نقش‌‌های معمولی آدم را نابود می‌کنند! | پایگاه خبری صبا
امروز ۲ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۲۰:۰۷
ناصر هاشمی:

نقش‌‌های معمولی آدم را نابود می‌کنند!

«نقش‌‌های معمولی، پیش‌پاافتاده زیاد است و می‌شود به‌وفور بازی کرد اما آن‌ها آدم را نابود می‌کنند. من فکر کردم که اگر قرار است آن نقش‌ها را بازی کنم، آخر مسیر یک سراشیبی به سمت نابودی است.»

هر اندازه که برادرش مهدی هاشمی در سینما و تلویزیون پرکار و معروف است به همان اندازه ناصر هاشمی گوشه‌گیر و شاید برای خیلی از بچه‌‌ها و جوان‌‌های نسل جدید ناشناخته باشد؛ بازیگری که همراه برادرش از تئاتر شروع کرد و با بازی در سریال «پدر سالار» و کارگردانی و بازی در سریال «سمندون» به اوج شهرت رسید. او اما بعد از رسیدن به شهرت و محبوبیت، یک مرتبه حضورش را کم‌رنگ کرد و شاید بشود مهم‌ترین کار او در ۱۵سال اخیر را سریال «روزگار قریب» به کارگردانی کیانوش عیاری و فیلم «برادرم خسرو» احسان بیگلری دانست. در
ادامه، گفت‌و‌گو با ناصر هاشمی را می‌خوانید.

اولین
کار تصویریتان یک تله‌تئاتر بود به نام «ماه پنهان
است». چیزی
از آن یادتان
است؟

نمایشنامه‌ای بود براساس یک داستان بلند که مربوط می‌شد به جنگ جهانی دوم، کارگردانش آقای خسرو شایسته بود و تهیه‌کننده مرحوم طباطبایی، آقای بابک بود و آتیلا که همکلاسی ما بود، دوستان من را معرفی کردند، نقش‌‌ها تقسیم شده بود و دو نقش کوچک مانده بود که ما وارد شدیم، یکی از نقش‌‌ها را رضا رویگری بازی کرد و آن یکی را من. مجموعه‌ای از بازیگران تئاتر، خانم شیخی، آقای شنگله، رضا بابک و خیلی‌‌ها بودند و این یک شانس بود که در جایی قرار بگیرید که افراد مطرح آن‌جا هستند.

شما خیلی مواقع
در سایه برادرتان
مهدی هاشمی قرار
گرفته‌اید.
چرا هیچ‌وقت نخواستید
یا نشده از این سایه
بیرون بیایید؟ مثلا
سریال «روزگار قریب».

من کارهای زیادی به‌خصوص در تلویزیون کرده‌ام، مثلا سریال «پدرسالار» یا فیلم‌های سینمایی مختلف؛ فیلم‌هایی که درواقع مال یک دوره تاریخی خاصی است. مهدی برای یک شرایط دیگر بود، من وارد دانشکده که شدم انقلاب شکل می‌گرفت، اساسا فرصت تجربه وجود نداشت درحالی‌که برای مهدی یک دوره آرامی بود که تجربیات خیلی خوبی داشت. حالا این زیر سایه بودن را من اساسا اعتقادی به مقایسه ندارم. ما مال دو دوره متفاوت هستیم با مشخصه‌‌های خودش. در قضیه «روزگار قریب»، در شروع به ‌اطر شباهت بود، آقای صالحیان گریمور می‌گفت بین جوانی و پیری قریب فاصله زیاد بود و ما تو را پیشنهاد کردیم. این‌جوری شد که رفتیم. شروع با شباهت بود ولی بازیگری بود.

همچنان
تدریس می‌کنید؟

من چند سال پیش اقدام کرده بودم که کلاس خصوص دایر کنم اما طول کشید، دیر شد و در موقعی که خواستند مجوز بدهند دیگر شرایط نداشتیم.

وقتی
که بازی
نمی‌‌کنید،
اوقات فراغتتان
را چگونه پر می‌کنید؟

با ورزش، کتاب خواندن، کارهای مختلف در خانه، پیاده‌روی، دیدن مردم و تماشای فیلم زندگی را پر می‌کنم. هر چیزی که باعث بشود من سرحال و زنده باشم مثلا من و مهدی کلبه‌ای در شمال داریم. آن‌جا
کارهای
بدنی که مربوط به باغچه و این‌ها می‌شود انجام می‌دهیم .

*دهه۷۰ اوج کار شما بود، دهه۸۰ کم‌کار شدید. این گزیده‌کاری
شما را می‌رساند؟ فیلمنامه‌‌های خوبی نبود یا کارگردان‌های خوب؟

دلایل مختلفی دارد، آن چیزی که به من مربوط می‌شود،
نقش‌‌های معمولی، پیش‌پاافتاده و درجه‌چند زیاد است و می‌شود به‌وفور بازی کرد اما
آن‌ها آدم را نابود می‌کنند. یعنی من فکر کردم که اگر قرار است آن نقش‌ها را بازی کنم،
آخر مسیر یک سراشیبی به سمت نابودی است، چرا باید این کار را بکنم؟ بازی نکنم هم همان
نابودی است، تازه شاید هم نابودی نباشد. از طرفی هم ساخت فیلم مستند و کلاس‌های بازیگری
باعث می‌شد که برای نقشی که خیلی «نخ‌نما» نیست صبر کنم، شما در جایی قرار می‌گیرید
که تعیین می‌کنید که می‌خواهید انجام بدهید یا نه؟ من تکلیف خودم را روشن کرده‌ام که
صبر می‌کنم که هر از گاهی نقش خوبی به من پیشنهاد می‌شود که بخواهم انجام بدهم و این
برای من جواب داد.

