پروژه «سی» که با تهیهکنندگی همایون شجریان و سهراب
پورناظری، این روزها در فضای باز مجموعه سعدآباد روی صحنه است، باتوجه به ابعاد و
حجم کار از وجوه مختلف و با معیارهای مختلف و بعضا متفاوت ارزشداوری در نقد هنری
قابل بررسی و واکاوی و اصطلاحا میتوان گفت دستکم اثری واجد ارزش نقد است. چه
جزئیات و حواشی پیشآمده درباره اثر را دوست داشته باشیم، چه نه، باید پذیرفت که
اثر هنرمند نیاز به نقادی دارد تا هرآینه جلا و صیقل بیشتری یابد و دستکم سره از
ناسره برای خویشتن خویش منتقد و پساپس آن برای مخاطب اثر و دستآخر برای خود
هنرمند اگر نفس پذیرنده داشته باشد، متمایز شود. در ادامه قصد داریم به بررسی وجوه
گوناگون کنسرتتئاتر سی که قرار بوده منعکسکننده قصهای درهم آمیخته از روایتهای
حماسی و بلند شاهنامه فردوسی باشد بپردازیم.
صدای استاندارد؛ فضای دلپذیر
همچنان که در مجموعهکنسرتهای فضای باز بارانا هم شاهد
بودیم، کیفیت صدای مطلوب در فضای باز، اینبار در کاخ سعدآباد هم ادامه پیدا کرده
است و به گوش حاضران در اجرا احترام گذاشته شده است. اتفاقی که معمولا در اغلب
کنسرتهای فضای باز نمیافتد و بهطور معمول تماشاگر صدایی مخدوش میشنود و با
سردرد کنسرت را ترک میکند. از سوی دیگر سعدآباد از نظر جغرافیایی در منطقهای از
تهران قرار دارد که چندان از دود و آلودگی بخشهای دیگر شهر در آن خبر نیست که
نیست و خنکای دما و سلامت هوا، فضای دلپذیری از این مناظر پیشروی مخاطب میگشاید
و رضایت جمعیت انبوه حاضر در محل اجرا را افزون میکند.
امکانات ویژوال افکت و ویدئومپینگ
نکتهای که اجرای «سی» را کاملا با آثار موسیقایی و نمایشی
دیگر متمایز کرده است، استفاده گسترده از تجهیزات ایجاد جلوههای بصری با تکنیک
ویدئومپینگ است که شاید برای نخستینبار در این حد و اندازهها در ایران بهکار
گرفته شده باشد. اگر نخواهیم نیتخوانی کنیم، دستکم تاثیری که چنین پروداکشنی بر
ذهن بیننده حاضر در سعدآباد میگذارد ابتدا بهساکن مرعوب شدن است. بیننده مرعوب
جلوههای بصری میشود و بنابراین از همان ابتدا خود را با روایت و نغمات درگیر و
مغروق در فضا مییابد. استفاده از این امکانات کیفیتی اسپاسمانتالیستی (حجمگرایانه)
به اثر بخشیده است و این تا حدودی میتواند فزونی بهای بلیت را برای مخاطبان قابل
هضمتر کند. مخاطب در ابعاد مختلف از فضا، روایت و صدا خود را شناور مییابد و از
این وجه میتواند فاصلههایی که تقویتکنندههای صوتی برایش ایجاد میکنند را
نادیده گرفته و خود را ناظر زنده محاکات حس کند.
ساز سهراب/حنجره همایون
اگرچه این پرسش بر کلیت کار وارد است که التزام اجرای قطعات
پیشتر اجرا شده توسط زوج سهراب پورناظری و همایون شجریان برای آثاری همچون «آرایش
غلیظ» و «رگ خواب» در اثری مربوط به شاهنامه چه بوده است و این چالش میتواند محل
بحث جدی در ارتباط با پروژه «سی» باشد اما تکنوازی تنبور، سهتار و کمانچه سهراب
پورناظری و صدای منعطف و کمزاویه همایون شجریان در همراهی با ساز تنبور تا حدودی
میتواند جبران مافات فقدان آن التزام را بکند. چه آنکه سهراب پورناظری سعی میکند
در لحظاتی کوتاه در دستگاه چهارگاه قدیم سرکی هم به مقام «تهرز روسم» یا همان
«طرز رستم» بکشد و آن حالوهوای اساطیری را همزمان با اجرای نقش رستم در نمایش،
زنده کند؛ اگرچه بهنظر میرسد توجه به این مقام در حد همان سرک کشیدن مانده است و
چندان در کلیت کار شرح و بسط پیدا نکرده است؛ به بیان دیگر این ظرفیت وجود داشت که
بهای بیشتری به این بخش داده شود و توجه بیشتری معطوف مقامنوازی شود تا آنکه برای
خوشامد تماشاگر بسامد تصنیفنوازیها و تصنیفخوانیهای بیالتزام متنی افزایش
یابد.
