کاظم ملایی؛ کارگردان جوان و باتجربهای است که
بیش از یکدهه در سینمای ایران تجربه و فعالیت هنری داشته است، این کارگردان جوان
و مستعد با ساخت فیلمهای کوتاهی همچون «لطفا از خط قرمز فاصله بگیرید» و «منها و
دیلیت» در عرصه فیلمسازی گام برداشته است و حالا در شرایطی دشوار اما موفق دست به
ساخت فیلم «کوپال» زده است که فیلمی با موضوع شکار و درخصوص یک تاکسیدرمیست است که
در زندگی شخصی خود اتفاقهای متغیری را تجربه کرده و با مشکلات خود دستوپنجه نرم
میکند. این کارگردان جوان با انگیزهای درست و اما بدون هیچ حمایتی، تنها فیلم
بلند سینمایی خود را به جشنواره سیوپنجم رسانده است؛ در ادامه گفتوگوی ما را با
کاظم ملایی میخوانید:
در مورد قصه فیلم «کوپال» بگویید و اینکه چه
شد که سراغ فیلمی با موضوع محیطزیست رفتید؟
من تقریبا سهسال پیش درگیر ساخت فیلمنامه دیگری بودم که متاسفانه سرمایه
بسیار زیادی احتیاج داشت، فیلمی بود که تعدد لوکیشن و بازیگر داشت و درنهایت موفق نشدم
که تهیهکنندهای را برای ساخت آن متقاعد کنم. برای همین بلافاصله ذهنم را معطوف به
قصهای کردم که محدودیتهای بیشتری داشته باشد، البته منظور من از محدودیت خلاقیت است
نه خودسانسوری. محدودیتهایی مثل تکبازیگر یا تکلوکیشن بودن، تا دیگر اینبار حتما
بتوانم آن را با بضاعت کنونی سینمای کشورمان مقابل دوربین ببرم. از همه مهمتر اینکه
به قصهای فکر میکردم که حتما مسئله دراماتیک بسیار مهمی داشته باشد، این شد که من
بهمدت یکسال درگیر نوشتن و بازنویسی قصه فیلم «کوپال» شدم. داستان آن در مورد یک
شکارچی و یک تاکسیدرمیستی بهنام دکتر احمد کوپال است که دقیقا قبل از تحویل سال
۹۴ درگیر یک چالش بسیار عجیبوغریب در زندگی خودش میشود. متاسفانه از آنجایی که
اینبار هم موفق نشدم برای این فیلمم یک تهیهکننده حرفهای پیدا کنم، مجبور شدم که
با گرفتن چند وام سنگین و با همراهی و دلسوزی دوستان نزدیکم، بسیار جدی و مصمم به تولید
آن فکر کنم. مهمترین دلیل مخالفت تهیهکنندهها لحن و زبان فیلم بود. آنها میگفتند
که فیلم، لحن بسیار متفاوتی دارد و در حقیقت امتیاز آن تبدیل به پاشنه آشیلاش شده
بود و بهراحتی سرش را با واژهی هنروتجربه میبریدند! در این شرایط بود که من مجبور شدم
پیشتولید این فیلم را به شهر خودمان یعنی سبزوار ببرم و این فیلم را با کمک دوستان
عزیزم بسازم. پیشتولید این فیلم از اوایل اردیبهشتماه سال گذشته تا اواخر آذرماه
بهمدت هشتماه طول کشید. دی و بهمنماه سال گذشته فیلمبرداری کردیم و از اسفند ماه
۹۴ تا اواخر تابستان امسال نیز درگیر کارهای فنی فیلم مانند تدوین، صداگذاری، موسیقی
متن، جلوههای ویژه و اصلاح رنگ آن بودیم.
در مورد چگونگی روند انتخاب و قرار گرفتن فیلم «کوپال» در بخش سودای
سیمرغ جشنواره فیلم فجر توضیح دهید و اینکه آیا برای رساندن این فیلم به دفتر
جشنواره فرصت و زمان کافی برای شما مهیا بود؟
از آنجایی که پروانه ساخت این فیلم ویدئویی بود و من خودم بهعنوان تهیهکننده
پروانه ساختش را گرفته بودم، تنها مجاز بودیم که از طرف گروه هنروتجربه درخواست شرکت
در جشنواره فیلم فجر را بدهیم، چون تا سال قبل فیلمهایی که پروانه ویدئویی داشتند
فقط میتوانستند در همان گروه هنروتجربه شرکت کنند، اما امسال فراخوان جدیدی اعلام
شد و مقررات جشنواره این اجازه را میداد که هر فیلمی با هر نوع پروانهای بتواند درخواست
شرکت در بخش مسابقه را بدهد. خوشبختانه فیلم «کوپال» از بین ۸۶ فیلم متقاضی گروه هنروتجربه
توانست جزو دو فیلمی باشد که بهنمایندگی از این گروه در بخش مسابقه یا همان سودای
سیمرغ سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشد و بعد از اعلام اسامی فیلمهای
بخش مسابقه، چون فیلم ما تمام مراحل فنیاش انجام شده بود، بهسرعت در عرض یکهفته،
خروجی آن را چک نهایی کردیم و بلافاصله بهعنوان اولین نفرات نسخه DCP آن
را به دبیرخانه جشنواره ارائه دادیم.
