سالن سایه مجموعه تئاترشهر از روز دهم مردادماه
میزبان نمایش «ناتمام» نوشته محمد چرمشیر با کارگردانی کهبد تاراج شده است. الهام شعبانی،
غزاله جزایری و ترانه کوهستانی گروه بازیگران این نمایش را تشکیل میدهند. بهبهانه
اجرای «ناتمام» با کهبد تاراج؛ کارگردان و طراحصحنه و لباس و الهام شعبانی و ترانه
کوهستانی؛ بازیگران نمایش گفتوگو کردهایم.
شما نمایشنامه «ناتمام» نوشته محمد چرمشیر را
با تغییر روی صحنه آوردهاید. این متن از سه مونولوگ مجزا تشکیل شده بود اما شما
این مونولوگها را تقطیع کردید و بهتناوب توسط بازیگران شما اجرا میشود. چه شد
که تصمیم گرفتید این تغییر را بر متن اعمال کنید؟
کهبد تاراج: متن از سه مونولوگ تخت تشکیل شده است و تا امروز هرکسی که این نمایشنامه را
اجرا کرده است، با همان سیاق کار کرده است. از روز نخست که تصمیم گرفتم «ناتمام»
را روی صحنه ببرم، ترانه کوهستانی حضور داشت. با خود فکر میکردم که چه کنیم تا
این اجرا مثل اجراهای قبلی این متن نباشد. چیزی که متن در اختیار شما قرار میدهد
این است که یا یک صندلی روی صحنه قرار دهید که شخصیتها بهنوبت روی آن بنشینند،
مونولوگ خود را بگویند و بروند یا سه صندلی داشته باشید که هر سه بازیگر حضور
داشته باشند و در زمان مورد نظر بازهم بهنوبت مونولوگ خود را بگویند. من احساس میکنم
تاریخ مصرف این جنس مونولوگ کار کردن گذشته است و همانطور که دوستم الهام شعبانی
در زمان تمرینها میگفت، بسیار به نمایشنامهخوانی نزدیک است. درنتیجه هر مونولوگ
را تقطیع کردم. برخی میگویند «ناتمام» زنانه است اما از دید من این متن، اعتراضی
و اتفاقا ضدزن است! در لایههای این نمایش میبینیم که خود زنها، درباره زنهای
دیگر صحبت میکنند و آنها را بهاصطلاح میکوبند. فیلم بازی میکنند. میخواستم
این سه زن در پایان به یک صدا برسند. این سه زن، میخواهند یک حرف را بزنند، یک
اعتراض کنند و یک نماد را نشان دهند. میخواستم باهم مخلوط شوند که این اتفاق
افتاد. نمیخواستم کاملا مثل متن جلو برویم. البته الان هم مثل متن جلو رفتهایم
اما با فاصله جلو رفتهایم. در آثار مینیمال باید کارگردان برخی کارها را انجام
دهد. شاید عین متن پیش رفتن کار سادهتری باشد اما از دید من تاریخ این نوع از اجرای
مونولوگ گذشته است. با این تغییر در شیوه روایت، پایانبندی نمایش را هم تغییر
دادیم. نمایشنامه ۱۵ صفحه است اما وقتی اجرا میشود، میبینید در زیرلایه متن نکات
مهمی است که در جامعه ما دیده نشده است. خود زنان این نمایش، دیده نشدهاند، حرف
میزنند اما این حرف، شنیده نشده است. برای من مهم بود ما، دو مردی که در این
نمایش حضور داریم؛ یعنی من بهعنوان کارگردان و محمد چرمشیر بهعنوان نویسنده کاری
انجام دهیم.
ترانه کوهستانی: بسیاری از مخاطبانی که نمایش «ناتمام» را دیدهاند، به ما میگویند به دور از
هر ادعایی نمایشی درباره زنان و جامعهمان را روی صحنه بردهایم.
مدتی است مردان تئاتری ما بهشدت به فضای زنان
ورود میکنند!
