ساناز بیان؛ نویسنده و کارگردان تئاتر، اوایل امسال دو
نمایشنامه «هتلیها» و «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» را در قالب یک کتاب منتشر کرده
است. «هتلیها» با کارگردانی حمیدرضا آذرنگ و «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» با
کارگردانی ساناز بیان، در سیوچهارمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر روی صحنه
رفتند و در این جشنواره ساناز بیان برای نگارش این دو نمایشنامه جایزه نخست
نمایشنامهنویسی را از آن خود کرد. به بهانه انتشار این کتاب، با ساناز بیان؛
نویسنده این دو نمایشنامه گفتوگو کردهایم.
دو نمایشنامه «هتلیها» و «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه»
در سیوچهارمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در کنار سایر جوایز، بهترین
نمایشنامه را هم از آن شما کرده بود. چه شد که بهجای انتشارات نمایش که معمولا
برگزیدگان جشنوارهها را منتشر میکند، انتشار کتاب شما را نشر قطره بر عهده گرفت؟
انتشارات نمایش در این زمینه تقصیری ندارد، انتخاب خودم این
بود که این دو نمایشنامه را توسط یک ناشر خصوصی منتشر کنم. در آثار من نوعی نقد
همواره حضور دارد که هیچگاه آن را سانسور نمیکنم. حتی برای خوشآیند دیگران خودم
را محدود نمیکنم. انتشارات نمایش، ناشری دولتی است، حتی در زمینه اجرای نمایش هم
گرایش من به سالنهای خصوصی است چون جنس کارم، مستند و اجتماعی است و در این نوع
کار، چه درباره نمایشی همچون «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» که مستند است و چه «هتلیها»
که نمایشی اجتماعی است، قرار نیست حمایتی صورت گیرد و من اصلا نمیخواهم حمایتی داشته
باشم چون استقلال مرا از بین و نفس کار مرا زیر سوال میبرد. اواخر سال گذشته که نمایشنامه
«شلتر» را نوشتم و با کارگردانی امین میری روی صحنه رفت، از من میپرسیدند آیا از
ما حمایت شده است که من پاسخ میدادم اصلا قرار نیست از ما حمایت شود! چون تئاتر
من، تئاتر فریاد و اعتراض و نقد است. نمایشهای من، بیرحم هستند و با شقاوت همه
را مورد نقد قرار میدهند. نمیتوان انتظار داشت افرادی که ما آنها را مورد نقد
قرار میدهیم، از ما حمایت کنند! البته اعضای انتشارات نمایش، از همکاران خودمان
هستند اما بنا بر تمایلم به استقلال، نشر قطره را انتخاب کردم.
به نمایش «شلتر» اشاره کردید. هم شما و هم امین
میری پیش از اجرای این نمایش در حوزه تئاتر مستند فعالیت کرده بودید، نظر
شمادرباره تب اجرای تئاتر مستند که این روزها بهوجود آمده چیست؟
در «شلتر» حرف اصلی ما این بود که مرز بین انتخاب و تقدیر
حتی برای یک کارتنخواب کجاست؟ اتفاقا برخلاف اغلب آثاری که درباره کارتنخوابی
ساخته میشود و مخاطب تنها آثاری سوزناک و در بهترین حالت سانتیمانتال میبیند،
نشان دهیم که انتخاب هم وجود داشته است چون این حرف را ما از خودشان شنیده بودیم!
نمیتوان همهچیز را بهسمت جامعه و خانواده فرافکنی کرد. برای اجرای این نمایش
بسیار زحمت کشیده شده و تحقیقات فراوانی صورت گرفته است. نباید برای اجرای نمایش
موجسواری کرد و بهمحض اینکه اثری نتیجه گرفت، به سراغ آن رفت چون تا زمانیکه
مولف؛ چه نویسنده و چه کارگردان به نگاه و شناخت درستی نرسیدهاند و در زمینه
فعالیت خود مطالعه کافی نداشتهاند، نباید به تئاتر مستند ورود کنند چون در بهترین
حالت، آهونالههای تاثیرگذار تحویل مخاطب میدهند!
