مدت‌ها در آرزوی حضور در تئاتر بوده‌ام | پایگاه خبری صبا
امروز ۲۶ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۵۷
مارال فرجاد:

مدت‌ها در آرزوی حضور در تئاتر بوده‌ام

بسیار پیش آمده است که مدت‌ها بی‌کار و در آرزوی حضور در تئاتر بوده‌ام اما امروز روی صحنه دو نمایش هستم. این اتفاق، حس بسیار خوبی به من می‌دهد.

مارال فرجاد این روزها در دو نمایش «شب دشنه‌های
بلند» اثر علی شمس در تئاتر مستقل تهران و «صبح یه روز لعنتی» اثر حسن باستانی در
سالن سایه مجموعه تئاترشهر حضور دارد. به بهانه این دو اجرا درباره این نمایش‌ها و
دشواری‌های بازیگران در چنین موقعیت‌هایی، گفت‌وگویی با مارال فرجاد داشته‌ایم که
در ادامه می‌خوانید.


در ابتدا درباره پیوستن تان به گروه بازیگران
این دو نمایش بگویید.

سامان پورسلیمانی؛ مدیر تولید، دستیار کارگردان و برنامه‌ریز
«صبح یه روز لعنتی» با من تماس گرفت و از من خواست که در این نمایش حضور داشته
باشم. باید واقعا از او تشکر کنم چون سر فیلم سینمایی بودم و این فیلم بسیار مرا
درگیر کرده بود. او چندبار با من تماس گرفت تا در زمان مناسبی باهم صحبت کنیم که
چندان معمول نیست. معمولا دستیارهای کارگردان‌ها چون زمان محدودی برای انتخاب
بازیگر دارند، یک‌بار تماس می‌گیرند و اگر بازیگر در آن زمان نتواند پاسخگوی آن‌ها
باشد، می‌گویند که نیامد اما پورسلیمانی واقعا دلسوزانه کارهای مربوط به این نمایش
را پیگیری کرد. البته در ابتدا بر سر مسائل مالی به توافق نمی‌رسیدیم اما درنهایت
به نتیجه رسیدیم و سر این نمایش حاضر شدم. صبح‌ها سرکار فیلم بودم و شب‌ها سر
تمرین گروه می‌رفتم. زمانی‌که سر تمرین‌های «صبح یه روز لعنتی» بودم، مهدی آشنا با
من تماس گرفت و پیشنهاد حضور در نمایش «شب دشنه‌های بلند» را به من داد. بسیار
دوست داشتم با علی شمس کار کنم چون تعریف او را از گلاب آدینه، مهدی آشنا و…
شنیده بودم.

دو نمایش «شب دشنه‌های بلند» و «صبح یه روز
لعنتی» وجه اشتراکی با هم دارند که دشواری‌هایی را پیش می‌آورد؛ یک‌نفر هم کارگردانی
و هم نویسندگی کار را برعهده ‌دارد و کارگردان‌هایی که متن خود را کارگردانی می‌کنند،
حساسیت بسیار زیادی روی متن خود دارند. باتوجه به این‌که در هر دو نمایش دیرتر از
سایر اعضای گروه به پروژه پیوسته بودید، این وجه از نمایش کار را برای شما دشوار
نمی‌کرد؟

هر دو کارگردان بسیار حساسیت داشتند که ما جمله‌ای را حذف
نکنیم. البته علی شمس حساس‌تر است و من حتی یک «و» یا «تا» را نمی‌توانم جابه‌جا
کنم.


