«استخوانی در گلو» روایتی بین شک و یقین است/ استفاده تمثیلی از سفال | پایگاه خبری صبا
امروز ۳ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۱۷
معصومه باقری در گفتگو با صبا:

«استخوانی در گلو» روایتی بین شک و یقین است/ استفاده تمثیلی از سفال

معصومه باقری گفت که ویراست جدید رمان «استخوانی در گلو» درباره‌ فردی با اختلالات روانی خفیف است.

معصومه باقری نویسنده کتاب «استخوانی در گلو» که با ویرایش جدید به همت انتشارات نسل نواندیش به چاپ رسیده است در گفتگو با خبرنگار ادبیات صبا عنوان کرد: کتاب «استخوانی در گلو» اولین رمانی است که نوشته‌ام. این کتاب روابطِ اجتماعی آدم‌ها را در جامعه و خانواده به تصویر می‌کشد. این کتاب با تمرکز بر اختلالِ روانیِ شخصیت مصطفی که خفیف است، ولی ناخواسته شک و تردیدهای مختلفی را در او ایجاد می‌کند، زندگی دیگر شخصیت‌های داستان را هم می‌کاود. پدر او دندانپزشک معروفی است اما به دلیل مرگ ناگهانی همسرش افسرده شده است و رفتارش سبب هراس و گریز در پسرش مصطفی می‌شود.

او ادامه داد: مصطفی خودش را از کمبودها، نارسایی‌ها، معضلات، ترس‌ها و تنهایی‌ها بیرون می‌کشد و از شک به یقین می‌رسد. او کمر خم نمی‌کند و پاسخ تمام پرسش ها را به مخاطب می‌دهد.

نویسنده «صفر مطلق» درباره محتوای کتاب توضیح داد: داستان «استخوانی در گلو» درباره‌ مردی به نام مصطفی است. او در دنیایی بین شک و یقین معلق مانده و به مرور زمان شک‌هایش به یقین تبدیل می‌شوند و رازهایی کوچک و بزرگ را برملا می‌کند. معماهایی که دربرگیرنده‌ اتفاقات، هیجان، دغدغه، درگیری و نگرانی‌های او هستند. او در این زمان از رازهای خانوادگی‌اش و رازِ مرگ سعید دیبا همکارش آگاه می‌شود و در دنیایی وهم‌آلود، خشونت‌آمیز و گاه آرام و ساکت داستانش را در فضایی بین خیال و واقعیت تعریف می‌کند. او به شک‌‌هایش ادامه می‌دهد و این افکار ناهمسان همانند مه سیاه و آشفته‌ای درونش می‌شکفد.

او تاکید کرد: آنچه در این رمان به عنوان محور اصلی نمادها و تمثیل قرار گرفته است؛ سفال است. اصلی‌ترین واژه در این کتاب که صیقل داده و ساخته می‌شود سفالگری‌ است. به طور مثال در جایی از کتاب می‌خوانیم: «نگاهش می‌کنم. چشمانش مثلِ آفتاب‌گردان‌های خشکِ مولین راگ قرمزِ روشن و پژمرده است. «می‌شه بپرسم چرا به تولید ظروفِ سفالی علاقه‌مند شدی؟» هنوز حرفم تمام نشده که با صراحتِ خاصی می‌گوید: «همیشه یه دیدِ واقع‌گرایانه به نقش و نگارها حکم‌فرما بوده. این نقوش گاهی رمزآلودن‌. خمیر سفال رو چه با دستت فرم بدی، چه با چرخِ سفال‌گری، می‌تونه غم و غصه‌ها رو توی دستت نرم کنه و ازت یه شکلِ جدید بسازه. یه وقت‌هایی باید سمباده دستت بگیری و همین‌طور که ناصافی‌های سفال رو می‌گیری، ناصافی‌های دلت رو هم پاک کنی.»

