لیلی عاج و الهام شعبانی از «قند خون» و پرداختن به معضلی
جدی در تئاتر میگویند
این روزها نمایش «قند خون» با نویسندگی و
کارگردانی لیلی عاج از ۲۳ شهریورماه ساعت ۱۸:۳۰ در پلاتو اجرای مجموعه تئاترشهر
آخرین روزهای اجرای خود را پشتسر میگذارد. الهام شعبانی، ارسطو خوشرزم و پریا وزیری،
بازیگران این نمایش ۶۵ دقیقهای هستند. در خلاصه نمایش «قند خون» آمده است: «کام کارگرای
کارخونه قند ورامین تلخه، یه مرد پیدا نمیشه به دادشون برسه؟ اگه خوب گوش کنی، آه
بلند کارگرای کارخونه ارج و داروگر هم میشنوی.» به بهانه اجرای نمایش «قند خون»
با لیلی عاج؛ نویسنده و کارگردان نمایش و الهام شعبانی؛ بازیگر و طراحلباس این
اثر گفتوگو کردهایم.
در نمایش «قند خون» به معضلی اجتماعی پرداخته
میشود که تا امروز چندان به آن توجه نشده است؛ چه شد که جرقه نگارش این نمایشنامه
در ذهن شما زده شد؟
لیلی عاج: پس از بسته شدن کارخانه ارج، تصمیم گرفتم درباره این اتفاق بنویسم. در آن زمان
همه هنرمندان در فضای مجازی واکنش نشان دادند اما وقتی موج فروکش کرد، از آن همدلیها
خبری نبود! تئاتر نمیتواند اثری سهچهارروزه یا یکهفتهای داشته باشد چون حداقل
آن جنس تئاتری که من کار میکنم، پروسه تولید حداقل چهار تا پنجماهه دارد. در
ابتدا قصد داشتم درباره تعطیل شدن کارخانه ارج بنویسم و تحقیقاتی انجام دادم تا از
پایه حقوق، حقوق بیکاری و… خبردار شوم. همچنین بهدنبال یافتن کارخانههای دیگری
که تعطیل شده بودند هم گشتم و دریافتم که متاسفانه تعداد این کارخانهها کم هم
نیست! در این پروسه تحقیقی، به کارخانه قند ورامین برخوردم. کارخانه قند برای من
جذابیتی بیشتر از کارخانه ارج پیدا کرد چون قند بار دراماتیک دارد و با شنیدن نام
آن به یاد شیرینی و سپیدی میافتیم. تمایل داشتم در نمایش، پارادوکس را حفظ کنم،
از قند حرف میزنیم اما همهچیز تلخ است.
الهام شعبانی: سال گذشته با لیلی عاج آشنا شدم و به من پیشنهاد داد تا در نمایش «خواب
زمستانی» بازی کنم. متن را خواندم، از آن خوشم آمد و به گروه بازیگران این نمایش
پیوستم؛ واقعا حضور در این نمایش برای من تجربه بسیار خوبی بود. جایزه بازیگری
جشنواره فجر را هم با این نمایش دریافت کردم.
یکی از نکات تغییر کارخانه این است که میتوان
با استفاده از کارخانه قند، کار را به داخل خانه کارگر بیکار شده برد که با
کارخانه ارج، این امر میسر نبود.
لیلی عاج: برای داستان کارخانه ارج به این فکر کردم که اتفاق نمایش در یک ظهر جمعه روی
پشتبام خانهای رخ دهد و کولری ساختهشده توسط کارخانه ارج و البته خراب که تسمه
آن بهعنوان نماد چرخ کارخانه پاره شده است را در آنجا داشته باشیم. پایان این
نمایش تلخ بود و شخصیت نمایش از روی پشتبام میافتاد و میمرد. این طرح آماده شده
بود اما برای افزودن پارادوکس به نمایش، کارخانه قند ورامین را انتخاب کردم.
این نمایش پایانی خوش دارد که باتوجه به روند
نمایش، چندان قابل پیشبینی نیست. کمی درباره پایان خوشی که برای این نمایش تلخ
انتخاب کردید، بگویید.