کهبد تاراج: اکنون فصل تئاتر زنان است! اگر ۲۰ تماشاخانه خوب داشته باشیم، در ۱۰ تماشاخانه
تئاتری درباره زنان روی صحنه است! از تئاتر مستقل تهران گرفته تا باران، ایرانشهر،
تئاترشهر و… که اتفاق خوبی است.
طراحیصحنه نمایش هم شرایط خاص خود را دارد. با
سه تلویزیون مواجهیم که مخاطب منتظر است اتفاقی در آنها بیفتد اما درنهایت همانطور
ساده و پربرفک در صحنه حضور دارند.
کهبد تاراج: برفکها نشان ممیزی است. چند نکته از تلویزیونها میتوان بیرون کشید. جایی که
نام فیلم «بیتا» میآید، ما برفکها را میبینیم. دومین نکته، رسانهای است که به
ما دروغ میگوید. سومین نکته مانیتورکردن این سه زن است. البته این مانیتورینگ،
بیخود و عبث است چون خودشان را روایت میکنند و حرف مهم و خاصی زده نمیشود!
ترانه کوهستانی: تلویزیونها نماد رسانهای هستند که جایش خالی است و وجود ندارد. حرف زدن این
سه زن، پوچ است! همه به داخل اتاق میآیند، از آن بیرون میروند اما حرفهای ما را
نمیشنوند. باز هم در بیرون اتاق، به زنها میگویند ضعیفه! انگار در اتاق تا ابد
حرف میزنیم.
مونولوگگویی کار دشواری است که محمد چرمشیر
کار را دشوارتر کرده است و مونولوگ به این صورت است که از یک دیالوگ، یک شخصیت را
حذف کردهاید و نکاتی همچون عصبانیت و تحکم آدم مقابل که دیده نمیشود، شوخیهایی
که شنیده نمیشود و… را بازیگر باید به مخاطب نشان دهد. چگونه در زمان بازی، فضا
و لحن طرف مقابل این دیالوگ را در مونولوگ ساختید؟
الهام شعبانی: برای اغلب مردها، ظاهر جذابیت بسیار زیادی دارد و هرچه این ظاهر اگزجرهتر
باشد، جذابیتش برای آنها بیشتر میشود، هرچند درنهایت با زنی ازدواج میکنند که
اصلا شباهتی با این ظاهربینی آنها ندارد. وقتی فائقه با اداها، لحن، آرایش و…
بسیار اگزجره به اتاق میآید، از سوی فرد مقابل، فکر سوءاستفاده از این زن بهوجود
میآید. احساس کردم فضایی وجود دارد که هر آن ممکن است کسی وارد اتاق شود یا از آن
خارج شود پس شخصیت ناگهان تغییر رفتار میدهد. درواقع باید موقعیت این اتاق را در
هر لحظه در ذهن داشته باشیم.
ترانه کوهستانی: در جامعهای فستفودی زندگی میکنیم. شاید در گذشته انسانها میتوانستند مدتزمان
طولانیتری نقش بازی کنند اما الان آدمها بهسرعت خود را لو میدهند. این اتفاق
در نمایش ما هست. در ابتدا سه زن ما ترسیدهاند چون فضا و مکانی که در آن هستند را
نمیشناسند اما بهمحض اینکه با فضا آشنا میشوند، میبینند راحت حرف میزنند و
کسی به آنها ایرادی نمیگیرد. پس بهمرور خودشان میشوند و بازی تمام میشود.
کهبد تاراج: ترانه کوهستانی از جامعهای فستفودی مثال زد که در آن، آدمها بهسرعت خود را
لو میدهند اما به نظر من الان مردم وقت ندارند که فیلم بازی کنند. در تمرینها
فضای بازداشتگاه و دادگاه را از متن نمایشنامه گرفته بودم اما در اجرا این بخش
وارد شده است. یک دیالوگ همچون وقتی که فائقه میگوید «دیگه چی بنویسم» درعینحال
که فضای ناکجاآباد بودن نمایش را حفظ میکند، نشان میدهد که نوعی بازجویی در
جریان است.
