نمایش «انتری که لوطیاش
مرده بود» با برداشتی از قصه صادق چوبک و با کارگردانی بابک محمدی از ۱۲ مهر تا ۳۰
آبانماه، هرروز بهغیر از شنبهها از ساعت ۱۹:۳۰
در تماشاخانه استاد انتظامی روی صحنه میرود. بهبهانه این اجرا با بابک محمدی؛
نویسنده و کارگردان این اثر گفتوگو کردهایم.
نمایش «انتری که لوطیاش
مرده بود» برداشتی از قصه صادق چوبک است؛ درباره دشواریهای نمایشی کردن این
داستان بگویید؟
قصه چوبک بهصورت
داستانی است. فضا را دراماتیزه کردهام تا نمایشی شود. بهعنوانمثال دیالوگهای
قصه را جابهجا کرده تا تفکر صادق چوبک را تبدیل به دیالوگ نمایشی کنم. اگر درجایی
از متن دیالوگی نبوده و نثر گونه نوشتهشده، تنظیم کردهام و تبدیل به دیالوگ شده
است. در کل تغییرات زیادی در کلیت داستان ایجاد نشده و درواقع فقط متن برای اجرا و
فضای نمایشی تنظیمشده است.
کارگردانان باید کمی
جرات کنند تا سراغ چنین قصههایی بروند، چه شد که بهسراغ این نمایشنامه رفتید؟
من برای دومینبار
است که از نویسندههای کلاسیک ایران در تئاتر استفاده کردهام و بازخوردهای خوبی
هم دریافت کردهام. پیش از این، داستان «پادشاه و کنیزک» مولانا را تبدیل به
نمایشنامه کرده بودم که این اثر در فرهنگسرای ارسباران اجرا رفت و هر شب میزبان
۶۰۰ مخاطب بودیم که در این سالن بیسابقه بوده است. در این کار بازیگران چهره حضور
نداشتند، با اینکه در اکثر کارهای من بازیگران هم خوب هستند و هم چهرههای شناختهشده،
اما در این کار بازیگران خوب بودند، ولی چهره نبودند. در تجربه تازهام به سراغ
صادق چوبک رفتهام و در آینده هم بیشتر این کار را خواهم کرد. ما منابع بسیار غنیای
برای نمایشنامه داریم که تماشاگر ایرانی با آنها احساس نزدیکی میکند و کیفیت این
متون هم جهانی است. من یا نمایشنامههایی که خودم نویسنده بودهام و در خارج از
ایران روی صحنه بردهام، ترجمه میکنم و در ایران به صحنه میبرم یا نمایشنامههای
نویسندههایی که در سطح بهتری از کارهای خودم قرار دارند. دراین دورن احساس کردم نویسنده
دیگری، متنی دارد که بهترین متن برای کار من است، پس آن را انتخاب کردم و به اجرا
رساندم.
«انتری که لوطیاش
مرده بود» چه ارجاعها و ارتباطهایی با دورانی که ما در آن زندگی میکنیم، دارد؟
مخاطبهای ما
اکثرا جوانان، دانشجویان ادبیات دانشگاه تهران و… هستند. «انتری که لوطیاش مرد»
تئاتری کوچک است و مخاطب متوجه میشود که با قصههای کوتاه، نمایشنامهها و شعرهای
نویسندهها و شعرای قدیمی خودمان میتوانیم یک اثر خیلی خوب اجرا کنیم که حتی در
خارج از ایران صددرصد موثر باشد. من سیسال در خارج از کشور کارگردانی و
نویسندگی کردهام و میتوانم دقیق قضاوت کنم. یک برنامهای درباره مولانا در
رادیوی اصفهان کار کردیم که در اتریش پخش شد و شاهد تحت تاثیر قرار گرفتن مردم
بودم. ما باید از منابع خودمان استفاده کنیم و من در آینده هم این کار را ادامه
خواهم داد و امیدوارم دوستان دیگر هم این کار را انجام دهند. ایران بهاندازه پنج
کشور خارجی، نویسنده، شاعر و داستانسرا دارد. ما باید از این منابع غنی استفاده
کنیم. البته منظور من این نیست که فقط قصههای ایرانی را کارکنیم بلکه باید از
داستانهای خارجی هم استفاده کنیم. شما فکر میکنید، آفریقا نمایشنامهنویسهای
خوب ندارد؟! حتما دارد. در مصر، سوریه و… نویسندههای بسیاری خوبی بودند که درحال
حاضر در اروپا به نویسندگی ادامه میدهند. در ترکیه هم نویسندههای بسیاری خوبی
داریم که از دوستان من هستند. ایران سرآمد نویسندههای کشورهای همسایه است اما
ایران از زمانهای قدیم در ادبیات جهان بسیار اثرگذار بوده است؛ و این منابع موجود
است ولی ما باید فرم را بهگونهای انتخاب کنیم که مناسب تئاتر باشد. اگر در تئاتر
بخواهیم کارکنیم، باید قابلدرک مردم باشد و باز تاکید میکنم بهروز باشد. همانطور
که ما بهروز لباس میپوشیم. مخاطب تئاتر باید کاری را ببیند که ربطش را با خودش
پیدا کند. متن نباید خشک باشد و اگر زمینه طنز هم داشته باشد، فاکتور بسیار خوبی
است. در طنز هم حکمت و ادب لازم است. در نمایش «انتری که لوطیاش مرد» هم مردم میخندند
و هم به فکر فرو میروند.
