نمایش «آبی مایلبه صورتی» با نویسندگی و کارگردانی ساناز
بیان از دوشنبه ششمآذرماه ساعت۱۸:۱۵ به سالن شمارهیک تماشاخانه پالیز آمده است.
نسیم ادبی، آناهیتا اقبالنژاد، ملیکا پارسا، عاطفه رضوی، امید سلیمی، بهنام شرفی،
محمدهادی عطایی، گیتی قاسمی و امین میری در این نمایش ۱۲۰دقیقهای حضور دارند و
صدای حمیدرضا آذرنگ و ارغوان شمسآرا بهصورت ضبطشده در نمایش حضور دارد و شخصیتهایی
را ایفا میکنند که در خط داستانی «آبی مایلبه صورتی» حضور فیزیکی ندارند. بهبهانه
این اجرا با ساناز بیان؛ نویسنده و کارگردان «آبی مایلبه صورتی» گفتوگو کردهایم.
چهشد که تصمیم گرفتید نمایشنامه «آبی مایلبه
صورتی» را بنویسید؟
بعداز اجرای نمایش «عاشقانه، عامدانه، قاتلانه» در پاییز
سال۹۲ در اکو، به کار جدیدی فکر میکردم. در آنزمان باردار بودم و واقعا به دختر
یا پسر بودن فرزند خودم فکر میکردم که یاد گزارش مادرم افتادم. جرقه نگارش
نمایشنامه در این دوران در ذهن من زده شد. چهارسال پیش استارت نوشتن نمایشنامه
«آبی مایلبه صورتی» را زدم. در آنزمان یکسوم ابتدایی نمایشنامه را نوشتم و سپس
تحقیقاتم را گسترش دادم. این متن بارها بازنویسی شده است و شخصیتها پرورش پیدا
کردهاند. البته کنجکاویای که در برخورد اول داشتم، در هماندوران نوجوانی برطرف
شد و مطالب زیادی را درباره این افراد خواندم. درنتیجه نیاز به پاسخ گرفتن سبب نشد
بهسراغ این نمایشنامه بروم. بلکه به این دلیل تصمیم گرفتم «آبی مایلبه صورتی» را
اجرا کنم که در جامعهای بهشدت جنسیتزده زندگی میکنیم. این جنسیتزدگی و نگاههای
قضاوتگری که جنسیت را پیش از شخصیت افراد میسنجند و میبینند، در شکلگیری هویت
افراد بهشدت تاثیرگذار است. در جامعهای متعادل، جنسیت افراد ۱۰یا۲۰درصد از
هویت آنها را تشکیل میدهد اما در جامعه جنسیتزده، ۷۰ الی ۸۰درصد معیار، جنسیت
افراد است. بحث نمایشنامه فقط مسئله ترنسها نیست، مسائل از ذهن نویسندهای میآید
که در یک جامعه جنسیتزده زندگی میکند و خودش بهشدت از این قضیه زجر میکشد. این
مسئله دریچه مناسبی بود برای واردشدن به جامعهای که بیشترین آسیب را از نگاههای
جنسیتزده میبینند. من جامعهای را برای شخصیتهای داستان انتخاب کردم که بتوانم
این مسئله را گستردهتر ببینم.
دقیقا یکیاز تصورهای غلطی که در جامعه ما وجود
دارد این است که اگر فردی مشکلی دارد، میتواند با ازدواج کردن این مشکل را مرتفع
کرد که همین مسئله باعث شده است شاهد مشکلات فراوانی را میان زوجها شاهد باشیم.
در نمایش شما شاهد هستیم که به دونفر پیشنهاد میشود که ازدواج کنند و هردو با
اینکار، زندگی خود و افراد دیگر را با مشکل مواجهمیکنند. میتوان اینوجه از
نمایش را به سایر اقشار جامعه هم بسط داد؟
اینکه برای رفعکردن هر معضلی، پیشنهاد میکنیم که افراد
ازدواج کنند، یکی از سنتهایی است که از پایه و اساس غلط است. درباره بیکارها،
افرادی که اعتیاد دارند و … پیشنهاد میشود که ازدواج کنند. زمانیکه نمیخواهیم
با مشکل مواجه شویم، فرافکنی میکنیم و این نوع ازدواج کردن هم نوعی فرافکنی است. بسیاری
از این دوستان میگفتند که خانوادهها اعتقاد داشتهاند که بهمرور حال این افراد
خوب میشود. نکته جالبتوجه این بود که میترا یک هرمآفرودیت است که بهلحاظ
آناتومیک دچار اختلال هستند هم این عقیده را داشتند. «مَلی» دیالوگی در همین زمینه
دارد «ملت از هرچی میترسن یا چالش میکنن که چشمشون بهش نیفته یا مسخرهاش میکنن
که ترسشون کمتر شه» ما عادت کردهایم مشکلاتمان را دفن کنیم و نبینیم و این راهحل
هم در همین راستا است.