یکی از جذابیتهای نمایش در این است که با وجود
اینکه شخصیتها مقابل تماشاگر نشستهاند و ما میدانیم که آدم غایب هم مقابل
بازیگران نشسته است، مخاطب خود را آن فرد نمیبیند و میداند شخصی که از سوی
بازیگران مورد خطاب قرار میگیرد، او نیست. چگونه این بخش را پیش بردید؟
کهبد تاراج: در تمرینها این بخش را پیش بردیم. اگر در زمان تمرینها فضای دادگاه را نگاه
میداشتیم، الان تماشاگر به این حس دست نمییافت. با مواجهه تماشاگر، فضا و
آمبیانس بهدرستی ساخته شده است.
البته گفتن مونولوگهای تقطیعشده و تداوم حس
بازیگران در این روند، کار دشوارتری است. برای تداوم یافتن این حس چه کردید؟
ترانه کوهستانی: این تقطیع محاسنی داشت و معایبی. عیب این کار این بود که تداوم حس از بین میرفت
و من بهجای اینکه کمکم داستان را به نهایت برسانم، باید همواره آن را قطع میکردم
اما حسن کار این بود که با خودم برنامهریزی کردم تا در هربار مونولوگگویی، نکات
جدیدی را به بازیام اضافه کنم و بخشهایی را حذف کنم. بهعنوانمثال استرسی که در
اپیزود اول دارم، در اپیزود دوم بسیار آرام فروکش میکند و… دلیل تقطیع شدن متن
این است که آدمی که با او صحبت میکنیم، بلند میشود و میرود که در همین سیستم
بروکراسی تعریف دارد. حتی در بخشهایی میبینیم که الهام شعبانی از آدم خیالی میپرسد
که «ا! برگشتین!» این آدم در رفتوآمد است و همین، برای مخاطب دلیلی بر تقطیع
مونولوگهاست. طولانی بودن زمان را هم نشان دادیم. نکته دیگر این است که در زمان
مونولوگگویی یکی از بازیگران، دو بازیگر دیگر فیکس نمیشوند. بازی خودشان را
انجام میدهند.
الهام شعبانی: مونولوگگویی کار دشواری است. شاید اگر مثلا من با ترانه در صحنه بودم، اگر در
بخشی مشکلی پیدا میکردم، ترانه نمایش را جمع میکرد اما وقتی قرار است بهتنهایی
با مخاطب حرف بزنید و برای او تصویرسازی انجام دهید که مخاطب آدم ناپیدای نمایش را
هم ببیند، کار واقعا دشواری است. در تمام مدتی که دو بازیگر دیگر مونولوگ میگویند،
من دیالوگهایشان را مینویسم. در همین زمان تصویرهایی از اتفاقهایی که برای آنها
میافتد را میبینم و به رفتوبرگشت مردی که حضور ندارد فکر میکنم. حس سایر
بازیگران را میگیرم و به نقش خود وارد میکنم.
خانم شعبانی شما لحنی خاص را به فائقه دادهاید
که نشاندهنده طیف خاصی از مردم ما است و انگار سعی میکند خود را بالاتر از آنچه
خودش احساس میکند، نشان دهد و در پایان شاهد تغییراتی بنیادین در لحن و رفتار این
شخصیت هستیم. درباره این شخصیت و ویژگیهایش کمی صحبت کنید.