لیلی عاج: نمایش «قند خون» دو پایان داشت که یکی از آنها تلخ بود و دیگری همین پایانی
است که در نمایش دیده میشود. در پایان تلخ، شاهد هستیم که کوهستانِ کتکخورده به
خانه میآید، تمام دیالوگها در مدت ۳۰ ثانیه با رفتوبرگشت نور گفته میشود و
شیرین با پارچ شربتی که در آن قرصبرنج ریخته شده است، وارد اتاق میشود و همه را
میکشد. وقتی برای اجرای نمایش در پلاتو اجرا بازبینی برگزار شد و با پیمان شریعتی
صحبت کردیم، او به ما گفت حیف است کارگری که فهیم است و میداند تنها با کار صنفی
میتوان حق خود را گرفت، بمیرد و امید را از خود سلب کند. این منطق عقلایی برای من
قابل احترام بود و تصمیم گرفتم این پایان نسبتا شاد را در نظر بگیرم.
الهام شعبانی: قرار بود در بروشور ذکر کنیم که بهعنوانمثال در روزهای فرد، پایان خوش را
شاهد هستید و در روزهای زوج، پایان تلخ را. پیمان شریعتی پیشنهاد داد باتوجه به گروتسک
بودن نمایش، بهتر است پایان تا این اندازه تلخ نباشد که ما هم استقبال کردیم.
شما در قالب یک نمایش چندین معضل اجتماعی دیگر
همچون مهاجرت، کولبران و… را هم گنجاندهاید. معمولا زمانیکه این مضامین در یک
اثر گنجانده میشوند، شاهد ابتر بودن بخشی از آنها هستیم. روند نگارش متن را
چگونه پیش بردید که این اتفاقها و مسائل بهدرستی کنار هم بنشینند؟
لیلی عاج: وقتی قصد دارم متنی بنویسم، باید از ابتدا تا انتهای نمایش برای من مشخص باشد.
باید همهچیز را درباره زندگی پروانه، کوهستان و شیرین بدانم. برای من انتخاب
اسامی، یکی از پروسههای دشوار نگارش متن محسوب میشود؛ یعنی قصه و دیالوگها
آمادهاند اما مدتها طول میکشد تا نام اشخاص در ذهن من شکل بگیرد. وقتی نام
شخصیت مرد نمایش من کوهستان شد که نامی کاملا کُردی است و میدانم که این خانواده
کرد هستند، کوهستان برای من تاویلپذیر میشود. کوهستان فرومیریزد چون کارگرانی
هستند که شرایط اقتصادی خانواده آنها رو به فروپاشی است. وقتی اوضاع معیشتی خانواده
در شرایطی قرار میگیرد که هیچ چارهای ندارند، به کولبری فکر میکنند. کولبرها
باید از یک منطقه کوهستانی صعبالعبور رد شوند پس دوباره به نام کوهستان برمیگردیم.
درواقع باید دلالتهای متنی و ارتباطها را پیدا کنم. نام «قند خون» هم همین شرایط
را دارد؛ در ابتدا همه تصور میکنند نام به بیماری قند خون اشاره دارد اما وقتی
نمایش را میبینند، نام را متناسب با نمایش مییابند. در این نمایش نامها به من
کمک کردند تا چفتوبستها درست اتفاق بیفتند.
در این نمایش با دو فرد غایب مواجه هستیم که
همسر شیرین، افشین است. در فرهنگ ما این نام، نوعی خیانتکاری را با خود بههمراه
دارد و در این نمایش هم بر همین روال پیش میرود. آیا این شخص غایب هم با همین
دلالت افشین نام دارد؟
لیلی عاج: تقریبا همینطور است. اگر افشین شیرین را تنها نمیگذاشت، شاید مشکلات این
خانواده، کمتر میشد. درباره شیرین هم همین شرایط برقرار است. زندگی شیرین تلخترین
داستان است، نه از طرف فرهاد عشقی دارد و نه خسرو. تلخترین زندگی را دارد که در
این نمایش هم همین پارادوکس برقرار است. همچنین به الهام شعبانی گفته بودم که حتی یکلحظه
ننشیند چون تمام حرکت نمایش و سامان دادن به زندگی برعهده پروانه است. پرپر شکننده
و ظریف است اما باید بار زندگی را بر دوش بکشد. ایستادنهای پرقدرت به کوهستان
تعلق دارد.