«شلتر» نمایشنامهای کاملا مستند است اما
«عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» نمایشی مستند است که پرداخت دراماتیک در آن صورت
گرفته است. میزان دخالت نویسنده در تئاتر مستند چه میزان میتواند باشد؟
متاسفانه تصور میشود هر آنچه براساس یک رخداد واقعی ساخته
شده است و پرداختی دراماتیک هم دارد، تئاتر مستند است! اما اصلا تعریف تئاتر مستند
این نیست! ما در ایران نمونههای خوبی از تئاتر مستند و افرادی را داریم که درست
این نوع تئاتر را درک کردهاند و کار میکنند اما گاهی آثاری را میبینم و میخوانم
که کوچکترین اصول تئاتر مستند در آن رعایت نشده است! برخی میگویند منابعی وجود
ندارد. خود من منابع غیر فارسی و نمونههای غیر ایرانی تئاتر مستند را همواره رصد
میکنم؛ نمیگویم همه باید این کار را بکنند اما محمد منیر دو جلد کتاب درباره
تئاتر مستند و تئاتر ورباتم منتشر کرده است که اگر همین کتابها را بخوانند، کاملا
متوجه میشوند این تئاتر چیست. حتی اگر سینمای مستند را بشناسیم، میتوانیم تئاتر
مستند را درک کنیم. سینمای مستند راهنمای بسیار خوبی برای شناختن قراردادهای تئاتر
مستند است. باید در نظر گرفت که ارتباط شخصیتها در تئاتر مستند باید عینی و
مستقیم باشد، وقتی ارتباط شخصیتها ساخته ذهن نویسنده و ارتباطی سوبژکتیو باشد،
دیگر نمیتوان به آن گفت نمایش مستند. ارتباط ذهنی مرز خطرناکی در زمینه تئاتر
مستند است. بهعنوانمثال در کار جدیدم «آبی مایل بهصورتی»، ارتباط شخصیتها با
هم زاده ذهن خودم است. درنتیجه با اینکه میزان تحقیق و پژوهش این متن از تمام
آثار دیگرم بیشتر است، به آن نمیگویم تئاتر مستند بلکه این نمایش را «درام اجتماعی
پژوهشبنیان» مینامم اما «شلتر» مستند است چون هیچ دخالتی در دیالوگها ندارم و
تنها نگاهم را وارد میکنم و نوعی مونتاژ انجام میدهم.
در نمایش «هتلیها» با اتفاقهای همزمان بسیار
زیادی مواجه هستیم که کار طراحی صحنه و همچنین کار بازیگران را بسیار دشوار میکند.
البته نمایش به اجرا رسید و طراحی بسیار غریبی را هم در این نمایش دیدیم. زمانیکه
این متن را مینوشتید، آیا به اجرای آن فکر میکردید؟
واقعا اجرای «هتلیها» بسیار سخت بود اما من به اجرا شدن آن
فکر میکردم. البته آن طراحی که در ذهن من شکل گرفت، بسیار مینیمالتر بود. اتفاق
جالبی برای «هتلیها» افتاد. ازآنجاکه این نمایش وامدار شرایط جنگ است، برخی از
افراد گفته بودند این نمایشنامه را حمیدرضا آذرنگ نوشته است! البته افتخار میکنم
کاری که نوشتهام با آثار حمیدرضا آذرنگ اشتباه گرفته شود و این اتفاق را
کمپلیمانی برای خودم میدانم و به هدفی که پشت آن بوده است، کاری ندارم اما «هتلیها»
بخشی از کودکی من است!
«هتلیها» فضای زنانهای دارد و واقعا با آثار
حمیدرضا آذرنگ متفاوت بود. چرا چنین تصوراتی در جامعه ما شکل میگیرد و زنان جامعه
ما را بهسختی باور میکنند؟
همیشه در معرض قضاوت هستیم و این مسئله، ویژگی کار هنری
است. ما نهتنها در معرض نقد بلکه در معرض سوء نقد هم هستیم. این میزان جنسیت زدگی
در جامعه ما انگیزه اصلی من برای اجرای نمایش جدیدم؛ «آبی مایل بهصورتی» است!