مدتی است که
اقبال به نمایشنامههای خارجی بیشتر شده است و نکته جالبتوجه این است که در هر
دوران، نمایشنامهنویسی روی بورس قرار میگیرد. این شرایط چقدر بهنفع تئاتر ما
است و چه میزان به آن ضرر میزند؟
نمایشنامههای
ایرانی و خارجی زیادی داریم اما زمان عنصر تاثیرگذاری در انتخاب متن است و باید
این مسئله را دریابیم که ذائقه مخاطب امروزی چیست و باید نمایشنامه بهروز باشد. اگر
انتخاب ما نمایشنامههای کلاسیک خارجی است، باید توجه کنیم که تماشاگر امروز،
بخصوص نسل جوان سابقه زیادی در درک این نوع نمایشنامه ندارد، پس کاری که باید
انجام دهیم این است که دیالوگها را به مخاطب امروز نزدیک کنیم. فقط اسم معروف
نویسنده کافی نیست. همچنین متون خارجیای که ترجمه میشود باید به فارسی سلیس
امروزی برگردان شود که قابلدرک باشد. دیالوگ کتابی روی صحنه جایی ندارد. اینکه صحنههایی
مانند دادگاه در متن باشد. از سویی دیگر من هیچوقت نمیگویم سراغ پیانیستهای
ایرانی بروید، ما پیانیست به آن صورت نداریم؛ اما اگر قرار است کمانچه بزنیم،
برویم سراغ نوازنده کمانچه ایرانی. ما نویسندههای خوبی داشتیم و درحالحاضر هم
تعدادی خوب داریم، منبع ادبی ما بسیار قوی است. این نکته را هم بهعنوان کارگردان
بگویم که برای درک متون و شعرهای قدیمی موجود به مشاورهایی هم احتیاج داریم که در
این زمینه تخصص داشته باشند و آن را بشناسند. کارگردان نمیتواند بدون چند مشاور
در کنارش، فردوسی و مولانا را اجرا ببرد. بعد از این کار ما شاهد معجزههای فوقالعادهای
خواهیم بود.
اجرای تئاترهای
تک بازیگر، معمولا برای تماشاگر جذاب نیستند، شما چه فاکتورهایی را در این نمایش
پیاده کردهاید تا جذاب شود؟
اجرای یک اثر تک
بازیگر یعنی اینکه تمام بار تصویری و هنری روی شانه یک نفر است. البته در این
میان، متن و کارگردان باید مناسب باشند. بازیگر باید توانا باشد تا بتواند تماشاگر
را ۶۰ تا ۷۰ دقیقه جذب خودش کند. تکبازیگر بهخاطر صرفهجویی نیست در همهجای
دنیا تک بازیگر و روخوانی باید توسط بهترین بازیگرها صورت گیرد. من روخوانی را سال
۷۴ در ایران متداول کردم؛ برای اولینبار ۲۰ سال پیش نمایش «مادام پیپی» را با
بازی گلاب آدینه در تئاترشهر روی صحنه بردیم. هنوز هم مردم این نمایش را در
خاطرشان دارند. گلاب آدینه بازیگر بسیار توانایی هستند. همچنین در اتریش نمایش
«روح جهنمی» را با یک بازیگر درجهیک اجرا کردهام که بسیار اثرگذار بود. من تجربه
با تکبازیگر را بسیار دوست دارم ولی کار بسیار سنگین و سختی است. چون کارگردان باید
تمام فاکتورهایی که وجود بازیگران دیگر میتواند تماشاگر را جذب کند تا زمان را راحتتر
پشتسر بگذارد، به عهده یک بازیگر بگذارد. کارگردان باید آماده کار سخت باشد. من به
دانشجویانی که بهتازگی در رشته تئاتر فارغالتحصیل شدهاند، پیشنهاد نمیکنم که
برای اولین یا حتی دومین کارشان سراغ متونی بروند که تنها یک بازیگر دارد. چون
برای کسی که تجربه زیادی ندارد کمی زود است. این مسائل باید رعایت شود و متن هم
مناسب این کار باشد.
