حتی جشنواره‌ها هم جشنواره‌های سابق نیستند | پایگاه خبری صبا
امروز ۲ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۰۶
موسائیان:

حتی جشنواره‌ها هم جشنواره‌های سابق نیستند

جشنواره‌ها هم جشنواره‌های سابق نیستند، اینگونه نیست که فیلمساز در خلا بنشیند برای خودش بنویسد و این‌کار را بدون فکر‌کردن به سرنوشت فیلم انجام دهد.

وحید موسائیان کارگردانی است که فیلم‌های کوتاه و مستندش جوایز جهانی
زیادی را شکار‌کرده و چند‌سال است که در سینمای داستانی هم فعالیت می‌کند. این‌روزها
او فیلم«وقتی برگشتم»را در حال اکران دارد که اکران این فیلم بهانه گفت‌و‌گوی ما ا‌ست
گفت‌و‌گویی که طبق‌معمول به بحث اکران و سختی شرایط ساختن فیلم خوب هم کشیده شد

وقتی به کارنامه فیلم‌های سینمایی وحید موسائیان نگاه می‌کنیم به‌نظر
می‌آید با فیلمسازی روبروییم که می‌خواهد ژانرهای مختلفی را تجربه کند و به وادی‌های
مختلفی سرک بکشد. تفاوت زیادی بین «وقتی‌ برگشتم» و فیلم قبلیتان «فرزند‌چهارم»
وجود دارد که در‌آن یک موضوع اجتماعی جهان‌شمول را مطرح کرده بودید اما «وقتی برگشتم»
یک فیلم کمدی رومانتیک است آیا دیدگاهم در این زمینه درست است؟ این شیطنت سبکی در وحید
موسائیان از کجا می‌آید؟

باید با شما مخالفت کنم چون «وقتی برگشتم» از دیدگاه خودم کمدی رومانتیک
نیست بلکه می‌تواند یک فیلم ملودرام باشد، یک ملودرام که پس‌زمینه‌های اجتماعی هم دارد
ضمن‌اینکه اگر به همه کارهای من نگاه کنید می
بینید که پس‌زمینه اجتماعی در تمام
آن‌ها هست مگر اینکه شما این دیدگاه را داشته باشید که فضای فیلم‌ها با‌هم فرق میکنند
که به‌نظرم این تغییر فضا برای هر‌ فیلمساز بسیار مهم است و فیلمساز باید به این نکته
توجه کند که صرفا در یک فضای خاص کار نکند. وقتی خودم را نگاه می‌کنم و می‌بینم که
من در افغانستان ،آفریقا یا در ایران کارکرده‌ام نمی‌توانم بگویم مضمون کارهایم عوض
شده چون تمام فیلم‌هایم یک درونمایه اجتماعی دارد اما به‌واسطه داستان و جرأتی که خودم
برای خودم به‌وجود آورده‌ام و در این وادی‌ها پا گذاشتم که ریسک بسیار بالایی داشت
و از لحاظ ساخت هم دست نیافتنی بود. من اینگونه به آثارم نگاه می‌کنم و تفاوتی میان
مضمون ای میان آثارم نمی‌بینم ممکن است فضای کارهایم تغییر‌کرده باشد

خب دلیل این تفاوت فضا از‌کجا می‌آید؟ آیا نمی‌تواند مسئله‌ای مثل فروش
بیشتر در گیشه باشد؟ با‌وجود علاقه شما به حفظ تفاوت در کارنامه کاری خودتان هر‌چه
که جلوتر می‌آییم به‌نظر می‌رسد که فیلم‌های شما علاوه‌بر اینکه فضا و پیام خود را
دارد کم‌کم نگاه‌های مهربانتری هم به گیشه سینما می‌اندازد

