ندا عقیقی متولد ١٣٧٠ و فارغالتحصیل
رشته گرافیک از دانشگاه هنر و معماری شیراز است. عقیقی از سال ۹۱ فعالیت در تئاتر
را آغاز کرد. سال ۹۲ در جشنواره فجر در نمایش «مدآ» اثر میلاد نیکآبادی، به همراه
پانتهآ پناهیها و مهدی صباغی بازی کرد، سپس درکنار رضا ثروتی «فهرست» را در سال
۹۴ کار کرد. همان سال به گروه همایون غنی زاده پیوست و در نمایش «کالیگولا» در گروه
کارگردانی حضور داشت. تابستان ۹۵ «پرواز عمود کبوتر دریایی» را به کارگردانی سیما
شیبانی و گروه واحه در سالن قشقایی اجرا کردند و در پاییز ۹۵ در گروه کارگردانی نمایش «میسیسیپی نشسته میمیرد»
همراه غنیزاده بود. عقیقی فعالیت سینمایی و تصویری خود را
از بهار ۹۵ با فیلم کوتاه «سنگ رو سنگ» به کارگردانی محسن سراجیان و مرضیه حکیم
شروع کرد و در بهار ۹۶ «دارکوب» را در کنار بهروز شعیبی تجربه کرد. ندا عقیقی
بازیگر نقش نازخاتون در سریال «عقیق» است. او از اولین تجربه تلویزیونی خود به
«صبا» گفته است که در ادامه میخوانید.
یکی از شاخصههای سریال «عقیق» نویسندگی این
کار است؛ امضای مخصوص نعمتاله یعنی دیالوگهایی که رد و بدل میشوند، این بارهم
پای کارش دیده میشود، بنابراین در «عقیق» شاید از سهولت دیالوگهایی که در سریالهای
دیگر میبینیم، خبری نباشد و برعکس کلمهها سختتر و سنگینتر هستند. چطور با متن
قصه پیش رفتید و به بازی نهایی رسیدید؟
از شروع کار آقای نعمتاله سیناپسی را در اختیار دارند، بهطوری
که کلیت فیلمنامه را همیشه در ذهنشان دارند؛ حتی مواقعی ممکن است قبل از شروع
سکانس متن را تغییر دهند، که این اتفاق افتاده و مثلا ما مجبور بودیم همان موقع
دیالوگ را حفظ کنیم. اوایل خیلی سخت بود چراکه در شروع کار، ۳قسمت کاملا نوشته شده
بود و من درخانه تمرین میکردم اما از قسمتهای بعد به دلیل شروع پیشتولید قسمتها
اضافه میشد و ما کمتر وقت داشتیم روی متن تمرکز کرده و آن را حفظ کنیم. درنهایت
چون عادت کرده بودیم، تا انتهای کار، من مدل فیلمنامهخوانی آقای نعمتاله را حفظ
کردم. یکی از جذابیتهای این کار (حداقل برای من) شگردهای حرفهای و جذاب او بود.؛
شگرد نعمتاله این است که قبل از دادن فیلمنامه به بازیگر، با او فیلمنامه را میخواند.
قبل از خواندن فیلمنامه با سعید نعمتاله در
مورد داستان صحبت کردید؟
قبل از اینکه فیلمنامه را به من بدهند توضیحاتی کلی را ارائه
کردند و وقتی دیالوگها را به ما دادند، شروع کردیم به خواندن. از قسمتهای اول تا
چهارم، این اتفاق افتاد تا من راه بیفتم، خصوصا سه قسمت ابتدایی، حتی لحظههایی از
سکانسها را در میآوردیم. نعمتاله به اصطلاح با بازیگر راه میآید و آدم را راحت
میگذارد. او فرد را به متن وابسته نمیکند و اینکه بازیگر حتما باید این نوشته
را بگوید. مردم فکر میکنند که ما دیالوگهای نعمتاله را مثل دیکته حفظ میکنیم اما
واقعا اینطور نیست. آقای نعمتاله به ادبیاتشان عادتمان میدهند. بعضی اوقات،
زمان استراحت، روزمرگیها را فراموش کرده و حتی در دیالوگهای معمولیمان از ادبیات
او استفاده میکنیم. سطح ادبیات و تاریخشناسی آقای نعمتاله خیلی بالاست. از آنجا
که «عقیق» تجربه اول من بود، کاری کرد که خودم به این نتیجه رسیدم، نازخاتون در
سال ۱۳۱۵ باید به این شکل صحبت کند. اوایلش سخت بود اما بعد راحت شدم. بایگران دیگر
این سریال هم خیلی به من کمک کردند و از هیچ کمکی دریغ نکردند.
ممکن است «عقیق» در نگاه اول ذهن را به سمت سریال
«شب دهم» ببرد؛ (حال و هوای تعزیهخوانی در برههای از تاریخ که شاید روایت عاشورا
در آن جای کار دارد). شما چنین ذهنیت و حسی را داشتید یا «عقیق» را کاملا جدای از
کارهای قبلی تلویزیون دیدید؟
در ابتدا وقتی فیلمنامه را خواندم به این سمت و سو نرفتم.