*محصول دانشکده هنرهای زیبا هستید. امروزه یک‌سری فارغ‌التحصیل
پشت در سینما می‌مانند درحالی‌که به‌طور مثال
یک شخص می‌آید و می‌رود آموزشگاه تارخ، یک دوره را می‌گذراند و می‌آید نقش اصلی بازی
می‌کند. چرا اینقدر فاصله بین دانشکده خصوصی و هنرهای زیبا است که فارغ‌التحصیلانش
در عرصه‌ای که شش سال درس خوانده‌اند جایی ندارند؟

جدا
از این‌که بین موسسات خصوص و دولتی مشکل وجود دارد، دولتی‌‌ها به‌شکل کارمندی رفتار
می‌کنند و خصوصی‌‌ها سرویس‌‌های بهتری می‌دهند؛ این مهم است که در یک موسسه خصوصی که
فعالیت می‌کنید باید آن را حفظ کنید اما در جاهای دولتی این حس حفظ کردن نیست و بی‌تفاوتی
وجود دارد. کسی که می‌رود دانشگاه می‌رود که مدرک بگیرد ولی کسی که می‌رود کلاس خصوصی
می‌خواهد بازیگر شود، نکته دوم این‌که من این را همیشه به هنرجوهایم می‌گویم که ما
خودمان دست به کار شدیم، در کلاس، در بوفه، در خانه بحث می‌کردیم، می‌خواندیم و کار
می‌کردیم چون می‌خواستیم این‌کاره شویم، یک نوع ریسک خطرناکی در ما وجود داشت. این
باید وجود داشته باشد وگرنه یک دانشجو در خانه بنشیند که قرار است دنبالش بیایند، فایده
ندارد، اگر خودش شروع کند موفق می‌شود و البته این حرفه حرفه‌ای است که همه موفق
نمی‌شوند. آقای سمندریان به ما می‌گفت یک جوان که می‌رود پزشکی شرکت می‌کند، از هر
صد نفر صد نفر دکتر می‌شوند اما در بازیگری
از هر صد نفر، ۹۵ نفر می‌روند بیرون. آدم باید یک مقدار «خشک مغز» هم باشد که این کار
را انجام بدهد.

*این شایعه خیلی پررنگ است که کسانی که از آموزشگاه‌‌های
خصوصی بازیگر می‌شوند به‌خاطر پولی است که به تهیه‌کننده و کارگردان می‌دهند. این
موضوع چقدر صحت دارد؟

من هم شنیده‌ام، افرادی آمده‌اند به من گفته‌اند ما
به فلانی گفتیم بازیمان بده گفته اینقدر پول بده. هر کس به نوعی وارد می‌شود. نمی‌دانم
این کار درست است یا غلط، بالاخره بازار آزاد است. درست است آن آدم بااستعدادی که پول
ندارد عقب می‌ماند ولی بالاخره باید راهی پیدا کند. این کاری است که شما در اوج هم
که قرار بگیرید ممکن است یک سال بعد بیایید پایین. یعنی کاری نیست که شما بگویید من
موفق شده‌ام و شده‌ام ستاره سینما و تمام شد!

*با بازیگرهای قدیمی نیز صحبت ‌کردیم می‌گفتند الان
فیلم‌ها تعدادی بازیگران خاص دارند که تهیه‌کننده‌‌ها و کارگردان‌ها سراغ آن‌ها می‌روند
و ما فراموش شده‌‌ایم.

این ربط دارد به این‌که طرف چقدر بتواند خودش را حفظ
کند. برود کلاس دایر کند. دفتر فیلمسازی راه بیندازد. یعنی بتواند خودش را تبلیغ کند.
شما باید خودتان را همیشه تازه نگه دارید، به‌علاوه این‌که الان می‌گویند شما وقتی
می‌خواهید فیلم بسازید باید یک‌میلیارد داشته باشید. این پول از کجا می‌آید؟ شما اگر
سرمایه‌گذار باشید و من تماشاچی نیاورم پولی به من نمی‌دهید، یعنی آن سرمایه‌گذار و
تهیه‌کننده هم نگاه می‌کند و می‌بیند مردم چه کسانی را دوست دارند و سراغ آن‌ها می‌رود.

*در سریال‌ها این‌طور نیست و آن‌جا می‌شود از هنرپیشه‌‌های
دیگری استفاده کرد.

آن‌جا هم محبوبیت تاثیر دارد مگر این‌که کارگردان این تجربه و جسارت را داشته باشد و بگوید
من ستاره‌‌ها را نمی‌خواهم. می‌خواهم افرادی که شناخته‌شده نیستند را بیاورم و آن‌ها
را مطرح کنم، اما تلویزیون هم دنبال آدم‌هایی است که بازیگری بلدند و مردم دوستشان
دارد. این‌که می‌گویند سینما بی‌رحم است همین است.

 

روشنک کبودی

There are no comments yet


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۷۱/۳۵۴/۰۳۵/۰۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۵/۳۲۳/۷۹۱/۵۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۸/۱۴۲/۱۱۹/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۵/۵۹۴/۸۹۸/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۴/۰۲۶/۷۲۶/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۶/۰٬۷۰/۷۸۴/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۱/۲۴۶/۰۲۷/۵۰۰
  • استاد
    ۹۹۲/۹۳۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۳۸۰/۷۹۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۴۸/۶۶۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۸۳/۳۵۰/۰۰۰