الهام شعبانی: ۱۰ روز مانده به اجرا به گروه بازیگران نمایش «ناتمام» پیوستم چون در ابتدا
قرار بود بازیگر دیگری نقش فائقه را ایفا کند اما بهخاطر پارهای از مشکلات
نتوانست با گروه هماهنگ شود و من به گروه بازیگران پیوستم. واقعا دو بازیگر دیگر
نمایش بسیار به من کمک کردند تا بتوانم بهراحتی خودم را برای حضور در نمایش آماده
کنم. محمد چرمشیر بهعنوان نویسنده؛ نوعی شخصیتپردازی را در نمایشنامه در نظر
گرفته است. کهبد تاراج نقش فائقه این متن را به من پیشنهاد داد؛ وقتی متن را میخواندم،
احساس میکردم که فائقه مشکلی با خودش دارد و به همین دلیل خود را با نقابی پنهان
میکند. این نقاب را نمیشناختم. هرچه جلوتر میرفتم، میدیدم که این شخصیت درگیر
برخی حساسیتهاست که از دوستنداشتنها و اجحافهایی که در حق او انجام گرفته است،
نشأت میگیرد. او خودش را در پوستهای پنهان کرده است. ترجیح دادم این زن را با
چنین نمادی که انگار فیلم بازی میکند نشان دهم. او خودش را بهشکلی نشان میدهد
که دیگران میخواهند ببینند. تمام ما در زندگی این کار را انجام میدهیم اما همیشه
نمیتوان وجود اصلی خود را پنهان کرد و بالاخره در جایی این وجه از انسانها افشا
میشود. در پایان این شهادت، بازجویی یا… میگوید که هیچچیز را به یاد نمیآورد
اما ناگهان میگوید «یهوختایی یه چیزایی رو یادم میاد که نباید یادم بیاد» انگار
در ذهنش جرقهای میخورد و به یاد میآورد که تمام حرفهایی که زده است دروغ بوده؛
مرتضی او را دوست نداشته است و… میفهمیم واقعیت این زن کاملا برعکس تمام حرفهایی
است که تا پایان نمایش میزند. این زن خود را پنهان میکند چون مشکلات روحی و
روانی دارد.
شخصیت نازنین دختران جوانی در دهه۶۰ که هنوز
ازدواج نکردهاند را به ما یادآوری میکند. این شخصیت زمان داشت؛کمی درباره این
شخصیت بگویید.
ترانه کوهستانی: من نسبت به غزاله جزایری و الهام شعبانی خوششانستر بودم چون مدت زمان بیشتری
را با متن کلنجار رفتم. متن هیچ توضیح صحنهای ندارد و روزی که برای اولینبار
دورخوانیها را آغاز کردیم، اصلا متن به این شکلی که حالا میبینید، نبود. با
خوانشها و تمرینهای زیاد، لایههای زیرین شخصیتم را درآوردم. جملهها کدهایی به
من میداد که میتوانستم از این طریق شخصیت را بشناسم. این دختر هم آنچه ادعا میکند
نیست! تمام این حرفها را میزند تا به آن واقعیتی که وجود دارد نپردازد. این
شخصیت، یک دختر بسیار سانتیمانتال بوده است اما نقاب به چهره زده است و خود را طور
دیگری نشان میدهد. ما در زندگی خودمان هم شبیه این شخصیت را میبینیم. به یک
سازمان دولتی یا ادارهای میرویم و کاری در آنجا داریم. به حجابمان بیشتر از
معمول دقت میکنیم، کمی لحنمان با نوعی التماس همراه میشود و… تا کارمان بهقولمعروف
راه بیفتد و از سیستم بروکراسی رد شویم. تمام مردم جامعه چنین چیزی را تجربه کردهاند
و برای اینکه بتوانند حق خود را از بگیرند، خود را برخلاف آنچه هستند، نشان میدهند.
البته بهمرور واقعیت این شخصیت مشخص میشود. او بهطور لاینقطع حرف میزند تا
مشخص نشود که به او گفتهاند بهخاطر ظاهر نامناسب نمیتواند معلم رسمی شود و حقوق
کامل بگیرد.