داستانهای نمایش بسیار تعمیمپذیر هستند و میتوان
برای هرکدام از شخصیتها نمونههای بسیار زیادی پیدا کرد. چهمیزان شخصیتهایی که
در نمایش میبینیم براساس تحقیقهای شما ساخته شدهاند و چهمیزان این شخصیتها ساخته
ذهن خود شما بهعنوان نویسنده هستند؟
هرکدام از این شخصیتها، یک الگوی مشخص داشتهاند که بهنمونههای
واقعی نزدیک بودهاند اما آنچه رویصحنه آمده است، ترکیب چندشخصیت است. بهعنوانمثال
برای امیر؛ حدود هفت یا هشتنفر را ترکیب کردم. البته درمیان این شخصیتها،
میترا حتی در ظاهر به شخصیت واقعی کاملا نزدیک است. واقعا این شخصیت سالها در
گاوداری زندگی میکرده است و مورد شکنجههای مداوم قرار میگرفته چون فکر میکردند
ادا درمیآورد. یکسال است نمیتوانم میترا را پیدا کنم و فکرهای وحشتناکی درباره
او به ذهن من میرسد. میترا شناسنامه ندارد چون هیچیک از اعضای خانوادهاش حاضر
نشدهاند هویت او را تایید کنند، متاسفانه اینمسئله بسیار رایج است. وقتی
شناسنامه نداشته باشند، نمیتوانند برای خود کار پیدا کنند.
ایران تنها کشور است که تطبیق شخصیت در تیاسها
را بهرسمیت میشناسد و برای افرادی که عمل میکنند، شناسنامه جدید صادر میشود.
براساس فتوای امام خمینی؛ این عمل در ایران کاملا قانونی است اما از سوی مردم این
مسئله قابلهضم نیست. چقدر رسانهها میتوانند با پرداختن به این مسئله فقر فرهنگی
را از بین ببرند؟
رسانهها میتوانند نقش مهمی در این زمینه داشته باشند.
هیچ مفهومی شکل نمیگیرد مگر اینکه متضاد آن مفهوم وجود داشته باشد. ذهنها
همواره تلاش میکنند برای هر مفهومی قرینهسازی کنند؛ مثل تاریکی و روشنی، زن و
مرد و … اما ما در زمانهای زندگی میکنیم که ظرفیتهای ذهن آدمها به آن درجه
رسیده است که کمی بیشتر برای دریافت مفاهیمی از جنس دیگر تلاش کنند.
در این نمایش شاهد هستیم افرادیکه عمل نکردهاند،
شادابتر از افرادی هستند که عمل را انجام دادهاند. چقدر افسردگی این افراد به
نگاه و دید مردم مربوط است و چهمیزان هورموندرمانیها این معضلات را ایجاد میکنند؟
ببینید فردی که در آستانه ازدواج است، پر از رویا و آرزو
است اما واقعیت زندگی، چیز دیگری است! البته این مسئله بهمیزان حمایت خانواده
بسیار مربوط است. هومن نمایش ما از یکسو در شرف عملکردن است و از سوییدیگر
حمایت مادر خود را دارد اما میترا باوجود اینکه عمل کرده است، هیچ آیندهای
ندارد. بسیاری از این افراد آیندهای را پیشروی خود نمیبینند و احساس میکنم
درباره ترنسها بعداز عمل تطبیق جنسیت باید نمایش جداگانهای را کارکنم. یکیاز
دوستانی که در مسیر تحقیقهایم بسیار به من کمک کرد، یک ترنس ام تو اف بود که
بسیار مورد حمایت خانواده قرار گرفته بود اما او به من میگفت که بعداز عمل، در
فروشگاه لوازم آرایشی کار میکردم. خانمهایی که از این مغازه خرید میکردند، به
پلیس زنگزده بودند که فروشنده این مغازه، یک مرد است و لباس زنانه میپوشد. پلیس
او را دستگیر میکند و در کلانتری وقتی کارتملی او را میبینند، درمییابند که زن
است. البته این خاطره یکی از سادهترین مسائلی است که در پروسه تحقیقم به آنها
برخوردم. آنچه در «آبی مایلبه صورتی» میبینید، عصاره بسیار شیرینشده و رقیقشده
از واقعیت است تا مخاطب ظرفیت تحمل آن را داشته باشد.