جایی به این سمت و سو رفتم که زمان تست لباس وگریم فرا رسید. نوشته آقای نعمتاله
براساس واقعیات است و به سمت تاریخ در آن دههها میرود. من «عقیق» را سریالی تاریخی
دیدم، البته نه تاریخی صرف، زیرا درام و لحظات عاشقانه «عقیق» نیز، به شکلی پررنگ
در طول داستان روایت میشوند. اما اعتراف میکنم که بله به یاد «شبدهم» هم
افتادم، آن هم بهعلت اینکه قصه مربوط به زمان عاشورا و محرم بود؛ ولی وقتی وارد
کار شدیم جنبه تاریخی کار در ذهنم نقش بست. این دو کار از لحاظ زمانی وتاریخی با
هم متفاوت هستند اما از نظر محتوا و مفهوم شبیه هستند. شاید این ذهنیات به این
دلیل است که از زمان ساخت «شب دهم» تاکنون چنین سریالی را در تلویزیون نداشتهایم.
لایههای درام «شب دهم» پررنگتر از مقوله عاشورا بود. در «شب دهم» تمام اتفاقات
رخ داده حول محور سه کاراکتر بود، اما در «عقیق» همه کاراکترها در روند سریال دخیل
هستند و در آن تغییر ایجاد میکنند.
بازیگران اصلی سریال «عقیق» تعداد زیادی دارند
اما هر بازیگری که انتخاب شده دارای داستان متفاوتی است که باری از قصه را به دوش
میکشد و به حاشیه نمیرود.
کاملا موافقم. مثلا همین کارکتر «نازخاتون» که همه فکر میکنند
تا پایان کار با همین روند پیش میرود که اینگونه نیست، چون اتفاقهای تصادفی که
کاراکترهای فرعی ایجاد میکنند در روند داستان تاثیرات زیادی دارند و مسیر داستان
را عوض میکند.
در زمینه تئاتر فعال بودید و از فضای بازیگری
دور نبودید، چهطور با یک سریال مناسبتی وارد تلویزیون شدید؟
من از سال۹۱ تئاتر کار میکردم. درکل هدفم بازیگری تئاتر
بود و هنوز هم به آن وفادار هستم و خیلی دوستش دارم. اما زمانی که تئاتر کار میکردم،
به نظر خودم در کارهایی که روی صحنه تئاتر انجام دادم بهصورت تصادفی و از اقبال و
شانس، با بازیگرانی همکار شدم که خیلی به من لطف داشتند و بسیار به من آموختند.
مثل آقای رضا ثروتی، همایون غنیزاده، ویشکا آسایش و… من در سال۹۵ با یک فیلمکوتاه
«سنگ روی سنگ» وارد دنیای تصویر شدم. بعد از آن سعی کردم بیشتر وارد کارهای تصویری
شوم. از طرف خانم ویشکا آسایش به بهروز شعیبی برای فیلم «دارکوب» معرفی شدم ولی
ورود حرفهای من به دنیای تصویر همین کار بود. بعد از آن آقای آرا و همسرشان (شبنم
مقدمی) در سال۹۵ اجرای من در نمایش «فهرست» به کارگردانی آقای ثروتی را دیدند و از
آنجا به بعد خیلی به من لطف داشتند و خیلی جاها مرا معرفی کردند. برای این سریال
هم آقای آرا مرا به آقای نعمتاله معرفی کردند. گرفتن این نقش خیلی هم آسان نبود.
چراکه آقای نعمتاله خیلی حساس هستند و فن بیان برایشان خیلی مهم بود. مهم بود که
من چطور دیالوگها را ادا کنم تا خود نویسنده متوجه شود که چه نوشته است. اولین
باری که وارد دفترشان شدم و متن را خواندم خوششان آمد و گفتند ۵۰ درصد درست است
ولی باید باهم بیشتر آشنا بشویم. من نزدیک سه یا چهار مرتبه با آقای نعمتاله قبل
از کار ملاقات داشتم و خیلی باهم متن را خواندیم. آخرین باری که خواندم آقای نعمتاله
لطف داشتند و این افتخار را به بنده دادند که با آنها کار کنم. به نظرم من شانس آوردم
که توانستم با او و بازیگران حرفهای کار کنم. یکی از ویژگیهای آقای نعمتاله این
است که دنبال بچههایی هستند که تا به حال دیده نشدهاند؛ درواقع دنبال کشف چهره
هستند. در چندسال اخیر حتما یک چهره جدید در سریالهای او دیده شده است که بیشتر
هم از چهرههای تئاتری بودهاند. برایم جالب است او از معدود افرادی است که برای کسانی
که تلاش کردند، احترام قائل است. احساس میکنم وظیفه خودش میداند که این آدمها را
به دنیای تصویر معرفی کند و بقیه کار را هم به خودمان میسپارد. به این صورت که میگوید
من به تو سرنخ دادم، تو را نشان میدهم و بقیه کار پای خودت است که بمانی و موفق شوی
یا بروی.