می‌دانید که در هر‌دوره‌ای از فیلم‌سازی نمی‌توانیم به قبل نگاه کنیم
شاید نه‌تنها من بلکه خیلی از فیلمسازان دیگر فیلم‌هایی را که در دوره‌های قبل می‌ساختند
از جنسی نبود که امروز بتوان آن‌ها را ساخت. با‌توجه به شرایط تولید فیلم و اکران فیلم
وضعیت سینما اینگونه است، حتی جشنواره‌ها هم جشنواره‌های سابق نیستند پس به‌ناچار باید
اندکی به زمان حال هم فکر کنیم و اینگونه نیست که فیلمساز در خلا بنشیند برای خودش
بنویسد و این‌کار را بدون فکر‌کردن به سرنوشت فیلم انجام دهد. البته یک کارگردان می‌تواند
فیلمی بسازد که دغدغه‌های شخصی‌اش را در آن بازتاب دهد یا ریشه آن به تجربیات یا دوران
کودکی یا حتی محل زندگی‌اش برگردد اما فیلمساز نمی‌توانند خود را رها کند و فکر کند
که امسال مثلا ۱۰‌سال پیش است، آن‌زمان که سینمای ایران از نظر فرهنگی و اقتصادی در
قله بود، وقتی‌که نگاه منصفانه‌ای به این وضعیت‌ها می‌اندازیم نمی‌گویم که باید به
این شرایط تن داد‌ بلکه باید خود را به‌روز کرد. در‌آن دوران هم‌ فیلمسازانی فیلم‌هایی
ساختند که حال‌و‌هوایشان به فیلمسازانی که صاحبان آثار بودند‌ نمی‌خورد کما‌اینکه امروز
هم چنین وضعیتی را داریم اما وقتی شما بر‌سر چیزی که اعتقاد دارید پافشاری کنید و بخواهید
فیلمی را که دوست دارید بسازید هرچه جلوتر می‌روید با‌تجربه و دانش بیشتری که از جهان
پیرامونی خود و بینندگان کسب می‌کنید جلو می آیید در حالی‌که اگر به گذشته نگاه کنیم
و در آن بمانیم اتفاق جالبی برای فیلمساز نمی‌افتد

فیلم دو‌ سال پیش ساخته شد و آماده نمایش بود و در آن سال هم جشنواره
فجر فیلم را قبول نکرد کمی در مورد حواشی آن سال که برای فیلم رخ داد برای ما بگویید

متاسفانه نگاه سازمان سینمایی که با دولت‌اول آقای روحانی سر‌کار آمدند
این نظر را داشتند که خود فرشته‌اند، قبل‌‌از آن هر‌چه بوده همه دیو بوده‌اند و کسانی‌هم
که در‌آن دوران کار‌کرده‌اند دیو‌بچه و ما را هم با آن دید نگاه کردند و عملا به من
گفتند‌ در دولت گذشته فیلم ساخته‌ای و من به طنز و شوخی به آن‌ها گفتم مگر من در زمان
طاغوت فیلم ساخته‌ام، «فرزند‌چهارم» در زمان حاکمیت جمهوری اسلامی ایران ساخته شده
است ضمن‌ این‌که وقتی هم من آن فیلم را می‌ساختم شما دوستان هم یا مدیر جایی بودید
یا در رأس اداره‌ای مشغول به‌کار بودید و همه مدیران همین نظام بوده‌اید اما به‌همین
خاطر فیلم «وقتی برگشتم» را که در آن‌زمان «قشنگ و فرهنگ» نام داشت خط‌زدند. نو آمدگانی
آن‌سال به جشنواره‌فجر آماده بودند که ارتباطی با سینما نداشتند یعنی کسانی در جشنواره‌فجر
بودند که

فکر می‌کردند تمام سینما در سمت آن‌ها خلاصه شده و از نظر آن‌ها فیلمسازان
دو دسته بودند افرادی که قبل از دوره آن‌ها فیلم ساختند یا فقط افرادی‌که در جهت فکری
آن‌ها و منش خودشان فیلم می‌سازند و این‌گونه شد که «فرزند چهارم» از رفتن به جشنواره
باز‌ماند و من هم واکنشی نشان ندادم، چرا حضور فیلم در جشنواره برای من واجد هیچ سر‌خوشی
و شادمانی نبود حتی از‌نظرم خوب‌شد که
فیلم
را قبول نکردند چون بعد دیدیم فیلم‌هایی که در آن‌سال به فجر آمد و به نمایش در‌آمد
چه فیلم‌هایی بود و به‌ چه‌شکلی جایزه گرفت آن‌جا بود که فهمیدم جشنواره‌فجر آن‌سال
جشنواره فیلم‌های مهم نبود بلکه جشنواره آدم‌های مهم پشت فیلم‌ها بود. فیلم‌های بسیاری
از تهیه‌کنندگان زیادی اکران شود تا خواسته‌های فکری و معنوی و سیاسی دبیران دوره از
جشنواره را برقرار‌کنند آن‌هم بدون گزینش آن‌چنانی و همین باعث شد روی بعضی از فیلم‌ها
مثل فیلم من خط کشیده شود.من همان
موقع به این دوستان مدیر گفتم که شما تازه
آمده‌اید آن‌موقع که نبودید ما بودیم و فیلم می‌ساختیم شما هم می‌روید و ما بازهم فیلم
می‌سازیم کما این‌که آن‌ها رفتند و ما هنوز هستیم و فیلم می‌سازیم