شما در این نمایش در نقش ساناز بیان ایفای نقش
کردهاید و به مخاطب این حس را منتقل میکنید که نقش دوربین فیلمبرداری را دارد و
روی صحنه جلسات تحقیق و پژوهش شما درحال اتفاقافتادن هستند. چه برنامهای داشتید
که دیوارچهارم حفظ شود و مخاطب به نمایش ورود نکند؟
برخیاز این مسائل، به تکنیکهای کارگردانی بازمیگردد.
نمایش با یک غافلگیری شروع میشود. تلاش کردهام این غافلگیری به شیوهای اتفاق
بیفتد که مخاطب نتواند قدم بعدی ما را پیشبینی کند. همچنین مهم بود که بدانیم
چگونه با احساسات تماشاگر سروکار داشته باشیم و قصه را در چهمسیری پیشببریم تا
نتیجه موردنظر را بگیریم. از سوییدیگر یک قرارداد نمایشی با مخاطب بسته میشود.
حتی اگر تماشاگر ما یک مخاطب حرفهای تئاتر هم نباشد بهلحاظ عاطفی در مسیری قرار
میگیرد که بهصورت ناخودآگاه متوجه میشود قرارنیست از سوی او پاسخی داده شود. تماشاگر
میپذیرد که باید شنونده یک روایت باشد. این روزها استفادهای که از برخی از چهرههای
مطرح ما میشود، شبیه به بردهداری مدرن است! انگار موجوداتی را بهنمایش میگذاریم
و با اینکار کسب درآمد میکنیم. سختترین بخش کار برای من، پژوهشهای چهارساله،
۱۰بار بازنویسی متن، همراهشدن و زندگی کردن با این افراد و شنیدن و دیدن رنجهای
بیپایان آنها و نهحتی پیداکردن گروهی که حاضر شوند نقشها را بازی کنند، نبود!
سختترین کار اینبود که در دورانی که تئاتر ما به سیرک و شعبده و فرمزده تبدیل
شده است، نمایشی ایستا را رویصحنه ببرم. از روز اول اعتقاد داشتم نباید «آبی
مایلبه صورتی» میزانسنهای عجیبوغریب داشته باشد چون نوعی شجاعت و صراحتی در این
نمایش وجود دارد که آدمهایی که همواره در سایه بودهاند، باید در نور رو به
تماشاگران بنشینند و فریاد بزنند. درواقع باید از همان بیواسطگی که در فیلمهای
مستند وجود دارد، استفاده میکردم. جالب اینجاست تماشاگری که معمولا مخاطب تئاتر
نیست بسیار بهتر این قضیه را میپذیرد تا منتقدان هنری. میدانستم متهم خواهم شد
به اینکه بلد نبودم میزانسنهای عجیبوغریب طراحی کنم اما نمیخواستم هیچچیز حتی
قراردادهای نمایشی واسطهای میان تماشاگر و این افراد باشد. میخواستم شجاعانه و
بیواسطه دوساعت حرف بزنم و ببینم آیا میتوان مخاطب را درگیر کرد. تئاتر من
کاملا مستند نیست اما شیوه اجرایی نمایش را مستندگونه درنظر گرفتم و اینکار ریسک
بسیار زیادی داشت.
کمی درباره انتخاب بازیگران هم بگویید.
«آبی مایلبه صورتی» دوبار تا آستانه اجراشدن رفت اما
اجرای آن میسر نشد. در به اجرا رسیدن این نمایش، مهدی شفیعی؛ مدیر ادارهکل هنرهای
نمایشی همراهی بسیارخوبی داشت. البته هیچنکتهای در این نمایش وجود ندارد که
بخواهد مشکلساز باشد. البته اینتجربه را در زمان اجرای «عاشقانه، عامدانه،
قاتلانه» هم داشتم. الان برای من بسیار عجیب است که دوسال درگیر مجوزگرفتن برای
آن اجرا بودم! پروسه انتخاب بازیگران نمایش حدود سه الی چهارماه بهطول انجامید.
