مسعود کرامتی از جمله بازیگرانی است که هم در عرصه کمدی و هم
در عرصه جدی، توانایی خودش را به عنوان بازیگر ثابت کرده است. از فیلمهای مهم او به عنوان بازیگر میتوان به این موارد اشاره کرد: «لاک قرمز»، «ضد گلوله»، «باغهای
کندلوس»، «سفر به چزابه» و «پناهنده». او البته به عنوان کارگردان هم کارنامه پرافتخاری
دارد. از جمله ساخت فیلمهایی مثل «روز کارنامه»، «کودکانه»، «مرغابی وحشی»، «پاتال و
آرزوهای کوچک» و…
فیلم «گذر موقت» تازهترین
ساخته افشین هاشمی این روزها با بازی کرامتی در حال اکران است و ما به این بهانه با
او گفتگویی کردهایم:
«گذرموقت» فیلمی به نویسندگی و کارگردانی افشین هاشمی با
ساختار سینمای طنز این روزها بر پرده سینماهای کشور است، ،از نگاه شما، سینمای طنز
فعلی ایران چقدر در مسیر درست پیش میرود؟
سینمای طنز؟ حداقل آنچه که به عنوان سینمای طنز در ایران
نامبرده میشود به نظرم نوعی سوءتفاهم یا شاید به زبان بهتر بتوان گفت پنهان شدن
پشت نام طنز است ! ابتدا بگویم که فیلم «گذرموقت» با فیلمهای به ظاهر طنز اکرانشده
در این چند سال همسان نیست. «گذرموقت» را میتوان فیلمی مفرح خواند، فیلمی که سعی
دارد تماشاچی را با حالی خوش از سینما راهی خانه کند. اما در مورد سینمای طنز فعلی
ایران باید بگویم که، اکثر قریب به اتفاق این فیلم ها، هزل هستند و به هر وسیلهای
متوسل میشوند تا تماشاچی را بخندانند!
اما اکثر کارگردانان فضای طنز تاکید دارند که آثارشان به
نوعی، نقدی اجتماعی با استفاده از قدرت و ترفند طنزگویی است..
واقعا این آثار طنز نیستند. طنز و هزل دومقوله جدا از هماند.
بیشتر آثار طنز سینمای ایران که ادعای نقد اجتماعی دارند، نزدیک شدن به خطوط قرمز
و گاه عبور از آن به شکل شعارهایی هزلآمیز را، با نقد اجتماعی اشتباه گرفتهاند!
این هزل گاهی به جملاتی رکیک و بیادبانه ختم میشود. هر شوخیای که طنز نیست، طنز
لبخند به لب میآورد، لبخندی توام با اندیشه. گاه آنچه که از طریق طنز به ذهن
متبادر میشود، حتی تلخ است. اما آنچه که در بیشتر موارد در این نوع آثار با آن
روبهرو میشویم نامش مضحکه و مسخره است،نه طنز. نقد با به سخره گرفتن یک موضوع
فرق دارد.
بهتازگی سخنانی از سوی بعضی افراد که در فضای طنز کار میکنند
بیان میشود که تاکید دارند طنزپرداز باید تعارف را کنار گذاشته و در بیان طنز با
زاویه نقد اجتماعی بیتعارف حرف بزند و حتی شده از حریمهایی هم بگذرد ولی سخن را
ناکام نگذارد. این تاکیدها وقتی به برداشت درست نرسند که اکثرا هم به این شکل
نمود پیدا کردهاند از مرز ادب و آداب گذر میکنند. آیا در دنیای طنزپردازی حرفهای،گذر
از این آداب و حریمها وجود دارد و باید اینگونه طنز پردازی انجام داد که حرفهای
بود یا نه اصول دیگری باید رعایت شود؟
در همه جهان، طنزپردازان از حریمهایی گذر میکنند. اما
این عبور چگونه است؟ یعنی طنزپرداز با چه بیانی این مرز را رد میکند؟ بله شوخی با
حریمها و خطوط قرمز پدیدهها و قوانین و قواعد اجتماعی، کار طنز است، اما این
شوخی چگونه است؟ شوخی میتواند ملاحت داشته باشد، ظریف باشد، یا حتی تا مرز به سخره
گرفتن و مضحکه کردن کسی یا موضوعی پیش برود، اما طنز قطعا از نوع شوخی اولی است،
نه مضحکه کردن کسی یا چیزی. ممکن است بعضی از دوستان بگویند زبان مسخره کردن یا
حتی بهکار بردن کلمات رکیک در فیلمها برگرفته از زبان مردم کوچه و بازار است، بله
ما شاید فحشهای زیادی را در طول روز در محاوره از زبان مردم کوچه و بازار بشنویم