در این نمایش شاهد هستیم که بازیگر نقش بیتا؛
غزاله جزایری بهخوبی از لهجه مشهدی استفاده میکند. چه شد که به این شخصیت لهجه
مشهدی اضافه کردید؟
کهبد تاراج: چند بازیگر تغییر داده بودیم. از ابتدا دوست داشتم این شخصیت لهجه داشته باشد
تا رنگی در شخصیت بهوجود بیاید تا با دو زن دیگر متفاوت باشد اما بازیگری که
بتواند از پس این بخش برآید به گروه ما نیامد. اولین روزی که غزاله جزایری سر
تمرینها حاضر شد به من گفت که نکتهای را اضافه کرده است و میخواهد آن را با من
در میان بگذارد. با لهجه مشهدی بازی کرد و همان لحظه گفتم این لهجه را نگاه دارد. غزاله
جزایری چندسال در مشهد زندگی کرده بود اما چون در کودکی در این شهر بوده، لهجه را
چندان به یاد نداشت و در این راه، خواهر بزرگترش به او کمک کرد.
ترانه کوهستانی: نقاب بیتا از همه ما بزرگتر است. بیتا تنها کسی است که میگوید میتوان طور
دیگری شد و تغییر کرد.
الهام شعبانی: خودم زنها را به چند دسته تقسیم میکنم. من اگر تماشاگر بودم، این زنها را
در سه نسل میدیدم؛ چون زنها از هر نسلی باشند، یک چیز مشترک در وجودشان دارند که
همان احساس و عشق است. همیشه به این عشق خدشه وارد میشود و هرکس به یک نحو این
کار را انجام میدهد. این زنها نسلهای مختلف ما هستند که تسری پیدا میکنند. زنهای
نمایش حرف زنهایی را میزنند که چندان به گوش کسی نرسیده است. تمام ما، نکتهای
پنهان در وجودمان داریم که باید جایی مشخص شود. شاید بتوان مردها را قویتر دانست
و شاید آنها بهخاطر این قدرت، نکته پنهانشان آشکار نشود. زنها باید بهگونهای
رفتار کنند که قوی باشد تا بتوانند زندگی کنند و شاید بخشی از رفتارهای زنانه،
احساسات و عواطف ما فراموش شود. چون در محیطی زندگی میکنیم که بیمعرفتی، دروغ،
اقتصاد بد، فحشاء و… به ما هجوم میآورد و تنها نقطه امن برای ما، خانه است.
تنها در خانه میتوان چهره واقعی افراد و خصوصا زنها را دید. احساس میکنم این سه
زن همواره هستند و خواهند بود.
حتی وقتی شغلی داریم که بهنوعی به فرهنگ و هنر
مربوط است، باز هم نمیتوانیم احساس آرامش داشته باشیم و ناچاریم در مقابل همکارانمان
نقاب بزنیم و خصوصیات اخلاقی و فردی خودمان را پنهان کنیم که به آن میگویم
خودسانسوری!
الهام شعبانی: من همواره به خودم میگویم که اگر همکارانمان از رازهای درونی و زندگی شخصیام
مطلع نشوند، احترامم را نگاه میدارند چون تا راز ما را میفهمند، ارزش ما از بین
میرود. یکی خانه برای من امن است و دیگری زمانیکه روی صحنه بازی میکنم! هیچ جای
دیگری این امنیت را احساس نمیکنم.
ترانه کوهستانی: این راز، به نقطهضعف تبدیل میشود.