الهام شعبانی: پروانه زنی زجرکشیده و قدرتمند است. کوهستان بهخاطر دغدغههایش و فعالیتهای
صنفیاش بیرون از خانه درگیر است. پروانه در داخل خانه با قند شکستن هزینههای زندگی
را فراهم میکند و قدرتمند است اما در برخی از زمانها میترسد، نگران همسرش است،
پایهها و اساس خانواده برای او اهمیت دارد. این زن خواستههای فروخوردهای هم
دارد. در بخشی از نمایش میگوید «چند جاده چالوس به من بدهکاری؟ چند روز دلخوش به
من بدهکاری؟» اما بازهم کوهستان را دوست دارد وقتی احساس میکند همهچیز از هم میپاشد،
تلاش میکند زندگی را نگاه دارد. وقتی با لیلی عاج صحبت میکردیم، خانه را ایران
دیدم و پروانه را مادر و زمین دیدم که تلاش میکند این کشور را نگاه دارد. او
همواره بچه سقط میکند چون اجسام سنگین را جابهجا میکند و درد دارد اما دردمندی
خود را با بیانی طنز اعلام میکند. هر شب بعد از اجرا توان ایستادن ندارم چون تلاش
میکنم پایه زندگی و خانواده را نگاه دارم. با راهنمایی لیلی عاج تلاش کردم این
شخصیت را درست ایفا کنم و با همراهی هم لایههای طنز این شخصیت را افزایش دادیم.
اگر قرار بود از ابتدا تا انتها این زن زجرکشیده را گریان نشان میدادم، مخاطب با
او ارتباط برقرار نمیکرد. معتقدم اگر دردناکترین مسائل را با طنز مطرح کنیم،
تاثیرگذاری بیشتری دارد. سعی کردیم لایههای طنز را بیرون آوریم.
در «قند خون» ناگهان مخاطب با دو اتفاق تکاندهنده
مواجه میشود؛ میبینیم که کوهستان به صاحب کارخانه پناه داده است و با داستان قتل
آشنا میشویم. ناگهان در میانه نمایش، شخصیت منفی، تغییر میکند؛ صاحب کارخانه تبرئه
میشود و ما به دلیل اصلی تعطیلی کارخانهها پی میبریم که از تاثیر و تصمیم یک
فرد فراتر است. کمی درباره بسط دادن این معضل به شرایط اقتصاد امروز بگویید.
لیلی عاج: معتقدم تا لحظهای که تماشاگر از سالن بیرون میرود، باید همواره برای او برگ
جدیدی را رو کنم و گرهافکنی و گرهگشاییهایی هم داشته باشیم. از سویی دیگر وقتی
نمایش تا این حد رئالیستی است، نمیتوانیم جنبههای حقیقی و رئالیستی اتفاقها را
نادیده گرفت. درمورد بسته شدن کسبوکارهای واحدهای صنعتی، گرههای کوری وجود دارد
که بسیار عظیمتر از حلوفصل مشکلات توسط یک مدیر آن واحد صنفی است.
یکی از بخشهای تاثیرگذار نمایش «قند خون»
موسیقی این نمایش است که بهصورت زنده اجرا میشود و در شرایطی که اصلا کار او
توجه مخاطب را از اجرا پرت نمیکند، فضای نمایش را میسازد. چه شد که تصمیم گرفتید
برای نمایشتان از موسیقی زنده استفاده کنید؟
لیلی عاج: ساختن یک اثر هنری، هزینههای بسیار زیادی را به گروه وارد میکند. اگر قرار
باشد هر شب گروه موسیقی در اجرا حضور داشته باشند، هزینه بسیار زیادی بر گروه
تحمیل میشود و درنتیجه بیشتر در آثار ریتمیک شاهد حضور موسیقی هستیم. در این اجرا
فرشاد رضایی واقعا به گروه ما لطف داشت و به گروه اجرایی این نمایش پیوست. نمایش
بهشدت رئالیستی پیش میرود و برای من مهم این بود که هم موسیقی شنیده شود و هم
شنیده نشود و کاراکتری جدا از متن نداشته باشد. همواره مراقب بودم که موسیقی بر
نمایش غالب نشود و به فرشاد رضایی میگفتم باید حضور نامحسوس داشته باشد. حتی او برخی
از روزهای اجرا کلاهی را بر سر میگذاشت و من از او خواستم کلاهی که توجه مخاطب را
جلب میکند بر سر نگذارد. موزیسین این نمایش باید نامرئی باشد و هیچ توجهی را جلب
نکند. باید حواس مخاطب به اتفاقهای روی صحنه باشد.
