عاشق فیلم‌کوتاه هستم | پایگاه خبری صبا
امروز ۳۱ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۵۸
آرش رصافی:

عاشق فیلم‌کوتاه هستم

« به دور از هیچ اغراقی عاشق فیلم‌کوتاه هستم و هیچ گونه‌ای از سینما به‌اندازه فیلم‌کوتاه مرا به شعف نمی‌‌آورد.»

پنجاه‌وهفتمین جشنواره منطقه‌ای سینمای جوان«شبدیز»
۲۲ تا ۲۵ شهریور‌ماه به میزبانی کرمانشاه برگزار می‌شود. به بهانه برگزاری جشنواره
با آرش رصافی (زاده ۱۳۵۰ در کرمانشاه) کارگردان و تدوینگر ایرانی گفت‌وگویی ترتیب
داده‌ایم. رصافی فارغ‌التحصیل کارشناسی کارگردانی و کارشناسی‌ارشد ادبیات نمایشی است.
وی مولف کتاب رباعی سینما (درباره فیلمنامه کوتاه) است و درحال‌حاضر معاون تولید و
پشتیبانی فنی انجمن سینمای جوان است. در ادامه گفت‌وگوی ما را با او می‌خوانید.

ظاهرا پدرتان اولین کسی هستند که شما را با سینما
آشنا کرده است؛ در مورد سال‌های کودکی و آشنایی‌تان با سینما بگویید که با چه فیلمی
و در کدام سینمای کرمانشاه شروع شد و به چه شکل بود تا بدین جا رسید
؟

بله؛ دقیقا علاقه من و کل خانواده‌ام به سینما از پدرم شروع
می‌شود.پدرم از تئاتری‌های قدیمی کرمانشاه است که به‌ شدت به سینما علاقه‌مند بود.
سال‌ها پیش، وقتی خیلی کوچک بودم پدرم از مکعب سیاهی می‌گفت که در فیلمی در سینما متروپل
کرمانشاه دیده بود، آن‌قدر این مکعب عجیب روی پدرم تاثیر گذاشته بود که تا سال‌ها
از مرموز بودن و ناشناخته بودنش تعریف می‌کرد. از این‌که هرگز نتوانسته ماهیت
حقیقی آن شیء را کشف کند. می‌گفت یک حجم سیاه همیشه در برابر کاراکترهای فیلم بوده
است؛ از انسان‌های اولیه تا فضانوردان. حجمی که مثل سرنوشت یا آینده، همیشه به‌شکلی
مجهول در برابرمان قرار دارد. اسم فیلم را که از او می‌پرسیدیم می‌گفت: «راز کیهان».

تا سال‌ها به‌دنبال پیدا کردن این فیلم بودم البته هنوز نه
از اینترنت و فضای مجازی خبری بود و نه از امکان دیدن فیلم‌ها به روش‌های دیگر. کلی
طول کشید تا فهمیدم«راز کیهان»، همان« ۲۰۰۱، ادیسه فضایی» استانلی کوبریک است که
در ایران به نام «راز کیهان» نمایش داده شده بود و پدرم همزمان با اکران جهانی در
سینما متروپل کرمانشاه آن را دیده بود. برای رسیدن به پاسخ سوالات پدرم درباره یک
حجم مکعبی شکل ناشناخته، راهیِ کشف سینما شدم.