همیشه وقتی میگویند نویسنده، منظور مرد است و به ما میگویند «نویسنده زن»! جنسیت
ما جلوتر از خودمان حرکت میکند و انگار سایهای روی ما هست که باید ابتدا خود را
ثابت کنیم! جالب اینجاست که این نوع برخورد از ندانستن و نشناختن نشأت میگیرد!
من دقیقا بعد از نمایشنامه «خوابهای خاموشی»، «هتلیها» را نوشتم. «خوابهای
خاموشی» را در دوران دانشجوییام نوشتم که جایزه نمایشنامهنویسی جشنواره تئاتر
دانشجویی را برای آن دریافت کرده بودم. در آن دوران اصلا حمیدرضا آذرنگ در زندگی
من نبود. من از هشت سالگی قصه مینوشتم و در شانزده سالگی داستانم در مجله کارنامه
منتشر شده است!
از طریق جزئیاتی که در متن گنجانده شده است، میتوان
بخشی از خودتان را در نمایشنامه یافت، بهخصوص در شخصیت نگین که نویسنده و نوعی
راوی است. این حجم روایت از خود برای شما ترسناک نبود؟
واقعا نوعی خودافشاگری در نمایش دیده میشود. البته شخصیت
مادر نمایشنامه اصلا شبیه مادر من نیست چون مادر من کاملا یک زن روشنفکر است و گرایشهای
فکری او و پدرم، کاملا با پدر و مادر نمایشنامه متفاوت هستند. برخی از ویژگیهای
شخصیتی را از زندگی دوستانم وام گرفتهام اما بسیاری از جزئیات، از زندگی خودم وام
گرفته شده است. آشپزخانهای که در این نمایش توصیف میشود، آشپزخانهای است که
خودم در دوران کودکیام میشناختم! خانهای که در این نمایش درباره آن صحبت میشود،
واقعی است و هر شب خواب حضور دوباره در این خانه را میبینم! حسرت برگشتن به آن
دوران کودکی همراه من است! جدایی پدر و مادر هم واقعی است. در دوران کودکی متوجه
شدم که دیگر فضای خانواده وجود ندارد. دیالوگی در نمایشنامه وجود دارد که میگوید
«من تا میام به یک خونه جدید و به بالشی عادت میکنم، اون بالش از زیر سر من
برداشته میشه!» من این وضعیت را تجربه کردهام و برایم بسیار نزدیک بوده است.
شاید این نمایشنامه را نوشتهام تا بتوانم بخشی از روحم را ترمیم کنم.
زوم:
در آثارم رگههای ژورنالیستی وجود دارد
چه در نمایشهای مستند و چه در درامهای اجتماعی، تمایل
دارم روی مسائلی انگشت بگذارم که از نظر دیگران پنهان مانده است. شاید به همین
دلیل بتوانم بگویم در تمام آثارم رگههای ژورنالیستی وجود دارد. شاید دلیل این مسئله،
روزنامهنگار بودن مادرم باشد. همیشه دوست دارم بگردم و مسئلهای را پیدا کنم که
وقتی برای دیگران تعریف میکنم، بهسختی باور کنند یا بگویند قابل اجرا شدن نیست.
این چالش را دوست دارم تا آثاری که دیگران به آنها فکر نمیکنند و یا تصور میکنند
نمیتوان برای اجرای آن مجوز گرفت را روی صحنه ببرم. اتفاقهایی که سایهای بر آن
افتاده است و از نظرها پنهان مانده برای من جذاب هستند. دوست دارم افشاگری کنم و
آنها را به نقد بکشم. البته تلاش میکنم نگاهی همهجانبه به این مسائل داشته
باشم.
اولدوز بیدلی
There are no comments yet