حضور در دو نمایش که به‌صورت هم‌زمان پروسه
تمرین‌ها را می‌گذرانند و به‌صورت هم‌زمان هم اجرا می‌شوند، بسیار دشوار است.
چگونه برنامه‌ریزی کردید که بتوانید در هر دو نمایش حضور داشته باشید؟

بسیار دشوار بود. در نمایش حسن باستانی یک‌ماه تمرین کردم
اما در شرایطی که تنها یک هفته به اجرای نمایش «شب دشنه‌های بلند» باقی مانده بود،
به این نمایش پیوستم. باتوجه به ریتم بسیار تند این نمایش و این نکته که علی شمس
بسیار نسبت به متن خود حساس بود، کار دشواری در پیش داشتم اما این سختی بسیار برای
من لذت‌بخش بود چون وقتی علی شمس به من تذکر می‌داد، در همان پروسه تمرین می‌دیدم نتیجه
کار چقدر خوب است. چون به نکات جدیدی می‌رسیدم بسیار احساس خوبی داشتم. از ساعت ۱۱
صبح تا ۷ شب سر تمرین «شب دشنه‌های بلند» بودم، ساعت ۸ تا ۱۱ شب به تمرین «صبح یه
روز لعنتی» می‌رفتم و ساعت ۱۱ شب تا یک بامداد با گروه علی شمس تمرین می‌کردم.
وقتی به خانه می‌رسیدم، دیگر توانی برای من باقی نمانده بود. البته این دشواری
تنها به زمان تمرین‌ها خلاصه نمی‌شد و یک‌هفته نخست اجرا هم شرایط کار من دشوار
بود. الان شرایط برای من راحت‌تر شده است و به‌نوعی عادت کرده‌ام. شانس بزرگ من
این بود که مکان اجرای این دو نمایش بسیار به هم نزدیک است چون جالب این‌جاست که
در اپیزود دوم «شب دشنه‌های بلند» و ابتدای «صبح یه روز لعنتی» حضور دارم. در
پروسه تمرین، رامین سیاردشتی و به‌خصوص سجاد تابش بسیار به من کمک کردند. به‌غیر از
زمان‌هایی که با علی شمس تمرین می‌کردیم، بازیگران جداگانه با من تمرین می‌کردند.
حتی در زمانی‌که اجراها آغاز شده بود، سجاد تابش یک تا دوساعت قبل از اجراها با من
تمرین می‌کرد.

البته فاصله تئاتر مستقل تهران تا تئاتر شهر
چندان زیاد نیست اما مدت‌زمان شما بسیار اندک است. «شب دشنه‌های بلند» نمایشی یک‌ساعته
است که ساعت ۱۹ آغاز می‌شود و «صبح یه روز لعنتی» ساعت ۲۰:۳۰ روی صحنه می‌رود.
گریم شما هم متفاوت است. چقدر زمان دارید که این تعویض گریم و… را انجام دهید؟

واقعا باید از گریمورهای هر دو نمایش تشکر کنم. من ساعت ۱۷
به سالن مستقل تهران می‌روم تا گریم شوم؛ گریمور نمایش «شب دشنه‌های بلند» که
واقعا گریم جذاب و فانتزی‌ای است را سمیه فراهانی انجام می‌دهد. ساعت ۲۰:۱۵ کار من
در تئاتر مستقل تهران تمام می‌شود و ساعت ۲۰:۲۰ به تئاترشهر می‌رسم. از ساعت ۲۰:۲۰
تا ۲۰:۳۰ که «صبح یه روز لعنتی» روی صحنه می‌رود، گریم مرا انجام می‌دهند که در
این میان من باید لباس هم بپوشم! با یک کلاه‌گیس، یک جفت لنز و چندخطی که با گریم
روی صورتم می‌کشند، کاملا انسان متفاوتی می‌شوم! وقتی عکس‌هایم را به دوستان
هنرمندم نشان می‌دهم یا در فضاهای مجازی منتشر می‌کنم، همه به من می‌گویند «چه
گریم خوبی روی صورتت انجام شده است و چقدر متفاوت شده‌ای.» باید از فرحناز مرتضوی
که آرامش و صبوری بسیار زیادی دارد تشکر کنم. وقتی می‌رسم به تئاترشهر، به‌شدت
استرس دارم اما او مرا آرام می‌کند و در مدت ۸ تا ۱۰ دقیقه مرا گریم می‌کند. البته
باید از حسن باستانی، سامان پورسلیمانی و رویا افشار هم بسیار تشکر کنم که برای من
فضای مناسب فراهم می‌کنند. در صحنه نخست من با رویا افشار بازی کنم، وقتی پنج‌دقیقه
تاخیر به‌وجود می‌آید، به‌جای این‌که عصبانی شود، مراد به آرامش دعوت می‌کند.
کارگردان نمایش هم همین‌طور است و همه با مهربانی و عشق با من رفتار می‌کنند.