در این نمایش الهام شعبانی هم بازیگر است و هم
طراحلباس و علیپویا قاسمی طراحصحنه اثر است. چه میزان از طراحیها را لیلی عاج
بهعنوان کارگردان در نظر گرفت و چه میزان از طراحیها ایدههای طراحان نمایش بود؟
لیلی عاج: درباره طراحیصحنه نمایش باید بگویم که فقر از سراسر این صحنه میبارد! واقعا
الان خودمان کارگردان کارخانه قند هستیم! سه فاکتور مهم بر استقبال مخاطبان
تاثیرگذار است؛ داشتن چهره سینمایی یا تلویزیونی، نمایش کمدی یا اثری که حرفی برای
گفتن داشته باشد تا پس از دو تا سه هفته مخاطبان خود را پیدا کند. طبیعتا دو
فاکتور اول را نداریم و در سالنی نمایش را اجرا میکنیم که تعداد اندکی صندلی دارد
و تعداد اجراهای محدودی را هم به این نمایش اختصاص دادهاند البته امیدوارم این
نمایش در دسته سوم قرار گیرد. با این شرایط دشوار تلاش کردیم با کمترین هزینهها
نمایش را روی صحنه ببریم. همواره به الهام شعبانی، پریا وزیری و ارسطو خوشرزم میگفتم
که من هیچچیزی ندارم به شما بدهم تا خوب دیده شوید؛ ما کمترین امکانات صحنه، گریم
و لباس را داریم، باید با استفاده از قابلیتهای خودتان صحنه را آتش بزنید. البته
تمام طراحیها با خرد جمعی شکلگرفته است. میتوانستیم در سالنی کاملا خالی نمایش
را اجرا کنیم یا بهصورت کاملا رئالیستی یک خانه را روی صحنه داشته باشیم اما دوست
نداشتم صحنه کاملا رئال باشد و تنها میخواستم عنصر اصلی، یعنی قند بهعنوان المان
وجود داشته باشد. باتوجه به شرایط مالیام خودم را پایبند به این زیباییشناسی
کردم که تنها بخشهایی را نگاه داشتیم که قابلحذف نباشند.
الهام شعبانی: گروه کاملا همدل هستند. پلاتوی اجرا صبحها، در اختیار گروههایی قرار میگیرد
که نمایشهای خود را آماده میکنند و ما باید تمام دویست کیلو قندی که صحنه ما را
تشکیل میدهند را جمع کنیم. خودمان جمع میکنیم و قبل از اجرا دوباره آنها را پهن
میکنیم تا گروههای بعدی اذیت نشوند. دوست داشتیم قند بیشتری روی صحنه داشته
باشیم. واقعا نمیتوانستیم ایدهآلی که در ذهن داشتیم را روی صحنه انجام دهیم چون
باید مبلغ گزافی را برای خریدن قند صرف میکردیم و ما هیچ پولی نداشتیم که بتوانیم
آن را تامین کنیم. تا امروز گروه با هزینه شخصی نمایش را پیش برده است.
باتوجه به مشکلات مالی، طراحیلباسها به چه
صورت پیش رفت؟
الهام شعبانی: سعی کردیم لباسهای نمایش را بسیار کمهزینه تهیه کنیم. بهعنوانمثال برخی از
لباسها را از آرشیو شخصیام آوردم، دیگر اعضای گروه هم همینطور بودند، من به آنها
میگفتم چه چیزهایی نیاز داریم و آنها هرچه داشتند را میآوردند. با همفکری
توانستیم هزینهها را کاهش دهیم و از کمترین امکاناتمان استفاده کنیم.
شما امکان اجرای «قند خون» در تالار مولوی را
داشتید و میتوانستید در این سالن، دوره اجرای کاملی را تجربه کنید. چه شد که
تصمیم گرفتید نمایش را در پلاتو اجرا روی صحنه ببرید؟
لیلی عاج: امیرحسین حریری؛ مدیر مرکز تئاتر مولوی فرصت اجرایی سی شبه را برای آبانماه
یا آذرماه در اختیار گروه ما قرار میداد اما ما بعد از بیش از یکماه تمرین بههمراه
تمام اعضای گروه به این نتیجه رسیدیم که شانس خودمان را برای حضور در سیوششمین
جشنواره بینالمللی تئاتر فجر امتحان کنیم. در فراخوان این جشنواره آمده است گروههایی
میتوانند شانس خود را برای حضور در جشنواره امتحان کنند که تا پیش از یکم مهرماه
اجرای عمومی خود را تجربه کرده باشند. ما دنبال سالن رفتیم و برای ما مهم بود که
در سالن دولتی نمایش را اجرا کنیم تا در ابتدای کار، درگیر مسائل کففروش سالنهای
خصوصی را نداشته باشیم. پیمان شرعتی باوجود تمام محدودیتهایی که داشت، واقعا به
گروه ما لطف کرد که با این حجم از فشاری که برای اجرا در مجموعه تئاتر شهر وجود
دارد، امکانی را برای ما فراهم کرد تا پیش از یکم مهرماه بتوانیم در این مجموعه
اجرا داشته باشیم.