اما این زبان نمیتواند ادعای فرهنگی بودن داشته باشد. قبول دارم ممکن است
پرسوناژی در فیلمی بددهن باشد، اما ما قطعا او را آدم طنازی نمیدانیم، یا به زبان
بهتر او طناز نیست، بلکه بددهن است و حرفهای رکیک میزند. این زبان گاه با شوخی
هم همراه میشود و باعث خنده میشود، اما تاکید میکنم که این طنزنیست. هیچ بعید
نیست چنین پرسوناژی مورد توجه بسیاری از تماشاگران هم قرار بگیرد، حتی فیلمی با
این زبان از طرف تماشاگران با استقبال روبهرو شود. اما پشت این استقبال پنهان
شدن، دفاعیه خوبی نیست. بعضی دوستان میگویند به سلیقه مردم باید احترام گذاشت،
حتما باید احترام گذاشت، اما این سلیقه نیست، این نوعی عوامگرایی است که نتیجه آن
عوامفریبی میشود. کار عوامفریبانه هم اسمش طنز نیست! متاسفانه باید بگویم این
شکل کمدی، یا هزلگویی اگر غالب اصلی کارهای سینمایی بشود و به نوعی فرهنگسازی
جامعه به عهده این جماعت بیفتد، درنهایت، این راه به ترکستان است، این راه به
ابتذال کشیده شدن سینماست. فرهنگ مبتذل، اخلاق و هویت را از جامعه دور میکند و
جامعهای که دچار بحران هویت و اخلاق باشد شادی را به معنای واقعی و درست نخواهد
داشت و نخواهد فهمید. این نوع فیلمها در همه جای دنیا هست و من به سهم خودم
معتقدم باید باشد، موافق سانسور و حذف این نوع فیلمها نیستم، اما بدانیم که چه
میکنیم و پشت تعاریف شستهرفته و به اسم خواسته مردم پنهان نشویم و جایگاه واقعی
این نوع فیلمها را درست تعریف کنیم تا مخاطب را به اشتباه نیندازیم.
در سینمای امروز ایران، فیلمهای کمدی،آثار پرفروشی
هستند، ولی قسمت بد ماجرا آنجاست که وقتی مخاطبان روی صندلی سینما مینشینند در
اغلب موارد با قصههایی بسیار سطحی مواجه میشوند که در ژانر خودشان بسیار ضعیف
بوده یا سخن تکراری با الفاظ و شوخیهای تکراری دارند.تماشاگران در زمان خروج از
سینما حالشان خوب نیست یا الفاظی به دایره لغاتشان اضافه شده است که پسندیده نیست
از سینما آن را بیاموزند. چرا سینمای کمدی ما نمیتواند در فضای فیلمنامه غنی شود
و در نود درصد آثار در سطح مانده است؟
-اکثریت قریببهاتفاق تماشاگران، همانطور که اشاره کردید
وقتی از سینما خارج میشوند، احوال خوبی ندارند و از آن فیلم تعریف نمیکنند.
انگار تماشاگر کنفت شده است. سرانجام هم میگوید کمی خندیدیم، چند سکانسش نیز
بامزه بود و این حرفها و این حرفها و این حرفها را زدند. منظورشان از این حرفها،
حرفهای ممنوعهای است که در لفاف پیچیده شده است و حال از دهان یکسری از پرسوناژها
شنیده میشود و مردم هم خوششان میآید،گاهی داغ دلشان تازه میشود و گاه دلشان
خنک میشود! خلاصه کسی گفت آنچه را که نمیتوانند بگویند یا دلشان میخواهد بشنوند.
سالهاست از دهان بسیاری از مدیران فرهنگی و گاه غیر فرهنگی
و حتی سیاسی میشنویم که مردم به شادی نیاز دارند. آیا این نوع فیلمها شادیآورند؟
همانطور که در بالا اشاره کردم اینگونه شوخیها و هزلگوییها اخلاق را از جامعه
میزداید و جامعه بیاخلاق قطعا جامعه شادی نیست. حرفهای رکیک را در لفافه پیچیدن
و از دهان چند پرسوناژ روی پرده نقرهای یا از قاب تلویزیون زدن و موقعیت سخیف
ایجادکردن و مسخره شدن پرسوناژها یا موضوعات مختلف و بعد گرفتن خنده از تماشاچی،
کار خاصی نیست. این شکل طنز! شاید لحظاتی تماشاچی را به خنده بیندازد، اما قطعا
مردم را -بخوانید جامعه را- شاد نخواهد کرد. لحظاتی به خنده میگذرد و دقایقی بعد
همان تماشاچی متوجه همه بدبختیهایش میشود و چه بسا اینبار غمگینتر از قبل شود.