البته یکی دیگر از نکات مشترک این دو نمایش،
فانتزی بودن فضا و به‌خصوص شخصیتی است که شما ایفا می‌کنید. چقدر حضور در نقش‌های
فانتزی برای شما جذابیت داشت و این وجه نمایش‌ها چقدر دلیلی برای حضور در این آثار
بود؟

همواره در نقش‌های جدی حضور داشتم و پیش از این تنها سال
گذشته در یک نمایش کودک حضور پیدا کرده بودم که فضایی فانتزی داشت اما اکنون این
فضا بسیار برای من جذاب است. در «شب دشنه‌های بلند» نقش مجری‌ای را ایفا می‌کنم که
کمی شیرین‌عقل است و از آن دست مجریان است که پول می‌گیرد و در مکان‌هایی مثل
بولینگ عبدو و… برای کودکان برنامه اجرا می‌کند. من در اپیزود دوم؛ یعنی
نمایشنامه‌ای سخیف که مجد؛ نویسنده‌ای نامعروف که آثار ضعیفی دارد اما به بزرگان
نمایشنامه‌نویسی دوران خود حسادت می‌کند نوشته است، بازی می‌کنم. در این اپیزود من
راوی هستم و دو بازیگر زیر دست من بازی می‌کنند و قرار است این دو را مدیریت کنم. اما
در «صبح یه روز لعنتی» نقش یک سرجوخه خشک را بازی می‌کنم. این نمایش نیز فضایی شبیه
کاریکاتور دارد. باید به شیوه‌ای بازی کنم که در هر لحظه‌ای بازی من قطع شد، شبیه کاریکاتور
باشم. برای ایفای این نقش از اضافات گرفته‌ام و به هدف فکر می‌کنم. درواقع هیچ حس
رئالی در شخصیتی که من ایفا می‌کنم، وجود ندارد؛ اما بالاخره این دو شخصیت بسیار
با هم تفاوت دارند. در هفته نخست اجرا که بلافاصله پس از اتمام «شب دشنه‌های بلند»
به سالن سایه می‌رفتم تا در «صبح یه روز لعنتی» حضور داشته باشم، در پرده نخست کمی
مهربانی به بازی من اضافه می‌شد که حسن باستانی به من تذکر می‌داد.

حال که دومین و سومین تجربه در تئاتر فانتزی را
پشت‌سر می‌گذارید، کدام نوع نمایش برای شما جذاب‌تر است؛ تئاترهای تاریخی و جدی یا
آثار فانتزی؟

البته وقتی فانتزی هم بازی می‌کنم، باز هم از شخصیت مارال
فرجاد کمک می‌گیرم. خشم، طنازی و… که مارال در زندگی عادی خود دارد را یا به‌صورت
غلوشده‌تر یا مسخره‌تر یا بی‌موقع‌تر استفاده می‌کنم پس فانتزی برگرفته از زندگی
واقعی خودم است. البته فقط چهارچوب کلی از خصوصیات اخلاقی مارال را گرفته‌ام و در
فانتزی برده‌ام اما به‌عنوان‌مثال در نقش سرجوخه، این آدم خشن مثل مارال فرجاد می‌خندد،
زور می‌گوید و… البته در «صبح یه روز لعنتی» تمام شخصیت‌ها تا این حد فانتزی
نیستند؛ نقش رویا افشار فانتزی است. لیلا برخورداری هم با نگاه رئال شخصیت خود را
ایفا می‌کند البته او هم قرار بود تیپ باشد. چون قرار بود تنها شخصیت واقعی رویا
افشار باشد اما لیلا برخورداری و حسن باستانی به این نتیجه رسیدند که او رئال‌تر
بازی کند.