الهام شعبانی: اجرای نمایش در این سالن لطف پیمان شریعتی بود. او به من گفت که میدانم پلاتو
اجرا برای نمایش شما کوچک است اما از شما حمایت میکنم و در این سالن نمایش خود را
روی صحنه ببرید.
زوم ۱:
لیلی عاج: از بازیگرانم خواستم نابازیگر باشند
لیلی عاج: من اصلا به بازیگران نمیگویم که روی صحنه چهکاری را انجام دهند بلکه میدانم
چهکاری را نباید انجام دهند چون رنگهای مختلفی از تمام شخصیتهای نمایش روی صحنه
خوب جواب میدهد. بعد از یکماه تمرین، بازیگران متوجه شرایط میشوند و خودشان
شخصیتها را میسازند. در زمان آمادهسازی نمایش، مهمترین نکته برای من این است
که چهکسی قرار است در نمایش بازی کند. الهام شعبانی و پریا وزیری؛ انتخابهای
نخست من بودند و از مرحله نگارش متن با من همراه بود اما برای نقش کوهستان بازیگر
دیگری را مدنظر داشتم که او بهدلیل تداخل کاری نتوانست در این نمایش حضور یابد
درنتیجه ارسطو خوشرزم بسیار دیر به ما اضافه شد اما تمام تلاشش را بهکار بست تا
این مدتزمان ازدسترفته را جبران کند. من در مقامی نیستم که خودم را با عباس
کیارستمی مقایسه کنم اما همواره به بازیگران میگفتم که باید بهصورت کلوزآپ و
همچون نابازیگر بازی کنید. واقعا کار دشواری است که از بازیگران همچون الهام
شعبانی و ارسطو خوشرزم بخواهیم جای نابازیگر بازی کنند اما باید شرایط را بهگونهای
پیش میبردند که انگار کارگری از کارخانه قند آمده است روی صحنه.
زوم ۲:
الهام شعبانی: روایت پروانههایی که بیصدا میمیرند
این روزها تئاتر کار کردن بسیار دشوار است. تئاتر هزینهبر
است و تماشاگران تئاتر تمایل دارند چهرهها را روی صحنه ببینند. بازیگران این
نمایش تئاتری هستند و نمیتوانیم انتظار داشته باشیم بهاندازه نمایشهایی که در
آنها چهرههای مطرح حضور دارند، فروش داشته باشیم اما امیدوار هستم مردم به دیدن
تمام تئاترهای خوب چه آنها که چهره دارند و چه آنهایی که چهره ندارند، بروند. تئاتر
«قند خون» زندگی مردم واقعی است و دغدغه امروز را دارد. تهران پر از پروانههایی
است که کسی فریاد بیصدای آنها را نمیشنود و در سکوت از بین میروند. امیدوارم
این نمایش دیده شود و مخاطبانی که به دیدن «قند خون» میآیند، با دستپر از سالن
خارج شوند. قلم لیلی عاج را بسیار دوست دارم چون او دغدغه اجتماعی دارد. بسیار بیادعا
و ساده به مسائلی که دغدغه او است میپردازد. از سال گذشته میدانستم که قصد دارد
درباره معضل تعطیلی کارخانهها متنی بنویسد و از آن استقبال کردم. تا پیشازاین
نمایش، به این مسئله اصلا پرداخته نشده بود. الان یک گروه هستیم که اغلب اعضای آن
را زنها تشکیل دادهاند. از همان ابتدا تصمیم گرفتیم نمایشهایی را روی صحنه
ببریم که واقعا دغدغه خودمان باشد.
مینا صفار
There are no comments yet