اتفاقا یکی از سوالات همین بود که چقدر به چهرههایی
که جوان و مستعد هستند و پتانسیل لازم برای کار را دارند، بها داده میشود؟
آقای نعمتاله از معدود کسانی است که این ویژگی را دارد. البته
از چند سال اخیر خیلی از کارگردانها فراخوان دادند و تست گرفتند. من خودم برای
این تستها رفتم و چندین مصاحبه که خانم پناهیها، آسایش و آقای آرا معرفی کردند
را هم انجام دادم که درنهایت با این همه آدمهایی که دیدند، کاراکترهای مشهور را
بازی دادند. انگار فقط میخواهند ببیند. ما خیلی از بازیگران جوان تئاتری خوب داریم
که دیده نمیشوند. چون کارگردانها از کار با آدمهای جدید میترسند. از بازی
گرفتن میترسند. ریسکش را نمیپذیرند. همچنین تهیهکنندهها هم راضی نمیشوند،
چون میترسند فیلمشان فروخته نشود یا سریالشان دیده نشود. کسانی مثل آقای نعمتاله
این ریسک را میپذیرند. چون میدانند وقتی فیلمنامه و کست خوب باشد، تلفیق
بازیگران شناخته شده با بازیگران ناشناخته اتفاقا باعث میشود مردم تنوع تصویری
بیشتری داشته باشند.
با این تفاسیر باز هم برای ادامه کار تلویزیون
را انتخاب میکنید؟
اگر از سمت آقای نعمتاله باشد که صددرصد ولی اگر کارهای
دیگری هم باشند که فیلمنامه خوبی داشته باشند و من با حضور در آنها بیاموزم، چرا
که نه، حتما استقبال میکنم.
مضمون و زمان داستان باعث شد که برای بازی در
«عقیق» راغب شوید؟ حضور در یک کار با موضوع مذهبی، تاریخی چقدر موثر بود و چقدر
کار شمار را سخت کرد؟
اولین بار که فیلمنامه را خواندم کاملا ترسیدم. خیلی
ترسیدم. من بازیگری بودم که تا الان جز، بچههای تئاتر کسی مرا ندیده بود و مخاطب
عام نداشتم و این موضوع ریسک پذیر است، چراکه اگر از پس کار برنیایی چهره نابود میشود.
اگر برای بازیگر در سریال آن اتفاقی که باید، نیفتد و آن موفیقت را نداشته باشد،
چهرهاش کاملا از بین میرود، بهعلت اینکه در کار تاریخی و مذهبی که اتفاقا
چهره ، بازیگری ، گریم ، لباس و… دخیل هستند، دست به دست هم میدهند که مردم تو
را نقد کنند و هرکدام از اینها اگر کم باشد و بد اتفاق بیفتد، بر بازی اصلی بازیگر
و نظرات اثر میگذارند. مثلا میگویند این بازیگر نتوانسته از پس نقش تاریخی برآید
و فقط بلد است ادا در بیاورد و تیپ بازی کند یا فقط میخواهد خودش را نشان دهد.
یکی ترسهایم این بود که فکر نکنند ادا در میآورم و سبک خاص آقای نعمتاله که
محبوب هم هست، باعث نشود که من حتی دیالوگها را خراب کنم. مثلا کسانی که این
دیالوگها را دوست دارند به خودشان نگویند حیف این دیالوگها که این بازیگر آنها را
مطرح میکند.
یکی از نکات مثبتی که بازیگران تئاتر دارند
گویش آنهاست، شما هم در «عقیق» مانند سایر بازیگران، دیالوگها را طوری ادا کردید
که مخاطب متوجه آنها شود. طراحی نازخاتون (چهره و پوشش) هم باورپذیر است.
این موضوع به خاطر روابط بین بازیگران هم هست. اکثر
بازیگران «عقیق» از تئاتر آمده بودند و یکدیگر را خوب میشناختند. جنس بازی و نوع
ادبیات هم را میشناختند. خیلی مهم است که پارتنر چه کسی باشد. پارتنر من در این
سریال نسیم ادبی و کریم امینی بودند که سابقهشان خیلی بیشتر از من است. آقای
امینی یک پارتنر حرفهای و با اخلاق بود. خانم ادبی هم که استاد من هستند و خیلی
کمکم کردند. مثلا گاهی نمیدانستم لنز دوربین کجاست و من از چه زاویهای باید به
دوربین نگاه کنم، نسیم ادبی خیلی کمک میکرد و این اطمینان را میداد که من هستم.
حتی خانم مقدمی هم خیلی کمک کرد و اینها خیلی تاثیر گذاشت.
تجربه کار با بهرنگ توفیقی چطور بود؟
اتفاقات خوب در سریال «عقیق» به دلیل رهبری آقای توفیقی
بود. در طول کار اینقدر بزرگمنش و مهربان بود که فکر نمیکردیم کارگردان کار
است. او باعث میشد صمیمیت بین بازیگران وجود داشته باشد. آنقدرخونسرد و محکم بود
که همه با آرامش کارشان را ادامه میدادند. تلفیق آقای توفیقی و نعمتاله باعث
جذابیت کارهایشان میشود.
لی لاسلمانی
There are no comments yet