با وجود تمام دشواری‌ها اکنون شرایطی به‌وجود
آمده است که مخاطبان شما را در دو نقش بسیار متفاوت ببینند. چقدر این مسئله که شما
در یک زمان دو وجه از بازیگری خود را به مخاطبان نشان دهید، برایتان جذابیت داشت؟

بسیار جذاب بود و یکی از دلایلی که سبب شد هر دو کار را
قبول کنم همین مسئله بود. خدا را شکر می‌کنم که این موقعیت در اختیار من قرار
گرفت. بسیار پیش آمده است که مدت‌ها بی‌کار و در آرزوی حضور در تئاتر بوده‌ام اما
امروز روی صحنه دو نمایش هستم. این اتفاق، حس بسیار خوبی به من می‌دهد. بازیگران
زمانی می‌توانند خوب خودشان را نشان دهند که موقعیت کاری خوبی سر راه آن‌ها قرار
گیرد. سعی کردم در حد توانم از هر دو موقعیت استفاده کنم.


در «شب دشنه‌های بلند» شخصیت مجری‌ای را بازی
می‌کنید که پارودی خاله‌های تلویزیونی است و در «صبح یه روز لعنتی» نقش یک سرجوخه
را ایفا می‌کنید که با وجود این‌که در ظاهرش بسیار زنانگی دارد، خود را زن نمی‌داند.
کمی درباره نحوه نزدیک شدن به هریک از این شخصیت‌ها بگویید.

برای «شب دشنه‌های بلند» علی شمس به من گفت برنامه‌های خاله‌های
تلویزیونی را ببینم و آن‌ها را باتوجه بیشتری زیرنظر بگیرم. برنامه خاله‌های مختلف
را دانلود کردم و دیدم. لحنی که با بچه‌ها حرف می‌زنند را زیر نظر گرفتم. همچنین
به من گفت تماشاگران را بچه‌های دوساله ببینم که دارم با آن‌ها حرف می‌زنم.
درنتیجه دیالوگ‌هایی بسیار ثقیل را با لحن خاله‌ای که کمی شیرین‌عقل و عصبی است و
از کارش اصلا راضی نیست بیان کردم. بسیاری از هنرمندان را دیده‌ایم که وقتی از
نزدیک‌تر با آن‌ها آشنا می‌شویم، درمی‌یابیم اصلا آنچه تصور می‌کردیم نیستند و در
این نمایش هم شرایط بر همین منوال است. همچنین این دختر نشان می‌دهد ممکن است مجریانی
را ببینیم که بسیار خوش‌اخلاق هستند و به مخاطب لبخند می‌زنند اما شاید بسیار بی‌اعصاب
باشند و فقط ادا در‌آورند. درباره سرجوخه، اصلا هیچی نمی‌دانستم. در تمرین‌ها از
حسن باستانی می‌خواستم متن را بخواند تا من بعد از او دقیقا همان‌طور که او متن را
خوانده بود بخوانم تا حال‌وهوای متن دستم بیاید و بتوانم نقش را ایفا کنم. او فیلم
«غلاف تمام فلزی» را به من داد و گفت در بخش اول یک سرجوخه است که خشن است که اصلا
حسی در صورت او نیست و سربازها را کنترل می‌کند. بخش خشونت شخصیت را براساس این
فیلم ساختم و حتی در یک یا دو هفته آغازین اجراها، این فیلم را چندبار دیدم تا
شخصیت را فراموش نکنم.