پدرم خیلی ما را سینما می‌برد. اولین فیلمی که در سینما
دیدم نامش «دلاور سرخ» بود و در سینما آتلانتیک کرمانشاه نمایش داده می‌شد. جادوی
پرده سینما مرا گرفت. یادم می‌آید وقتی به تهران می‌آمدیم، پدرم، من و برادرم را
به خیابان لاله‌زار می‌برد، جایی که پر از سینماهای مختلف بود. از اولین سینما
شروع می‌کرد… فیلم اول که تمام می‌شد، می‌رفت سراغ سینما و فیلم بعدی! به همین
ترتیب تا شب پنج یا شش فیلم می‌دیدیم. سیستم سینماهای لاله‌زار هم این‌جوری بود که
از هر جای فیلم می‌توانستی وارد سینما بشوی. بنابراین مخاطبان محدودیتی برای ورود
و خروج نداشتند و این مسئله باعث می‌شد که خیلی وقت‌ها، ابتدا پایان یک فیلم را می‌دیدیم
و بعد در سانس بعدی ابتدای آن را! برایم جالب بود بدانم با این‌که پایان فیلم را
می‌دانستم چقدر جذابیت برای ادامه دیدن فیلم در من وجود دارد یا اساسا چرا پایان
این آدم‌ها باید آن چیزی باشد که قبلا دیده بودم. این نوع سوالات و فیلم دیدن‌های پیاپی،
مرا به‌شدت به سینما علاقه‌مند کرد. در دوران نوجوانی وقتی فهمیدم جایی به نام
انجمن سینمای جوانان ایران وجود دارد خیلی خوشحال شدم و وارد انجمن کرمانشاه شدم و
شروع به آموزش سینما و فیلم ساختن کردم. فیلم‌های ۸میلیمتری زیادی ساختم. در آن
سال‌ها به شدت از فضای انجمن لذت می‌بردم. سال‌های بسیار خوبی را در انجمن سپری
کردم و بعد هم که دانشگاه رفتم و بعد از دانشگاه، به‌دلیل خاطرات بسیار خوبم از
انجمن، برای کار و این بار در سمت اجرایی به انجمن برگشتم. اول به‌عنوان معاون
دفتر و مدرس در کرمانشاه مشغول شدم یعنی از سال ۷۷ تا اوایل ۸۰ کرمانشاه بودم و
محصول آن چند سال، کشف شهرام مکری و لقمان خالدی و پیام عزیزی و کامران رضایی و…
بچه‌های دیگر بود؛ بعدترش به‌خاطر برخی مشکلات که ذکرش طولانی خواهد بود، از
کرمانشاه رفتم و مدیر دفتر کرج شدم و بعد مدیر دفتر تهران. اکنون هم که معاون
تولید و پشتیبانی فنی انجمن هستم.

سال‌های زیادی گذشته است… سال‌ها بعد از سوالات پدرم
درباره مکعب سیاه، نوار بتاماکس و ویدئو آمد و بالاخره فیلم اودیسه کوبریک را پیدا
کردم و با شوق و ذوق برای پدرم بردم که با هم ببینیم وقتی فیلم را دید گفت: «این
اون فیلمی نیست که من دیدم، خیلی فرق داره، شبیه اون هست ولی اون نیست…» متوجه
شدم تاثیری که پدرم در سینما و روی پرده از فیلم گرفته بود هرگز در نوار ویدئو و
چارچوب تلویزیون قابل انتقال نبوده است. با این‌حال نکته جالب این بود که آن شیء
ناشناخته، آن مکعب سیاه، عجیب ذهن مرا هم درگیر کرده بود. سوال پدرم میراث
خانوادگی‌مان شد. هنوز آن مکعب ناشناخته سیاه، همچون سرنوشت و آینده، برایم
ناشناخته و مجهول است؛ جهلی شیرین و محرک برای کشف سینما. سوالی که احتمالا همچون
پدرم ذهنم را تا ابد اشغال خواهد کرد.

انگار سینما در خانواده شما کاملا جریان داشته و
همه اعضای خانواده به‌نوعی علاقه‌مند این حوزه بوده‌اند؛ کمی هم از آن حال‌و‌هوا بگویید؟

بله؛ همان‌طور که گفتم علاقه پدرم روی همه اعضای خانواده تاثیر
گذاشت. برادرم قبل از من شروع به فیلم ساختن کرده است و همیشه برای دل خودش فیلمنامه
می‌نویسد و گاهی هم فیلم می‌سازد. با این‌که دکترای ترافیک از دانشگاه شریف دارد و
استاد دانشگاه بین‌المللی قزوین است اما هنوز هم می‌نویسد و می‌سازد. خواهرم که به
همین شکل؛ او از مستند‌سازهای فعال و پرکار است. کارگاه فیلمنامه‌نویسی دارد و مجموعه
مستندهای متفاوتی، چه در صداوسیمای مرکز کرمانشاه و چه شبکه‌های سراسری ساخته و اخیرا
هم که کار نوشتن یک سریال را تمام کرده است که آقای کاوه سجادی‌حسینی آن را خواهد ساخت.
در مجموع به‌نظرم بدلیل علاقه شدید پدرم، سینما در خون همه اعضای خانواده ما جریان
دارد.