پروسه اکران فیلم به چه‌صورت انجام گرفت و چقدر از این اکران راضی
هستید؟

دو‌سال طول‌کشید تا فیلم اکران شود و ابتدایی ترین دلیل آن این بود که
تعداد فیلم‌هایی که از جشنواره می‌آمد وبه فصل اکران می‌رسید زیاد و سالن‌های سینما
محدود بود خوشبختانه حبیب اسماعیلی پخش فیلم را برعهده گرفت و با این‌که او فیلم‌های
دیگری در‌دست داشت به‌دلیل این‌که شاید شرایط مناسبی برای اکران فیلم نبود نظر‌ش این
بود که صبر کنیم ما‌هم صبر کردیم و خوشبختانه وعده‌ای هم که آقای علی سرتیپی برای اکران
در سینما پردیس کورش به ما داده بود محقق شد و توانستیم فیلم را در این پردیس اکران
کنیم اما این به‌منزله شرایط ایده‌آل نبود چون هرچند سینما کورش یک سینمای پنج‌ستاره
است وباعث خوشحالی هر فیلمساز است که فیلمش در آن‌جا اکران شود اما در‌کنار آن تصمیماتی
گرفته‌شد و تعداد زیادی فیلم‌هایی که در این فصل اکران شود باعث‌شد نه تنها فیلم من
بلکه بسیاری دیگر از فیلم‌هایی که سر‌و‌شکل اجتماعی و فرهنگ‌تری داشتند لطمه بخورند
خود شما روزنامه‌نگاران هم وقتی با این‌همه تنوع در میان فیلم‌ها مواجه شوید قطعا در
این مسئله که به کدام‌یک از آن‌ها بپردازید سردرگم می‌مانید انقدر فیلم زیاد است و
انقدر زمان برای عرصه با نمایش فیلم‌ها کم است که فیلم‌ها لطمه می‌خورد

امیدوارم در پخش خانگی فیلم مخاطبان وسیع‌تری فیلم را ببینند و ارزش آن
را بفهمند سوالی که دارم در مورد گروه بازیگران فیلم است که گروه خیلی‌خوب و جذابی
است می خواستم بدانم آیا در زمان نوشتن متن این گروه را در ذهن داشتید یا همزمان با
پیش‌تولید و در زمان بازنویسی‌های نهایی به این ترتیب بازیگران جلوی دوربین رسیدید؟

من فیلمنامه اصلی کار را با کاراکتر اصلی بر‌مبنای مسعودرایگان نوشتم
و به‌جز او افشین هاشمی نیز کسی بود که با‌توجه به توانایی هایش نقش را در فیلم‌نامه
برایش نوشتم خیلی دوست داشتم که مسعود رایگان در این فیلم بازی کند چون با او ارتباط
خوبی دارم و دوستان قدیمی هستیم و تمام ریزه‌کاری‌هایی را که برای نقش نوشته بودم برای
مسعود رایگان بود اما متاسفانه فیلمبرداری ما با کار دیگری همزمان شد و او نتوانست
بیاید اما خوشبختانه افشین هاشمی را سر‌صحنه خود داشتیم در مورد بازیگران دیگر باید
بگویم که به بخشی از آن‌ها خودم فکر کردم و بخشی از آن با مشورت آزیتا موگویی که تهیه‌کننده
اجرایی کار بود انتخاب شدند و فکر می‌کنم حاصل نتیجه خوبی داشت به‌خصوص بازی خانم احترام
برومند در فیلم بسیار فوق العاده شد، بازی لادن مستوفی هم با وجود این‌که کم بود اما
حضورش در فیلم درخشان بود، شاید اگر به آن گروه بازیگران اولیه که در ذهنم داشتم نزدیک‌تر
می‌شدم از نتیجه نهایی کار راضی‌تر بودم اما سینما همین است و هر‌چیزی در آن امکان
پذیر است

در‌حال نوشتن کار مستند یا داستانی دیگری برای ساخت هستید؟ چون اخیراً
مستند سمفونی ایران شما هم در جشنواره سینما حقیقت به‌نمایش درآمده است