در نمایش «شب دشنه‌های بلند» در بخش متادرام
نمایش حضور دارید که نمایشی ناتمام است. چه بازخوردهایی از این وجه نمایش گرفته‌اید؟

در بخش نخست مجدد می‌گوید نمایشنامه‌ای دارد که در آن، یک
زن و شوهر هستند که فرد سومی برای تبدیل کردن این دو به خر، نزدشان می‌آید. ما در
خواب این نمایشنامه‌نویس هستیم.

خنجر از پشت به افراد موفق می‌زنیم

نویسنده‌ای که در متن نمایشنامه «شب دشنه‌های بلند» نوشته
علی شمس حضور دارد، متنی نوشته است که بسیار نازل و ابتدایی است اما به تمام
بزرگان عرصه نمایشنامه‌نویسی دوران خود حسادت می‌کند. از این جنس افراد در میان
تمام اقشار می‌توان یافت. امکان دارد من به‌عنوان مارال فرجاد نسبت به کسی یا چیزی
حسادت داشته باشم اما باید این حسادت را به غبطه تبدیل کنیم و به‌عنوان یک نیروی
محرکه از آن استفاده کنم تا پیشرفت کنم. حسادت در وجود انسان‌ها اتفاق خوبی است
چون اگر این حسادت نبود، رقابت به‌وجود نمی‌آمد و ما انگیزه‌ای برای پیشرفت
نداشتیم. برخی از افراد حسادت را منکر می‌شوند و تلاشی در زندگی نمی‌کنند، درنتیجه
درجا می‌زنند و گاهی افراد خود را دست حسادت می‌سپارند و از پشت به افراد موفق خنجر
می‌زنیم که هر دو برداشت اشتباه است. باید حسادت را بشناسیم، به آن احترام بگذاریم
و با خود فکر کنیم برای این‌که انسان بزرگی بشویم، باید چه تلاش‌هایی انجام دهیم.
مجدد یک هنرمندی است که خود را به دست حسادتش سپرده است.

رویا افشار شبانه‌روز یک ساعت می‌خوابید

روزی که مادر رویا افشار فوت کرد، آمد و روی صحنه بازی کرد.
در صحنه پایانی که یک بچه روی صحنه حضور دارد، گریه‌ام گرفته بود و در رورانس، اشک
من قطع نمی‌شد اما رویا به من می‌گفت که گریه نکنم و مرا دلداری می‌داد! بسیاری
فکر می‌کردند که رویا افشار وابستگی‌ای به مادر خود ندارد و به همین دلیل روی صحنه
حضور پیدا کرده است درحالی‌که اواسط تمرین بود که مادر رویا افشار به بیمارستان
رفت. او شب‌ها نمی‌خوابید. از سر تمرین می‌رفت بیمارستان و تا صبح بالای سر مادرش
بود. در شبانه‌روز یک ساعت می‌خوابید! حسن باستانی، کارگردان «صبح یه روز لعنتی» گفت
که اجرا را یک یا دو روز تعطیل کنند اما رویا افشار قبول نکرد. تماشاگران ما گریه
می‌کردند! رویا افشار به معنای واقعی کلمه تئاتری است.

مینا صفار

There are no comments yet


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۸/۰۷۵/۴۶۸/۴۰۰
  • تمساح خونی
    168/280/427/250
  • زودپز
    ۱۵۷/۳۷۹/۳۳۵/۵۰۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۵۱/۳۱۲/۱۴۴/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۳/۹۹۲/۷۷۷/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۴/۳۷۶/۴۱۳/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۳/۴۹۵/۱۴۱/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۱/۳۷۲/۹۰۸/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۳/۵۵۶/۱۷۳/۰۰۰
  • استاد
    ۸۸۸/۵۲۵/۰۰۰
  • آنها مرا دوست داشتند
    ۲۸۶/۴۵۲/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۲۴۳/۱۴۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۱۴۲/۷۲۵/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۱۸/۹۳۵/۰۰۰