آرش رصافی را اگر یک معلم بدانیم نتیجه کارش شاگردانی
چون مکری و اگر به‌عنوان مدیر فرهنگی، نتیجه کار فیلم‌های موفق زیادی ازجمله «ماهی
و گربه» است و اگر به‌عنوان پژوهشگر؛ همه می‌دانند که هر هنرجوی سینما و فیلم‌کوتاه
رباعی سینما را می‌شناسد؛ در این سال‌ها همه از نقش تاثیرگذار و فداکارانه شما برای
سینمای کوتاه می‌گویند به ما بگویید که چه خطی مشی‌ای وجود دارد که نتایج به این ختم
شود؟

البته این‌که نتیجه کارهایی که کردم مثبت بوده است نظر لطف شماست.
ولی واقعیت این است که از همان اول برای من فیلم‌کوتاه به‌عنوان جریان خلاق، مستعد
و تاثیرگذار در سینما و به‌عنوان راهی برای گسترش زبان سینما مهم بوده است؛ برای همین
تلاشم این بود که هر فعالیتی که انجام می‌دهم، در راستای استقلال بیشتر این سینما و
هویت‌بخشی به این گونه جسور سینما باشد. برای همین بستر انجمن سینمای جوان را مناسب
دیدم و سعی کردم فیلمسازان مستعد این زمینه را کشف و حمایت کنم. تقریبا از هیچ کوششی
برای معرفی این سینما و فیلمسازانش دریغ نکردم… به‌همین دلیل تاکنون فقط فیلم‌کوتاه
ساختم، فیلمسازان آن را حمایت کردم و تنها در این زمینه تحقیق و پژوهش کردم. به
دور از هیچ اغراقی عاشق فیلم‌کوتاه هستم و هیچ گونه‌ای از سینما به‌اندازه فیلم‌کوتاه
مرا به شعف نمی‌‌آورد البته من هیچ ادعایی ندارم ولی اگر به قول شما خروجی مثبتی داشته‌ام
شاید دلیلش عاشقانه کار کردن باشد.

به عنوان حرف آخر اگر ناگفته‌ای مانده بفرمایید.

در همه جای دنیا محل عرضه فیلم‌کوتاه پاتوق‌های فرهنگی، تلویزیون
و جشنواره‌هاست. در ایران و باتوجه به کم اهمیت بودن پخش فیلم‌کوتاه از تلویزیون، پاتوق‌ها
و جشنواره‌ها باقی می‌مانند. پس جشنواره‌ها را باید جدی گرفت. جشنواره «شبدیز» پس از
۲۲ سال در کرمانشاه برگزار می‌شود و با همه کاستی‌ها و بی‌مهری‌های مدیران شهری، این
یک شروع است برای حرکتی که باید تداوم داشته باشد در جهت بسترسازی مناسب که وظیفه دینی
و اخلاقی همه ما، برای ظرفیت‌های فرهنگی این شهر است. باید آن را پاس بداریم. دیگر
نمی‌شود ۲۲ سال دیگر صبر کرد. اگر فرهنگ و انسان و اخلاق در این شهر برایمان مهم است
نگذاریم شبدیز از نفس بیفتد.

رضا پورزارعی

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    231/063/671/400
  • تمساح خونی
    168/255/197/250
  • مست عشق
    120/024/440/750
  • خجالت‌نکش۲
    83/565/115/200
  • پول و پارتی
    75/236/463/500
  • سال گربه
    64/591/860/000
  • قیف
    16/316/080/500
  • یادگار جنوب
    12/104/059/550
  • ملاقات با جادوگر
    10/154/125/000
  • مفت بر
    9/605/872/500
  • ساعت 6صبح
    6/682/846/250
  • قلب رقه
    6/682/092/000
  • شهرگربه‌ها۲
    5/039/137/000
  • در آغوش درخت
    4/758/831/500
  • شه‌سوار
    2/867/932/500
  • روزی روزگاری آبادان
    2/689/395/000
  • آغوش باز
    691/497/500
  • کارزار
    189/070/000
  • سودابه
    128/322/500
  • لختگی
    25/100/000