محمود اکبرشاهی
چه ویژگیهایی داشت که او را برای حضور در نمایش خود انتخاب کردید؟
محمود اکبرشاهی از
سن ۱۵ سالگی در کارهای من بوده است. در «پدرخوانده ناپلی»، «حرفهایها» و تمام فیلمها
و سریالهایی که من ساختهام، بازی کرده است و پرورشیافته گروه من است. به خاطر تجربههای
فراوان، تواناهایی عجیبی در این شخص به وجود آمده است؛ اما هنوز جویای کارهای سخت
و سنگین است. کسی در مقام کارگردان با بازیگری مانند او هیچ مشکلی نخواهد داشت. من
۱۰ سال در اتریش درس بازیگری میدادم و ۲۰ سال است که در ایران تدریس میکنم. میدانم
که اکثر بازیگرهای ما فکر میکنند قیافه بسیار مهم است، قیافه را میشود درست کرد،
مهمتر آن است که بازیگر باید هوش داشته باشد و از مغزش کمک بگیرد. من شخصا کسی را
در کارهایم نمیآورم که برای من بازی کند و یا از محبوبیتش استفاده کنم. در درجه
اول بازیگر خوب میخواهم که بتواند برنامهام را هم اجرا کند و هم به آن اضافه
کند. محمود اکبرشاهی۲۰ سال است که با
گروه ما کار میکند، وقتی ما اشارهای میکنیم، خیلی زود متوجه میشود که جریان از
چه قرار است. از ابتدا در مسیر درستی قرارگرفته و برای همین است که کار برای ما
خیلی هم سخت نیست. اکبرشاهی کارهایی که باید یک بازیگر خوب انجام بدهد، انجام میدهد.
گوش میدهد، تجزیهوتحلیل میکند و از هوش بالایی برخوردار است. بازیگرانی که از
سنین پایین پیش ما بودهاند، یکجا باید تنها روی صحنه بروند تا هم خودشان و هم
دیگران شاهد باشند که آیا میتواند بهتنهایی به مسیر ادامه دهد؟ خیلی فشار در این
کار است، اما فشار را تحمل میکند. ما نباید حالت نشخوارکنندگی به هنر بدهیم و
دائما باید ریسک کنیم.
برخی معتقد هستند
کار کارگردان با آغاز اجراها بهپایان میرسد و برخی دیگر معتقدند که تا روز پایان
اجرا، نمایش میتواند دستخوش تغییر شود. شما به کدام شیوه کارگردانی اعتقاد دارید؟
ما اجراها را نمیبندیم.
هر شبی که نمایش روی صحنه میرود، مواردی را تصحیح میکنیم. همچنین نقدها را میخوانیم،
حرف دوستان را گوش میدهیم. چون کارگردان باید همهچیز را بشنود و ببیند. کارگردان
مسئول هر اتفاقی است. اگر نتیجه کار خوب شود، نتیجه زحمت تمام گروه است. اگر بد شود،
مقصر کارگردان است؛ مانند لوطی نمایش، زنجیر به دست کارگردان است.
تاکنون میزان استقبال
تماشاگران چگونه بوده است؟
بسیار خوب.
تقریبا هر شب با سالنی پر به استقبال اجرا میرویم. کیفیت مخاطب ما بالاست، اکثرا
قشر دانشجو هستند، افراد باسواد، نویسندهها و هنرمندان به دیدن نمایش «انتری که لوطیاش
مرد» مینشینند و مخاطبشناسی ما هم همین گروه در نظر گرفته شده بودند چون همواره باید
بدانیم برای چه کسی کار میکنیم. این عزیزان استقبال میکنند و بسیار هم تحتتاثیر
قرار میگیرند و بحثها و گفتوگوهای فراوانی هم بعد از اجرا میان ماست. احساس میکنم
روح صادق چوبک هم خوشحال است چون باید هم این اتفاق بیفتد. تعدادی از تئاترهای ما
باید خودشان را وقف آثار ارزنده نویسندههای این کشور و آثار خوب جهانی کنند.
زوم:
«انتری که لوطیاش
مرده بود» از نویسندهاش معروفتر است
هر زمان کاری را
آغاز میکنم، در ابتدا نمیدانم چه میکنم، باید جلو برویم تا چیزی متولد شود. چون
تئاتر زنده است باید هر شب یک چیزی به دنیا بیاید. برای همین است که درد، زحمت و
سختی دارد. کار با بازیگری که خودش هم جویای این تولد است، سادهتر است و محمود اکبرشاهی
از این دست بازیگران است. گلاب آدینه، مریم سعادت و… برای این کارها بازیگران
فوقالعادهای هستند. مهدی سلطانی، رضا کیانیان و… بازیگرانی هستند که در سالهای
فعالیت من در ایران بسیار زحمت کشیدند و هیچگاه ناراحتی و غرغری از این عزیزان نه
دیدهام و نه شنیدهام و همیشه نتیجه کار خوب بوده است و در خاطر مردم ماندگار شده
است. در نمایش «انتری که لوطیاش مرده» یک فاکتور دیگر هم اضافه میشود؛ ما از یک
نویسنده تقریبا فراموششده ایرانی که آثارش موجود است، استفاده کردهایم. نویسندهای
که تیتر قصهاش «انتری که لوطیاش مرد» در ایران از خودش معروفتر است. خالق این
متن کمکم به سمت فراموشی رفته است درحالیکه این اثر، یکی از قصههای چوبک است.
ما امثال صادق چوبک زیاد داشتیم و زیاد هم داریم. باید به این نویسندهها احترام
بزاریم.
لیلی باقری