خانم شعبانی شما هم بهعنوان طراحلباس فعالیت
میکنید و هم بهعنوان بازیگر؛ میان بازیگری و طراحیلباس، کدام را بیشتر دوست دارید؟
الهام شعبانی: این دو، تکمیلکننده هم هستند. بهعنوانمثال اگر قرار بود برای نمایش
«ناتمام» طراحیلباس انجام دهم، سه بازیگر را روی صحنه میبینم. به اینکه این سه
بازیگر چگونه به نقش خود نگاه کردهاند، فکر میکنم. به نوع هدایت کهبد تاراج بهعنوان
کارگردان و خواستههای او توجه میکنم. باید نکاتی را از متن، کارکردان و نگاه
بازیگران بگیرم و در طراحیها در نظر بگیرم. وقتی خودم بازیگرم، خود را جای شخصیتهای
نمایش قرار میدهم و با خود فکر میکنم اگر بخواهم این نقش را بازی کنم، باید چگونه
بازی کنم و چه بپوشم. این باعث میشود در زمان طراحیلباس بهعنوان بازیگر هم حضور
داشته باشم. با کارگردانهای بسیار مختلفی همچون حمیدرضا نعیمی، جلال تهرانی، قطبالدین
صادقی و… چه بهعنوان طراحلباس و چه بهعنوان بازیگر همکاری کردهام و دنیاهای
مختلفی را تجربه کردهام. وقتی سر تمرین میروم، تمرینها را میبینم، حال
بازیگران را میفهمم و باتوجه به تمام این مسائل، طراحیها را انجام میدهم. یکی
از دوستان به من زنگ زد و گفت «برای طراحیلباس نمایش جدید حمیدرضا نعیمی، رابطهات
با حامد بهداد چگونه بود؟» گفتم خیلی خوب بود چون من خود را در قالب بازیگر میگذارم
و فکر میکنم چه در ذهن او میگذرد. باید یک روانشناسی کلی داشته باشیم تا بتوانیم
طراحی درستی را انجام دهیم. تا زمانیکه زندهام بازیگری و طراحیلباس را با هم
انجام میدهم.
کهبد تاراج: البته قرار است الهام شعبانی بیشتر به بازیگری بپردازد چون طراحیلباس واقعا
به بازیگری او لطمه میزند و متاسفانه در زمینه طراحیلباس در تئاتر، دیدی مکانیکی
بهوجود آمده است.
البته شاید این مشکل از کم بودن بودجه تئاتر نشأت
بگیرد اما گفته میشود در تئاتر دید هنری بیشتری نسبت به سینما و تلویزیون وجود دارد
و دست طراحلباس را بیشتر باز میگذارند. آیا این دیدگاه درست است؟
الهام شعبانی: بله درست است و من هم تصمیم گرفتهام در سال جاری، بیشتر بازی کنم و در زمینه
طراحیلباس هم بیشتر در تئاتر حضور داشته باشم. چون در تئاتر نسبت به مدیوم تصویر،
نگاه هنریتری به طراحیلباس وجود دارد. وقتی برای طراحیلباس سریال «عاشقانه»
اسکیس میزدم، برای همه تعجبآور بود و میگفتند مگر میشود مانتوی فردی کرم باشد،
شومیزش قهوهای، شلوار و روسری زرشکی؟! به آنها گفتم که امکانپذیر است چون این
رنگها از یک خانواده هستند. وقت در مونیتور نتیجه کار را دیدند و بازخوردهای
طراحیلباس از سوی منتقدان را شنیدند، دریافتند که این نوع طراحی امکانپذیر است.
بسیاری رنگهای همخانواده را نمیشناسند و فکر میکنند بهعنوانمثال باید در یک
لباس آبی، آبی کمرنگ و آبی لاجوردی استفاده کنند. از لحاظ هنری طراحیلباس تئاتر
بسیار بهتر از مدیوم تصویر است چون دست طراح را بازتر میگذارند. پیشنهادهای بسیار
زیادی برای طراحیلباس در سینما داشتم اما قبول نکردم و امسال در تئاتر حضور خواهم
داشت؛ چه بهعنوان طراحلباس و چه بازیگر.
طراحیلباس نمایش «ناتمام» بسیار جالب بود و
بازیگران در این لباسها بسیار راحت بودند. کمی درباره پروسه طراحیلباسها در این
اجرا بگویید.
الهام شعبانی: وقتی من به گروه پیوستم، دیدم بازیگران لباسهای خود را انتخاب کردهاند.
کهبد تاراج درباره لباسها نظرات خود را به من گفت و من لباسهایم را از آرشیو
شخصی خودم آوردم.