ظهور ستارهای بیبدیل در آسمان موسیقی و نمایش
دلنیا آرام؛ نامی است که شاید برای نخستین بار در «سی» با
آن مواجه شدهایم. استعدادی ستودنی که نقش مادر زال را بازی که نه بهتر است بگوییم
درخشان کرده و بر آن نور میپاشاند؛ یک اپرابالرین که بهشکلوشمایل غریبی
توانایی دیزالو کردن صدای ووکال سوپرانوی خود را در درون بیان نمایشی دیالوگهایش
دارد و از همین رهگذر است که میتواند دراماتیکترین لحظات نمایشی اثر را ششدانگ
بهنام خودش بزند؛ آنجا که در کشاکش هماوردی با رودابه سر نرفتن زال به ایوان و
اندرونی رودابه، مویه میکند، فریاد میکشد و هر آنچه در انبان کرشمه دارد بهکار
میبندد و با صدایی خالص سعی میکند زال را از تصمیمش باز دارد. بدونشک اگر
فعالیت دلنیا آرام در موسیقی و تئاتر ایران ادامه پیدا کند، باید شاهد ظهور ستارهای
بیبدیل در موسیقی تئاتر این سرزمین باشیم. اگرچه ممکن است نه یکی که چهبسا
هزاران دلنیا آرام دیگر در سرتاسر این سرزمین چنین متاعی در چنته داشته باشند اما
هرگز مجال رخ نمودن نیابند و سراسر عمر پس صحنه، پردهنشین باقی بمانند.
تکنیک و لمس استثنایی نوازندگان
از صداهای فوقالذکر که بگذریم به صداهای دیگری میرسیم که اگر
اشارهای به سپاس و دلگرمی به آنها نکنیم، از حق دور است. نوازندگان اثر چه آنها
که تار و دیوان (آزاد میرزاپور)، دف و بندیر (حسین رضایینیا)، کمانچه و صراحی
(نگار خارکن)، ضرب و کوزه (آیین مشکاتیان)، سنتور (مهیار طریحی)، بربط(حمید
خونساری)، رباب(خورشید دادبه)، چنگ(شیده شکرابی) و گیتار بیس (آرین کشیشی) مینوازند
و چه آنها که در کوارتت زهی ویولن (تینا جامهگرمی و یگانه حسینینیا)، ویولا(نیلوفر
سهی) و چلو (نگار نوراد) مینوازند، بهراستی که در ارائه حق مطالب را بهشکلو
شمایل مطلوبی ادا کردهاند و از همین جهت است که میشود در اجرا با خیال راحت
صداهای درست از سازها شنید. هرچند در برخی لحظات و تصنیفها اینطور بهنظر میرسد
که کار از صدای پلیبک هم بیبهره نبوده است و تماشاگر از حسی که باید میداشت
فاصله میگرفت که این نکته اخیر میتواند قابل اغماض باشد وقتی کلیت منسجم اصوات
کارشان را بهدرستی انجام دادهاند.
زوم
انتخاب بازیگر؛ چشم اسفندیار «سی»
اگر استعاره چشم اسفندیار را که در خود اثر هم به آن اشاره
میشود، درخصوص قوت و ضعفهای پروژه «سی» درنظر بگیریم، چشم اسفندیار آن، انتخاب
برخی بازیگران برای برخی نقشها و برای برخی دیگر اشتباهها در چیدمان این نقشها
بوده است. به بهرام رادان در نخستین تجربه حضور زندهاش روی صحنه نقش زال را
سپردهاند؛ رادان در سینما همواره بازیگری استاندارد بوده و اقبال مطلوبی هم داشته
است اما باید پذیرفت ایفای نقش زال نه از آن میدانهاست که بهسستی در آن گوی
بتوان زد. درواقع بهرام رادان، زال را با لهجه همشهریهای ولنجکیمان بازی کرده
است؛ آنجا که باید با حسوحالی حماسی در بیان تکگوییها و دوگوییها موی بر
انداممان سیخ کند، بیشتر بهسمتوسوی ایفای شخصیتی عاشقپیشه و بالاشهری که دوست
دارد زودتر به رضایت وصال برسد متمایل شده است تا ایفای پهلوانی نامدار که با وصال
در عشقش سرنوشت دو ملت را به هم پیوند داده است. شاید اگر مهدی پاکدل در این میدان
زال میشد، بانیپال شومون رستم و بهرام رادان سهراب یا اسفندیار، مهلکه چیدمان نقشبازان
«سی» به سرنوشت بهتری میرسید و لحظات دراماتیک عمیقتری خلق میشد، هرچند باید در
نظر داشت و باز هم یادآوری کرد که رادان نخستین تجربه اجرای زندهاش بوده و اگر
انصاف بدهیم، در اجرای حرکات و فیزیک روی صحنهای با مقیاسی به بزرگی فضای سعدآباد
چندان هم ضعیف عمل نکرده است. بانیپال شومون و مهدی پاکدل، سحر دولتشاهی و حسین
صوفیان نیز به فراخور نقشهایشان فرازوفرودهایی دارند که تماشایشان را خالی از
لطف نمیکند؛ هرچند بازی صابر ابر را حلاوتی دیگر است که با نوانسها و تغییر جنسهای
مکرر صدایش توانسته ابعاد جدیدی از خودش را نمایش دهد درحالیکه این روزها
پرسونای تثبیتشدهاش در سینما درحال تبدیل شدن به یک کلیشه خالص است.
سهند آدمعارف
There are no comments yet