این نویسنده اظهار کرد: بخش عمده‌ای از داستان به مرور خاطرات کودکی در ذهن مصطفی بازمی‌گردد که در نهایت همین بازیابی حافظه، معمای تشویش‌آمیز داستان را حل می‌کنند.

باقری درباره علاقه نویسندگی خود از دوران کودکی گفت: من هفت ساله بودم که می‌نوشتم. از ۶ سالگی مادرم به من حروف الفبا را آموزش داد و وقتی اول ابتدایی بودم با خودم شعر می‌گفتم و قافیه و ردیف می‌ساختم. گاهی با کلماتی اشتباه و گاه ناقص جمله‌بندی می‌کردم. همان‌طور که دوران مهدکودک را ناقص رفتم. آن زمان دزفول هنوز بوی جنگ می‌داد و خیابان‌ها و مناطق مختلف دزفول به‌ دلیل بمباران‌های هوایی آسیب دیده بودند و امکاناتِ کافی برای ترقّی وجود نداشت. اول ابتدایی را در مدرسه‌ دولتی درس خواندم. هر روز از کتابخانه کتاب‌های داستانی را به خانه می‌بردم و در قصه‌ها غرق می‌شدم. داستانک‌های کوتاه می‌نوشتم و دفترچه داستان هم درست می‌کردم. چسب نواری نداشتم که ورق‌ها را به‌هم بچسبانم، گوشه‌ برگه‌ها را با نخ و سوزنِ سفید به‌هم می‌‌دوختم و داستانم را در آن می‌نوشتم. صفحه‌ اول کتاب نقاشی می‌کشیدم و اسم خودم را زیرش می‌نوشتم. دفترچه‌های داستان را در  کتابخانه‌ مدرسه گذاشتم. مدیرِ دبستان‌مان برای اینکه دلم نشکند، اسمِ داستان‌هایم را در لیست کتاب‌های موجود در کتابخانه اضافه کرد. گاهی زنگ تفریح یکی از آن داستان‌ها را دستِ هم‌کلاسی‌هایم می‌دیدم و برای قصه‌ بعدی در ذهنم خیال‌‌پردازی می‌کردم.

او افزود: پدرم معمار بود. آن زمان دردِ از دست دادن مادرش را با دود سیگار تسکین می‌داد. شب‌ها برایش از داستان‌هایم می‌خواندم، از فانتزی‌های خیالی که هیچ‌کدام واقعیت نداشتند. بزرگ‌تر که شدم داستان‌ها را باور می‌کردم. آدم‌ها را از دلِ قصه بیرون می‌کشیدم و برایم واقعی می‌شدند آن‌طور که گاهی در خیابان اتفاقی می‌دیدم‌شان. من فکر می‌کنم برای نوشتن نیاز به پشتیبانی مالی و کمک اطرافیان نیست بلکه همین که خود آدم زندگی کند و زندگی را بنویسید، موفق شده است. نوشتن به انسان آرامش می‌بخشد و چه چیزی از این زیباتر و ارزشمندتر است؟

باقری در پایان خاطرنشان کرد: «استخوانی در گلو» را سال‌ها پیش نوشتم، وقتی که هنوز دانشجو بودم و پس از به پایان رسیدن رمان، آن را به چند نفر از روانشناسانی که می‌شناختم دادم و آن‌ها مطالعه کردند. این رمان بارها بازنویسی شده است و تکیه بر روابط اجتماعی آدم‌ها با خانواده و جامعه‌شان دارد.

ندا زنگینه

انتهای پیام/

There are no comments yet


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۷۱/۳۵۴/۰۳۵/۰۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۵/۳۲۳/۷۹۱/۵۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۸/۱۴۲/۱۱۹/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۵/۵۹۴/۸۹۸/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۴/۰۲۶/۷۲۶/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۶/۰٬۷۰/۷۸۴/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۱/۲۴۶/۰۲۷/۵۰۰
  • استاد
    ۹۹۲/۹۳۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۳۸۰/۷۹۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۴۸/۶۶۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۸۳/۳۵۰/۰۰۰