کهبد تاراج: در زمینه طراحیلباس با وجود اینکه نام من آمده است اما مشارکتی کار کردیم. بهعنوانمثال
ترانه کوهستانی لباسی را به من پیشنهاد داد و من آن را تایید کردم یا چادر غزاله
جزایری، چادر مادرم است. البته اوایل اصرار داشت که از این چادر استفاده نکنیم اما
من میگفتم که باید از همین چادر استفاده کنیم چون به همان دوران تعلق دارد. این
چادر نو نبود و بهاصطلاح از کار درآمده بود. وقتی نور پروژکتور روی این چادر میافتد،
این قدمت مشخص میشود. چادر واقعا برای من به چالش تبدیل شده بود چون لباس شخصیتها
همان شناسنامهشان است. بهعنوانمثال اِپلهای لباسها شناسنامه است.
ترانه کوهستانی: البته غزاله جزایری مشکلی با چادر داشت و آن این بود که این چادر از روی سرش
لیز میخورد. درباره طراحیلباس خودم باید بگویم که من لباسهایی را در ذهنم داشتم
و آنها را برای کهبد تاراج توضیح دادم. از میان سه گزینهای که من درنظر داشتم،
او یکی را انتخاب کرد و من همان را خریداری کردم. در برخی از آثار میبینیم که بهعنوانمثال
روسریای که بازیگر پوشیده است، خطِ تا دارد و این مسئله کمی توی ذوق مخاطب میزند.
به همین دلیل و از آنجا که من لباسهایم را خریده بودم، دو یا سه روز پیش از اجرا
لباسهایم را داشتم و آنها را شستم تا آهار لباسها بریزد.
میتوان گفت در زمینه بازیگر بسیار شانس آوردید
چون تمام بازیگران به نکات ریزی حساس بودند. پروسه انتخاب بازیگران به چه صورت
بود؟
کهبد تاراج: البته بازیگران نمایش بسیار همراه هستند اما شما باید از پروسه آمادهسازی
نمایش هم باخبر شوید. در جریان تمرینها شش یا هفت بازیگر تغییر کردند! تا یکهفته
مانده به اجرا ما بازیگر تغییر میدادیم. متاسفانه دیگر بازیگران ما تعهدی ندارند
و فکر میکنند باید در همهچیز دخالت کنند. البته من آدم دگمی نیستم و معتقدم که
بازیگر باید کاملا رها و راحت باشد. انسان خونسردی نیستم اما در کار با خانمها
باید خونسرد باشید. در کارهای دیگر اینگونه نبودم. البته این دخالتها از حس
دلسوزی آنها نسبت به کار نشأت میگیرد اما بیتعهدی بسیار مرا اذیت میکند. برای
برخی از بازیگران ما مسافرت ارجح است به تمرین! شما الان رویا افشار را ببینید، در
شرایطی که مادرش از دنیا رفته بود، روی صحنه رفت! همانی بود که روزهای گذشته ما در
بکاستیج دیده بودیم. این نوع تعهد به کار به زمان رویا افشار بازمیگردد. جالب
است که برخی از بازیگران به من میگفتند که مونولوگ است و مونولوگگویی کاری
ندارد، روی صحنه میآییم و بازی میکنیم. درحالیکه مونولوگ بسیار دشوار است. ما
سهماه این نمایش را تمرین کردیم. از ۲۵ فروردینماه تمرینهای ما آغاز شد. بسیاری
به ما میگفتند چرا این مدت تمرین کردید درحالیکه نمیدانند ما باید این فضا را
میساختیم. دورانی که بازیگرمولف داشتیم بازیگران سعی میکردند تمام زیروبمهای
شخصیت خود را دریابند، به پایان رسیده است. البته بازیگران «ناتمام» اینگونه
نبودند بسیار پای من و پای این کار ایستادهاند.
