بلکه عمق پیدا میکنند.
هوتن شکیبا: انگار بهمرور پوستههایی از شخصیت برداشته
میشود. درباره نام شخصیتها در نمایش هم همین اتفاق میافتد؛ مایکل به مایک و سپس
به میک تغییر نام میرسد و الیزابت هم به لیزا و سپس لیز تبدیل میشود. انگار در جریان
نمایش نقابهای شخصیتها دانهبهدانه برداشته میشوند.
بارها دیدهایم، زمانیکه بازیگران نمایشنامههای خارجی را بازی میکنند،
برخی لحنهای خاص را به نمایش وارد میکنند که باورپذیری نمایش برای مخاطبان فارسیزبان
از بین میرود اما در اجرای شما، بازیگران لحن خارجی ندارند و البته زبانبدن و فیگورها
در شرایطی هستند که شاید چندان برای مخاطب ایرانی آشنا و قابلدرک نباشند. درباره این
شیوه اجرای نمایش بگویید.
هوتن شکیبا: مرتضی اسماعیلکاشی بسیار درباره این مسئله
که لحنمان خارجی نباشد، اصرار داشت. واقعا از دید من لحن خارجی داشتن روی صحنه تئاتر
یک باگ و اشتباه است که شاید از دوبله وارد تئاتر و سینمای ما شده است که البته بیشتر
تئاتر تحتتأثیر قرار گرفت چون با نمایشنامههای خارجی سر و کارِ بیشترى دارد. در دوبله
تحتتأثیر لحن فیلم و نزدیک کردن کلام فارسى به زبان خارجى فیلم آهنگ کلامى شبهخارجى
ایجاد شد. شاید چون مخاطب صدا و تصویر فیلم را بهصورت همزمان داشت، برای او این
لحن باورپذیر بود اما روی صحنه تئاتر نمیشد این همزمانی را دید و کمکم باورپذیری
شخصیتها از سوی مخاطب اتفاق نیفتاد. چون درواقعیت هم وجود نداشت. در نمایش «صددرصد»
تلاش کردیم نه آن لحن خارجی را داشته باشیم و نه از لحن تهرانی استفاده کنیم. مرتضی
اسماعیلکاشی از ما خواست تمام ویژگیهای گفتاری که مخاطب را به نقطهای خاص ارجاع
میدهد را از لحنمان حذف کنیم تا باورپذیرتر باشد.
مرتضی اسماعیلکاشی: از سویی دیگر باید توجه داشته باشیم
که معلمان اولیه تئاتر، ارامنه بودند. به همین دلیل معلمانی که خصوصا به هنرپیشهها
بیان تدریس میکردند، نوعی لحن ارمنی داشتند و آن لحن وارد تئاتر و بازیگری شد.
در این نمایش همواره با مخاطب بازی میشود، مخاطب در زمان اجرای نمایش
«صددرصد» درگیر این فکر است که الیزابت به چه جرمی مایکل را در این شرایط قرار میدهد
که ۹۹درصد این حدسها اشتباه ازآب درمیآیند. کمی درباره این وجه پازلگونه نمایش
بگویید.
هوتن شکیبا: درواقع در این نمایش نه مخاطب از مایکل
عقب میافتد و نه از او جلو میزند بلکه با او همراه میشود. برای این منظور وضوح برخی
از بخشها را کم کردیم تا تماشاگر و مایکل در یک جایگاه قرار بگیرند.
مرتضی اسماعیلکاشی: از زمانیکه روی متن کار میکردم،
به این فکر بودم که باید مابهازای کاراکتر مایکل را تماشاگر قرار دهم. در طی درام
ما با الیزابت پیش نمیرویم بلکه با مایکل همراه میشویم. ما آن غریبههایی هستیم که
در این تئاتر به خانه الیزابت وارد میشویم. تمام سوالهایی که در ذهن مایکل وجود دارد،
باید در ذهن تماشاگر هم شکل بگیرد. البته متن اصلی با اجرای ما متفاوت بود. در برخی
از بخشهای متن اصلی، اطلاعاتی به مخاطب داده میشد که او از مایکل جلوتر میافتد.