چرا فیلمنامههای اجتماعی ما تا این حد در حال رشد و
خودنمایی در جهان است ولی فیلمنامههای کمدی ما هنوز در مسیر قدرت هم قرار نگرفته
است وانگار تصمیمی هم به غنی کردن آن نیست؟ چگونه است که فیلمنامهنویس اجتماعینویس
خوب درکشور وجود دارد ولی فیلمنامهنویس طنزپرداز صحیحنویس نداریم و بیشتر از
شوخیهای معمولی در ساختار و پردازش متن استفاده میشود؟
چون ۹۹ درصد فیلمنامههای این فیلمها حتی در ابتدای فیلمنامه
شدن هم نیستند! درهمکردن چند موقعیت یا ایده و جمعکردن چند بازیگر شیرین و
بامزه و بهکار بردن شوخیهای گاه در حد زشت و رکیک، اسمش فیلمنامه نیست. و مشکل
از همینجاست که ما اسم اینها را فیلمنامه و فیلم گذاشتهایم. اجازه بدهید ابتدا
فیلمنامهای باشد، بعد در مورد کمدی یا طنز بودن آن صحبت کنیم.
با این نگاهی که به سینمای طنز دارید، فیلمنامه «گذرموقت»
دقیقا چه تازگیها و ابعادی داشت که شما به پیشنهاد حضور دراین فیلم بله گفتید؟
معتقدم که «گذرموقت» فیلمنامه بسیار خوبی دارد. البته لازم
به ذکر است که فیلمنامه براساس نمایشنامه «منهای دو» نوشته شده، و بسیار خوب آداپت
شده است. آدمهای نمایش و دو شخصیت اصلی قصه، بسیار ظریف و دقیق ایرانی شدهاند و
همراه خود باری اجتماعی دارند. دو آدمی که شبیهشان را در سالهای گذشته بسیار
دیدهایم. آدمهایی که بهخاطر نگاهشان رودرروی هم قرار گرفتند و چهبسا زندگی
را به کام خود و دیگران تلخ و زهرآگین کردند. اما «گذر موقت» این تلخی گذشته را
سکویی کرده تا این آدمها در موقعیتی کنار هم قرار بگیرند و سفری داشته باشند و
تجربهای تازه را از سربگذرانند و حالا سعی کنند دیگران را شاد کنند، و شاید که
خودشان هم به شادی برسند.
به نظر میرسد فیلم دو بستر دارد و دو نگاه را درگیر میکند.
فیلمنامه یک سطح دارد که وقتی مخاطب به آن توجه داشته باشد با بخشی از فیلم میخندد
و با بخشهایی نه، ولی لایه درونی فیلمنامه بهشکلی است که اگر مخاطب با آن درگیر
شود انگار به تماشای یک فیلم اجتماعی نشسته است و حتی امکان دارد به گریه هم برسد.
دقیقا این همان تعریفی است که در ژانر طنز میتوان آن را
جستوجو کرد. طنزی که گاه زهرناک و تلخ میشود، طنزی که گاهی کشنده میشود، طنز
تلخی که حتی به سیاهی میزند. بله، این فیلم چنین خاصیتی را دارد چون به نظر من
به یک موضوع اجتماعی عمیق که جامعه ما در طول تاریخ ازسرگذرانده است اشاره دارد.
نمی شود گفت «گذرموقت» یک فیلم موزیکال است ولی نزدیک به
این سینما حرکت میکند وحتی میتوان گفت که نقطه قدرت فیلم روی همان فضای موزیکال
است که بخش اعظمش همراه با آوازخوانی شما در سکانس هایی از فیلم است. از بازی در
این فضا و همراهی با ملودیهای این فیلم بگویید؟
واقعیت این است که به سبب این کار با افشین هاشمی آشنا شدیم
و بیشتر همدیگر را شناختیم. یادم هست وقتی برای صحبت در مورد فیلم دعوت شدم و
مقابل افشین هاشمی قرار گرفتم در همان صحبتهای اولیه به من گفت شنیدهام شما میتوانید
بخوانید. من گفتم خواننده نیستم اما ظاهرا گوش موسیقی دارم! بههرحال این کاراکتر
قرار بود که خواننده باشد و طبیعی است که درمسیر قصه، در موقعیتهای مختلف این
فرد زیر آواز بزند.