فیلمبرداری و انتخاب لوکیشنها در تهران بود و آیا بهراحتی این
لوکیشنها در اختیار گروه فیلم «کوپال» قرار گرفت؟
تمام لوکیشنها در شهرستان سبزوار فیلمبرداری شده است و کل فیلم بیشتر
در یک خانه ویلایی بسیار بزرگ اتفاق میافتد که در حقیقت خانه شکارچی قصه ماست و درست
است که داستان فیلم ما از لحاظ موقعیت نمایشی در یک لوکیشن واحد اتفاق میافتد، اما
در عمل ما هر قسمت آن را بهصورت کاملا جداگانه در جاهای مختلف شهر سبزوار فیلمبرداری
کردهایم. بهعنوان مثال کارگاه بزرگ تاکسیدرمی کوپال، داخل آشپزخانه بزرگ و قدیمی
دانشگاه حکیم سبزواری فیلمبرداری شده است و بهشکلی با استخر و جکوزی خانه کوپال دوخته
شده که تماشاچی اصلا تصور نمیکند این فضاها از هم منفک بوده باشند.
کوپال قصه کمنظیر و قابلتاملی را روایت میکند، انگیزه شما از
پرداخت به این موضوع متفاوت چه بوده است؟
در این چند سال اخیر موضوعی ذهن من را بهشدت مشغول کرده بود و آن هم
مسئله شکار بیرویه بود. بارها در اخبار مشاهده کردهایم که یک شکارچی را دستگیر کردهاند
که فقط درون سیستم کامپیوتری خود نزدیک به پنج هزار عکسِ شکار غیرمجاز بوده است. خودشان
اصطلاحا میگویند که این افراد «صیاد» هستند، یعنی دقیقا شکارچی کسی است که بههرحال
یک مرامنامهای دارد و در هنگام شکار آداب و قوانین مشخصی را رعایت میکند، ولی صیاد
کسی است که تور میاندازد و بهشکل بسیار وسیعی شکار میکند. بهعنوان مثال این فروشندههایی
که روزهای جمعه کنار اتوبان آزادگان دوهزار مرغ مینا را میفروشند، صیاد هستند نه شکارچی!
این روزها شکار بیرویه در کشورمان بیداد میکند و این اتفاق نهتنها در ایران که متاسفانه
در همه جای دنیا درحال گسترش و زیاد شدن است، کافی است که هر روز نگاهی کوتاه به شبکههای
مجازی بیندازید تا ببینید این ماجراها چقدر غمانگیز و تاسفبار است. در سالهای اخیر
مسئولان محیطزیست کشورمان کمی بیشتر به فکر این موضوع بودهاند و بعضا تلاشهایی هم
برای مقابله با آن کردهاند، اما خب ما در کشورمان مسائل بسیار مهمتری همچون ترافیک
و آلودگی هوا و… را داریم که بهصورت غیرجدی هم به آنها توجه و رسیدگی نمیشود،
چه برسد به برخورد جدی با مسائلی از قبیل شکار بیرویه و غیرقانونی! من شخصا بهدلیل
تعلقخاطری که نسبت به این موضوع داشتم، دوست داشتم سراغ شخصیتی بروم که اتفاقا خصوصیات
بارز او، یکسری ویژگیهای اخلاقی منفی است. «کوپال» در این فیلمنامه یک شکارکش یا یک
صیاد است که در زندگی اتفاقی برایش میافتد که بهواسطهی آن در انتهای فیلم در جایگاه
متفاوتی در زندگی شخصیاش قرار میگیرد.
کدام ارگانها یا موسسههای هنری شما را در تولید و ساخت این فیلم
حمایت و همراهی کردند؟
همانطور که گفتم این فیلم، فیلم سختی در تولید سینمای ماست و اما با
وجود محدودیتهایی که من برایش قائل بودم اصلا فیلمی نیست که بتوان آن را با بودجه
محدودی ساخت، از ابتدا هم چون من فیلمساز فیلم اول بهحساب میآیم، گریزی زدیم به سمت
موسسه فارابی و ارگانهای دیگر، اما متاسفانه هیچ ارگان دولتیای ما را در این امر
همراهی نکرد. جالب است بدانید زمانی که من فیلمنامهام را به سازمان محیطزیست دادم
پس از پنجماه پیگیری این فیلمنامه در شورای اطلاعرسانی خودشان، به اتفاق آراء تصویب
شد اما خود سازمان اعلام کرد که ما هیچ پولی برای حمایت از شما در ساخت این فیلم نداریم
و تنها حمایتی که کردند این بود که بخشی از حیوانهای تاکسیدرمی که در فیلم مشاهده
میشود را لطف کردند و به ما دادند اما ازلحاظ مالی نهتنها این سازمان بلکه مراکزی
که متولی تولید اینگونه فیلمها هستند یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که باید حمایتکننده
فیلمساز اول باشد، متاسفانه این همراهی و حمایت را در مورد ما نداشتند. فیلمنامه ما
در شورای فیلمنامه خود وزارت ارشاد، با اکثریت آراء تصویب شد اما متاسفانه هیچگونه
حمایت مالیای از طرف این وزارتخانه نشد و به این خاطر بود که برای تولید و ساخت این
اثر سینمایی به شهر سبزوار یعنی به شهر خودم رفتم، چون آنجا باز مسئولان شهر ارتباط
نسبتا بهتری با شهروندان خود دارند و توانستند حداقل در حدی که کار من پیش برده شود،
هوای ما را داشته باشند. اما باز هم میگویم متاسفانه هیچگونه بودجه مالی در اختیار
من قرار نگرفت و فیلم را با سختی بسیار زیادی ساختم و متحمل تعهدهای مالی بسیار سنگینی
شدم تا فقط بتوانم فیلمم را بسازم و تولید آن را متوقف نکنم. امروز که با تمام سختیها
فیلمم را برای جشنواره آماده کردهام از مسئولان میخواهم که این فیلم را در جشنواره
فیلم فجر ببینند و اگر آن را فیلم خوبی دیدند، حداقل حالا که این اثر سینمایی روی پرده
است از آن دفاع و حمایت کنند.
راضیه مجیدی
There are no comments yet