دوستانی قرار بود در اینکار حضور داشته باشند اما زمانیکه کار به اجرا نزدیک شد،
گروه ما را ترک کردند. برخی بهانههایی را مطرح کردند و برخی دیگر بهصورت مستقیم
و بیپرده گفتند که میترسند از اینکه باحضور در این نوع نقشها به ما برچسبی
بخورد. برخی از بازیگران هم میگفتند فشار کار زیاد است که البته حق داشتند. ما بهصورت
مداوم فیلم میدیدیم، روانشناس و پژوهشگر سر تمرینها حاضر میشد و با بازیگران
گپ میزدیم. این گروهی که بازیگران نمایش را تشکیل میدهند، افرادی هستند که هم
بسیار برای نقش خود زحمت کشیدهاند و هم بسیار شجاع هستند. از بودن در کنار تکتک آنها
بسیار خوشحالم و فکر میکنم بهترین اتفاق ممکن برای این نمایش رخ داده است. برخی
از دوستان هم باتوجه به تم نمایش با خود دچار بحران شده بودند.
زوم:
شلاق بر پشت باورهای غلط
حسین پاکدل
بسیار نمایش اجرا میشود هرشب برصحنهها؛ اما معدودند آنها که جهانِ
ذهنی مخاطب خود را دگرگون میکنند. مخاطبی که در لحظه ورود به محل نمایش تحویل میگیرند
با آنکه لحظه خروج پس میدهند بسیار تفاوت میکنند.
این اندک آثار به ذات هنر تئاتر نزدیکترند. خالقان اینگونه نمایشها
تنها کارگردان یا نویسنده صرف نیستند؛ اینها حکیمانی هستند در قامت هنرمند. نمایشِ
بی ادعای «آبی مایلبه صورتی» از ایندست آثار است. چنان بیپیرایه شروع میشود که
گویی سادگی به مخاطب تعارف میکند، اندکی بعد آرامآرام درمییابی اینکه پیش چشمت
رخ میدهد یک آبشار سهمگین و یک سادگی هولانگیز و استخوانسوز است که در یک روزمرگی
عادتشده و عادی، مثل خوره روحوروان بشریت را خورده و نابود میکند. نمایش، نمایش
لذت و سرگرمی نیست. نمایش شلاق است بر پشت باورهای غلط. پتکی سنگین است فروکوفته بر
فرق قضاوتهای ناروا. سیلی سهمگینی است بر صورتهای بزک شدهی تمدن ژستگرفته پشت ویترین
زندگی. حکایت مکرر و نارفته به گوش هوشِ ابناء عالم است از سقوط و صعود انسانیت بر
بستر طبیعت.
نمایش بهشدت ساده است. قصه انسان. غصهی بیپایان ترنسهاست. ولی در
اصل قصهی ماست. ما انسانهای بهظاهر سالم و عادی؛ نشسته بر سکوی نظارت و قضاوت. از
لحظه شروع آرام و بیصدا لرزشی در تختهبندِ تن آغاز میشود، پس آنگاه از نیمه به بعد
زلزلهروحوروان آغاز میشود و دستآخر به آتشفشانی میرسد که تمام دشت باورمان را
درمینوردد و باخود میبرد. گروه اجرایی، بازیگران فوقالعاده توانا، خبره و دغدغهمند
با همراهی نوشتهیبکر و کارگردانی خلاقانه چنان طوفانی در وجود هر تماشاگر ایجاد میکنند
که تا زمانیکه بر صفحه زندگی هست با او هست و خواهد بود. نمایش، نمایش ماست برصحنه،
نه آنها که موضوع نمایشاند.
رنج بسیار و زمان درازی بر ما رفته تا از مرحله معدومکردن کورکورانه
انسانهایی که طبیعت در حقشان جفا کرده برسیم به دورانی که کس و کسانی اینگونه با
ظرافت و دقیق همراه با جسارت بر صحنه نمایش از حقوق آنها با ما که چشم گوش و هوش به
سمتشان بستهایم، سخن بگویند. میشود از رنجی سخن گفت و به گنجی رسید ولی گفتن اینگونه
کار هرکس نیست.
نمایش «آبی مایلبه صورتی» اثر ساناز بیان یک استثناست در میان قاعدهها.
یک اتفاق مهیب است در وسط روزمرگیها. اگر اهل تفکرید. اگر زندگی و زیست برخاک برایتان
جدی است. اگر بهخود احترام میگذارید. بهتماشای این اثر بنشینید. شک نکنید موقع خروج
کسدیگری میشوید؛ بزرگتر و والاتر.
مینا صفار
There are no comments yet