درسینمای ایران پرداخت به اثری موزیکال بسیار کم بوده است. فکر
میکنید با توجه به اینکه موسیقیهای فیلم با آن جنس ترانهها و سازها مخاطب را
به دهه ۴۰ و ۵۰ میکشاند، فیلم در این نوع پردازش تا چه میزان موفق بوده است؟
شخصا امیدوارم این اتفاق بیفتد. من کارم را انجام میدهم و
امیدوارم که مخاطب داشته باشم، من کارم را میکنم و امیدوارم که مخاطب حرف مرا
دریابد و درک کند و خوشحال میشوم که با این حرف همراهی و همنوایی کند. همه اینهایی
که گفتم یک معنا دارد، اینکه وقتی کاری میکنم حتما حرفی برای گفتن دارم. فکر میکنم
«گذرموقت» داعیه این را دارد که حرفی برای گفتن هست و تلاش میکند تا مخاطب را
دراین حرف سهیم کند. این خیلی مهم است و چیزی است که در سینمای ما واقعا کم است.
معتقدم افشین هاشمی به این مطلب خیلی خوب رسیده است و پرداخت خوبی در قصه داشته
است و این یعنی توجه به این اصل که حرفی برای گفتن داشته باشد. درقصه دو مرد هستند
که سن و سالی از آنها گذشته است و همه چیز برایشان نوستالژیک است، این نوستالژی
به شکلی در اشعار و ملودیها هم در نظر گرفته شده است. آهنگها هم یادآور ملودیهای
قدیمی دهه ۴۰ و ۵۰ ماست. این نکات از نگاه من بسیار دقیق و حسابشده در فیلم و قصه
عمل میکند. این آدمها انگار از یک تاریخی به بعد، نفس و صدا در سینههایشان حبس
شده بوده و آن شب رها شدهاند، طبیعی است که فریادشان هم فریادی قدیمی باشد. همه
اینها را گفتم ولی واقعا امیدوارم تماشاگر این فیلم را دوست داشته باشد و این
نکات را درک کند.
دو کاراکتر اصلی فیلم را شما و اسماعیل محرابی بازی کردید،
بازی در این کاراکتر با حال و هوایی که بر فضای نقشها حاکم بود در تقابل با
اسماعیل محرابی چگونه بود ؟
با اسماعیل محرابی در این فیلم آشنا شدم. نه اینکه نمیشناختمش،
بلکه در این کار با او دوست شدم و از نزدیک بیشتر شناختمش. طبیعتا بهخاطر فیلم کنار
هم قرار گرفتیم و روزهای زیادی را با همدیگر گذراندیم. ما تقریبا چیزی نزدیک به یک
ماه پیش از آغاز فیلمبرداری با اسماعیل محرابی و افشین هاشمی به شکل پراکنده و
گاها روزی چند ساعت مینشستیم و دورخوانی میکردیم. در این ایام بود که آشناییهایمان
از همدیگر بیشتر شد و خوشبختانه بعد از روزهای فیلمبرداری و ختم آن نیز ادامه پیدا
کرد. یکی از بزرگترین امتیازات بازی کردن کنار اسماعیل محرابی این بود که این آدم،
صاحب یک مقرراتی است که چند وقتی است از سینما و تئاتر رختبسته و رفته است.
اسماعیل محرابی به عنوان یک تئاتری قدیمی جدا از هنرمند بودن، در یک مکتبی تربیت
شده است که این اصول را ارزشمند میدانسته است. اصولی که مثلا سروقت سرکار برویم.
اصولی که جدی گرفتن نقش را تاکید میکند و میگوید وقتی سر صحنه میروی باید دیالوگها
را بدانی، به بازیگر مقابلت احترام بگذاری و با او همراهی داشته باشی. در سینما
باید توجه و رعایت قواعد سینمایی از سوی بازیگران و دیگر عوامل کار، مهم و ارزشمند
باشد. اسماعیل محرابی نهتنها دقیق به این اصول پایبند بود که تلاش میکرد دیگران
هم به این اصول پایبند باشند. به نظر من این رفتار حرفهای بسیار ارزشمند بود و به
عنوان یک پارتنر مرا در این فیلم دلگرم میکرد و خیالم را راحت کرده بود..
آزاده مختاری
There are no comments yet