ترانه کوهستانی: رویا افشار حتی به کارگردان نمایش نگفته بود که مادرش فوت شده است! وقتی
کارگردان فهمید، میخواست اجرا را تعطیل کند اما رویا افشار این اجازه را به او
نداده بود! در گذشته هم شاهد چنین اتفاقهایی بودیم. خانم بازیگری در شرایطی که فرزند
خود را از دست داده بود، در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفت. این افراد
باید الگوهای ما باشند. در تمرینها بسیار گفتوگو کردیم و چالش زیادی داشتیم که
شخصیتها، زمان و مکان و شرایط هر کدام از اپیزودها را کامل درک کنیم تا اگر فردی
از ما پرسید، بدانیم کجا ایستادهایم. نسلی که اواخر دهه۹۰ وارد تئاتر شدهاند
بسیار متفاوت هستند؛ در کار کارگردان بسیار دخالت میکنند. من بهعنوان بازیگر به
کارگردان پیشنهاد میدهم و او میتواند آن را قبول یا رد کند اما نسل جدید بهگونهای
هستند که وقتی پیشنهادشان را کارگردان نمیپذیرد، بسیار ناراحت میشوند و احساس میکنند
که کارگردان باید به تمام پیشنهادهای آنها گوش کند! اگر دغدغه کارگردانی دارند
باید به این حوزه وارد شوند و اگر کارگردان را قبول ندارند، نباید با او کار کنند.
قرار نیست بازیگران نمایش را مدیریت کنند چون این وظیفه برعهده کارگردان کار است.
تا امروز استقبال مخاطبان چگونه بوده است؟
ترانه کوهستانی: آدمهایی هستند که تئاتر در سبد کالای آنها هست اما گزینهها بسیار زیاد است!
اکنون نمایش «اعتراف» بهکارگردانی شهاب حسینی سالن اصلی مجموعه تئاترشهر را پر
کرده است که اتفاق خوبی است و میتواند مخاطب عام را به سالن تئاتر بیاورد.
کهبد تاراج: نسبتا از استقبال مخاطبان راضی هستم. این روزها بیش از صد نمایش در تهران اجرا
میشود. البته وضعیت تماشاگر چندان خوب نیست چون تئاتر در سبد خانوارها جایی ندارد
و به کالایی لوکس بدل شده است. مخاطبان واقعا نمیتوانند هزینه بلیت تئاتر را
تامین کنند.
زوم ۱:
کهبد تاراج: برای تئاتر هم روز بلیت رایگان در
نظر بگیرید
برخی تماشاگران که بهخاطر چهرهها به سالن میآیند، مخاطب
تئاتر نمیشوند چون انتخاب این افراد، تئاتر نیست بلکه چهرهها هستند، اما میتوان
با راهکاری دیگر، فرهنگ تئاتر دیدن را حداقل در اطراف تئاترشهر جا انداخت؛ وقتی در
اطراف تئاترشهر میچرخیم؛ جمع کثیری از افراد بیکار را میبینیم که نشستهاند.
باید او را بیاوریم که تئاتر ببیند. سالن سایه هفتاد نفر گنجایش دارد و بهعنوانمثال
دو ردیف از این سالن خالی است. میتوان ۱۴ نفر از مخاطبان را به این سالن آورد و
برای آنها این امکان را بهوجود آورد که بهصورت رایگان تئاتر ببینند. با این کار
هیچ اتفاق بدی نمیافتد؛ هم به بازیگران و گروه اجرایی انرژی میدهد و هم راهکاری
برای فرهنگسازی است. مگر برای فرهنگسازی مدیومی بهتر از تئاتر داریم؟! سالن
دولتی است و میتوان با قرار دادن بلیت صندلیهایی که فروخته نشدهاند به مردم،
سوبسید پرداخت کرد. یا میتوان طرح رایگان بلیت تئاتر تعریف کرد. مگر برای سینما
این کار را نمیکنند و بلیت سینما را روز ۲۱ شهریور رایگان نمیکنند؟! برای تئاتر
هم در سال یکروز را در نظر بگیرند که حداقل در سالنهای دولتی این اتفاق بیفتد.
میـنا صفار
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است