اینکه میگویید ۹۹درصد حدسهای مخاطب اشتباه ازآب درمیآید، در متن اصلی به حدود
۶۰درصد میرسید. احساس کردم در فرهنگی که نمایشنامهنویس در آن زندگی میکند، قصهگویی
نمایش کافی است و نیازی نیست مخاطب درگیر این بشود که پایان داستان به کجا میرسد بلکه
بیشتر بهدنبال دیدن روند نمایش است. تماشاگر انگلیسی، از یکساعت قبل در لابی، بهعنوانمثال
قهوه خورده و با آرامش منتظر اجرای نمایش است، پس او با قصه همراه میشود اما از تماشاگر
ما که با استرس و تمپوی بالا به سالن وارد میشود، نمیتوان انتظار داشت که با آرامش
بنشیند. برای درگیر کردن تماشاگر ایرانی نیاز است این بازی را با او به راه بیندازید.
به همین دلیل در طی تمرینها دخلوتصرفهایی را در متن ایجاد کردیم.
در شرایط امروز تئاتر ما که مخاطب بسیار بیحوصله است و نگاه داشتن تمرکز
او برای دیدن نمایشی که برخی از قسمتهای آن چندینبار تکرار میشوند، کار دشواری است.
چه تمهیدی داشتید که مخاطب تمرکز خود را از دست ندهد و تغییرات بسیار کوچکی که در برخی
از این دیالوگها اتفاق میافتد را درک کند؟
مرتضی اسماعیلکاشی: علاوهبر نکتهای که گفتید، این
متن دو پرسوناژ دارد که همین مسئله برخی جذابیتها را از نمایش میگیرد. در نمایشهای
پر پرسوناژ در دقیقههای مختلف، بازیگران جدیدی وارد میشوند و همین ورود بازیگر، هم
یک انرژی تازه است و هم جذابیت بصری تولید میکند. همچنین تغییر صحنه برای مخاطب جذابیت
تازهای ایجاد میکند اما در «صددرصد» دکور هم تغییر نمیکند. به همین دلیل برخی از
نکات را در اجرا اضافه کردم؛ اتفاقهایی که پشت پنجرهها میافتد، بردن نمایش در زمان
یک شب طوفانی، نوسان برق، افکتها، افزودن عروسک، شکل پایانبندی و … را به متن اصلی
اضافه کردم تا نمایش را از یکنواختی دربیاورد و به این اثر جنبه اجرایی بدهد. واقعا
تماشاگر بیحوصله است اما توانایی بازیگران و رنگی که بازیگران برای شخصیتها ایجاد
کردهاند، سبب شده است ابعاد مختلف کاراکتر را ببینیم.
از دید شما در این نمایش عمل اصلی دراماتیک در پایانبندی اتفاق میافتد
یا در روندی که الیزابت ایجاد کرده است، جریان دارد؟
مرتضی اسماعیلکاشی: در روند نمایشنامه است. پایانبندی
چیزی است که من به نمایش اضافه کردهام اما من تصمیم گرفتم دو ورژن ببینیم که خارج
از نمایشنامه است. در روند نمایشنامه عمل دراماتیک حضور دارد و هرچه به پایان نمایش
نزدیک میشویم، این اتفاق عمیقتر میشود.
زمانیکه مخاطب بلیت نمایش را تهیه میکند، تصور میکند که قرار است با
نمایشی با تم جنایی و معمایی مواجه شود اما بیشتر با یک نمایش روانشناسانه و معمایی
روبهرو میشود. چهشد که ژانر نمایش را جنایی و معمایی اعلام کردید؟
مرتضی اسماعیلکاشی: باید کلمه جنایی را از توضیح نمایش
در سایت تیوال بردارم و کلمه روانشناسانه را به معمایی اضافه کنم چون نمایشنامه براساس
یکسری تئوریهای روانشناسانه در رابطه با شخصیتها بنا شده است.