من فیلم‌نامه‌ای دارم با نام موقت «مومه» و پروانه ساخت هم برای آن گرفته‌ام
که بخشی از این فیلم در ایران و بخشی از آن در خارج از کشور می‌گذرد اما با‌توجه به
تجربه‌ای که در اکران «وقتی برگشتم» داشتم فکر کنم باید در تصمیمم برای ساخت این فیلم
خیلی بازنگری کنم یا حتی اصلاً این فیلم را نسازم برای این‌که هیچ اعتبار و اهمیتی
برای کار فرهنگی دیگر در سینمای ما وجود ندارد چون هیچ نگاهی به‌غیر از نگاه کلیشه‌ای
آزمون پس‌داده همیشگی که از اول سینما تا به‌حال در ایران وجود داشته در ایران نمی‌بینیم
و فیلم‌هایی که به مسائل فرهنگی و اجتماعی از زاویه جدیدی نگاه کنند هیچ اعتبار و جایگاهی
ندارند و هیچ‌کس هم قدمی برای سینمای ایران برنمی‌دارد وقتی کسانی که حقوق شعارهای
فرهنگی را می‌گیرند هیچ کمکی به یک سینمای با‌هویت‌تر که می‌تواند در چهارچوب ایران
قرار بگیرد نمی‌کنند چه‌کار می‌توان کرد؟من در یک مصاحبه تلویزیونی گفته‌ام که شما
هیچ‌گونه اثری از ایران چه به‌لحاظ فرهنگی چه به‌لحاظ جغرافیا و چه از‌لحاظ تنوع قومی
در این سینما نمی‌بینیم، انگار سینما از ایران تهی شده است. سینما تبدیل به وقایعی
شده که در تهران اتفاق می‌افتد با داستان‌هایی که قبلا آزمون‌های خود را پس‌داده‌اند
و فرمول‌های یک‌نواختی دارند و هیچ نشانی از وطن در آن‌ها نیست. فیلم جدید من یک کار
فرهنگی و وطن‌پرستانه است که مطمئنم عنصر وطن‌پرستی در آن اعتباری برای جایی ندارد
برای همین فکر می‌کنم که اصلا برای‌چه باید این فیلم را بسازم و خودم را به دردسر بیاندازم

شما ازجمله فیلمسازانی هستید که آثار مستند خوب و جذابی در کارنامه‌کاری
خود دارید و در بسیاری از این آثار ازجمله همین فیلم آخر مستند‌تان «سمفونی ایران»
،مساله وطن پرستی وجود دارد.آیا این امکان هست که فعالیت شما از سینمای داستانی بیشتر
به‌سمت سینمای مستند متوجه شود و فعالیت پررنگ‌تری را از شما در این سینما شاهد باشیم؟
چون این‌روزها روزهای رونق سینمای مستند در ایران است و قطعا برای سازنده و تهیه‌کننده
مستند نیز عنصر درآمدزایی وجود دارد

خوشبختانه من و بعضی دیگر از فیلمسازان همیشه چند‌وجهی کار کرده‌ایم و
صرفا یک سینمای حرفه‌ای داستان‌گو یا تنها سینمای مستند و کوتاه را دنبال نکرده‌ایم
این چند‌وجهی بودن می‌تواند به فکر‌کردن و کارکردن ما کمک کند و در هر‌شرایطی شما می‌توانید
با‌توجه به تجربیات و تخصصی که در هر‌کدام از این زمینه‌ها پیدا کرده‌اید کار کنید
کما این‌که بسیاری از فیلمسازان حرفه‌ای هستند که چون کار مستند نکرده‌اند انگیزه‌ای
برای فعالیت در این‌گونه سینمایی ندارند اما خوشبختانه همانطور که گفتم من و تعدادی
دیگر از کارگردانان این انگیزه را داریم من در این‌مدت بین سمفونی ایران و فیلم وقتی
برگشتم یک مستند دیگر هم ساختم که هنوز تمام نشده و در‌حال تولید آن هستم. «نامه‌های
هاوارد» نام این مستند است که داستان هاوارد باسکرویل شهید آمریکایی مشروطه ایران را
روایت می‌کند که اکنون در تبریز مدفون است چند‌سال است این پروژه را دنبال می‌کنم و
بخش‌هایی از فیلمبرداری آن انجام شده است. ضمن این‌که‌ بخشی از فیلم هم در آمریکا می‌گذرد
که باید برای فیلمبرداری به آن‌جا بروم خوشبختانه این ذهن مستندساز همیشه با من بوده
و همیشه خودم را مشغول کار نگه داشته‌ام

علی ظهوری‌راد

There are no comments yet


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۶۹/۶۹۳/۰۲۰/۰۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۳/۶۲۰/۱۵۶/۵۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۷/۸۶۸/۱۴۹/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۴/۳۷۶/۴۱۳/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۳/۴۹۵/۱۴۱/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۵/۸۴۱/۳۳۹/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۹۹۳/۸۸۰/۰۰۰
  • استاد
    ۹۹۲/۹۳۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۳۷۶/۰۳۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۴۲/۰۲۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۷۹/۹۶۰/۰۰۰