جالب اینجاست که در ابتدا فکر میکردم اعلام ژانر نمایش بهصورت جنایی،
گرههای نمایش را لو میدهد اما در جریان نمایش احساس کردم این اعلام ژانر هم یک بازی
دیگری است که با مخاطب انجام شده است. آیا نمیتوان به این تفاوت در ژانر بهعنوان
یک عنصر پیرامتنی نگاه کرد که با کیویی گمراهکننده، گره را پیش از نمایش ایجاد کرده
باشید همانطور که در هنر اینترتینمنت اتفاق میافتد؟
مرتضی اسماعیلکاشی: نمیدانم چند درصد از تماشاگران
به این نکته توجه میکنند و یا با این گونهها آشنا هستند تا در ذهن خود این وجهها
را بسازند اما اینکه بازی با مخاطب از زمان خرید بلیت شروع شود، نکته جالبی است.
بهنظر میرسد در متن تناقضی درزمینه انگیزه الیزابت وجود دارد؛ او در
بخشی از متن تاکید میکند که به حادثه و تصادف اعتقادی ندارد اما در ادامه داستان مشخص
میشود تصادف انگیزه اصلی انتقامگیری او است. از دید شما این تناقض از نظر نظام علتومعلولی
در متن مشکل بهوجود نمیآورد؟
مرتضی اسماعیلکاشی: فکر میکنم کمی اشتباه برداشت شده
است. الیزابت اعتقاد دارد میتوان جلوی تصادف را گرفت. او معتقد است اگر مایکل زودتر
از سالن تئاتر خارج میشد و الیزابت را میدید، او میتوانست با قطار به منزل خود برود
و تصادفی هم اتفاق نمیافتاد. درواقع الیزابت معتقد است اگر انسانها به پیرامون خود
توجه کنند و مراقب اطرافیان خود باشند، میتوان جلوی بسیاری از حوادث را گرفت. حتی
در پایان نمایش الیزابت که سناریویی را برای مایکل نوشته است، به او میگوید که حتی
وقتی برای او این داستانها را نوشته است، دلیلی ندارد تمام آنها اتفاق بیفتند و اگر
مایکل کمی فکر خود را بیشتر بهکار میانداخت و هوش بهخرج میداد، میتوانست از بازی
کنار بکشد و برود. اگر مایکل به هر دلیلی خانه الیزابت را ترک میکرد، آنچه او نوشته
بود، تحقق پیدا نمیکرد.
احساس میشود بازیگران در ارائه بازیها بسیار کنترلشده
عمل میکنند و شاید در بلکباکس این نمایش قابلباورتر باشد. بهعنوانمثال در روز
پنجم نمایش که ما اثر را دیدم، صدا به ردیف دهم نمیرسید. آیا التزامی برای این میزان
کنترلشدگی در بازیها وجود داشت و یا بر اساس این نگرش که اگر حس درست باشد، نیازی
به شنیدهشدن دیالوگ نیست، پیش رفتهاید؟
مرتضی اسماعیلکاشی: اصلا در این نمایش که بهشدت دیالوگمحور است، نمیتوان با این دید پیش رفت. مشکل
اینجاست که ما بهمدت سهروز آنهم بهصورت همزمان با گروه اجرایی نمایش «نفر دوم»
به کارگردانی مهین صدری سالن را در اختیار داشتیم؛ یعنی هر گروه یک روز و نیم! از سویی
دیگر دکور نمایش ما هم بسیار عظیم بود و بخش عمدهای از زمانیکه در اختیار داشتیم،
تمرین نکردیم یا لول صدا را بگیریم بلکه درگیر آماده کردن دکور بودیم! البته در دو
یا سهقسمت از نمایش هم دیالوگها را بهصورت همهمه پیش بردهایم چون روایت را پیش
نمیبرند.
آیا از تقویتکنندههای سالن هم استفاده میکنید؟
مرتضی اسماعیلکاشی: تقویتکنندههای سالن را هم اضافه کردهایم اما نمیتوان چندان روی آنها حساب
کرد چون وقتی منبع صدا تغییر میکند؛ یعنی بازیگر را روی صحنه میبینیم و صدا از اسپیکرها
شنیده میشوند، اثر حالت تصنعی پیدا میکند و به همین دلیل تاکید داشتم تا حد امکان
لول تقویتکنندهها پایین باشند.
سهند آدمعارف-مینا صفار
There are no comments yet