در مرحله اول وجه سرگرمکنندگی یک فیلم برایم مهم است، حسین فرحبخش را بیشتر بهعنوان تهیهکننده میشناسیم. او در «عطش»، «زندگی خصوصی» و «مستانه» کارگردانی سینما را تجربه کرد
و حالا با کارگردانی «آبنبات چوبی» در این دوره
از جشنواره حضور دارد. او مهمترین رسالت سینما را فقط
و فقط سرگرمکردن مخاطب میداند و معتقد است در «آبنبات چوبی» روایتگونهای پیش میرود که تماشاگر سرگرم میشود و با احساس خوبی سالن
را ترک میکند. باید فیلم را دید تا
بتوان تشخیص داد حرف فرحبخش درخصوص آخرین ساختهاش تا چه میزان صدق میکند و چند درصد از مخاطبان
سالن را با رضایت ترک میکنند. در ادامه گفتوگوی ما با این کارگردان را میخوانید.
شما را بیش از هر چیز بهعنوان تهیهکننده میشناسیم. یک فیلم چه ویژگیهایی باید داشته باشد که
شما را به کارگردانی ترغیب کند؟
در رابطه با فیلم «آبنبات چوبی» از همان ابتدا قصد داشتم که کارگردانی آن را خودم بر عهده بگیرم.
از زمان شکلگیری قصه و طرح اولیه در
فکر کارگردانی آن بودم. به فیلمهای اجتماعی علاقه دارم
و تم اصلی «آبنبات چوبی» نیز اجتماعی
است. تهیهکنندگی، پیچیدگیهایی دارد که کارگردانی فاقد آن است. سینما از نظر من؛ یعنی سرگرمی. در مرحله
اول وجه سرگرمکنندگی یک فیلم برایم مهم
است. اگر فیلمی این وجه را نداشته باشد سراغ آن نخواهم رفت.
با توجه به اینکه سال ۵۱ فیلمی با همین نام ساخته شده، از اینکه «آبنبات چوبی» سال ۹۳، «آبنباتچوبی» سال ۵۱ را در اذهان
تداعی کند هراسی نداشتید؟
پیش از ساخت فیلمی که شما به آن اشاره کردید یک
فیلم آمریکایی نیز با همین نام ساخته شده بود. فیلم من نه به آن فیلم آمریکایی و نه
به فیلم سال ۵۱ ارتباطی ندارد. «آبنباتچوبی» قبل از انقلاب را خیلی سال پیش دیدهام و بهصراحت میگویم حتی در جزییات نیز این دو فیلم هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند.
گفتید سرگرمکنندگی فیلم برایتان در اولویت است و اشاره کردید که «آبنبات چوبی» هم فیلمی سرگرمکننده است. چه ویژگیهایی در «آبنباتچوبی» آن را به یک اثر سرگرمکننده
تبدیل کرده است؟
معتقدم وجه اول سرگرمی است و مفهوم و اندیشه در
قالب سرگرمی باید به مخاطب منتقل شود. پدیدآمدن
سینما از ابتدا نیز با هدف سرگرمسازی بوده و متاسفانه سینمای
ما بعد از انقلاب فاقد سرگرمی شده است. بنیانگذاران سینما بعد از انقلاب، تروریست تفکر بودند و هر کسی مثل آنها فکر نمیکرد از گردونه خارج میشد. آنها سینما را به سمت
عرفان، فلسفه و دیدگاه نخبهگرایی که مطلوب خودشان بود
و مردم عادی در آن جایی نداشتند سوق دادند. نتیجه این شد که امروز کسی برای دیدن فیلم
به سینما نمیرود و افتخار بعضیها این است که ۳۵ سال است به سینما نرفتهاند. من به این عده حق میدهم که به سینما نروند.
خودمان را گول نزنیم و بدانیم که سینمای ما فاقد هرگونه جذابیت است.
سینمای بعد از انقلاب باید بر پایه سرگرمی شکل
میگرفت و خود را از شر نگاه تروریستی خلاص میکرد. تروریست تفکر، از تروریستی که با سلاح مردم را میکشد بسیار خطرناکتر است. او اندیشهها را به سمت فسادی که دوست دارد سوق میدهد. هر کسی هم وارد این عرصه شد نتوانست اوضاع را بهبود بخشد بهغیر از سیفاله داد که دو سه سال توانست
کارهایی انجام دهد و متاسفانه او نیز عمرش کفاف نداد.
به سوال شما بازگردیم، «آبنبات چوبی» درخصوص تفاوت نسلها
و تفاوت دیدگاه فرزندان با والدین است. پیش از این نسلها تا این میزان با یکدیگر تفاوت دیدگاه نداشتند اما در همین ۱۰، ۱۵ سال اخیر
و حتی اگر محدودتر نگاه کنیم در همین پنج،
شش سال اخیر فضای مجازی، فاصله عمیقی میان نسلها ایجاد کرده است. این تفاوت دیدگاه نهتنها میان فرزندان و والدین بلکه بین فرزندان یک خانواده وجود دارد. فرزند
بزرگ یک خانواده با فرزند کوچک یک خانواده نیز تفاوت دیدگاه دارد. پیشرفت علم، مشکلات
اقتصادی و فشار زندگی نیز مانع از این میشود
که والدین بتوانند خود را بهروز کنند. روز به روز بین
پدر و مادر و فرزندان شکاف ایجاد میشود. همین شکاف مانع از
درکشدن آنها از سوی یکدیگر شده و به فاجعهای منجر میشود که در «آبنبات چوبی» به آن پرداختهایم.
سال گذشته فیلم «رخ دیوانه» اکران شد و به گفته
کارگردانش به شکاف میان نسلها و تاثیر فضای مجازی بر
نسل جدید میپرداخت، کارگردان معتقد
بود که این فیلم از زاویه دید جوانان به ماجرا نگاه میکند اما من بهعنوان بیننده این حس را
نداشتم و همچنان آن نگاه پدرانه را احساس میکردم. آیا شما برای جلوگیری از این اتفاق راهکاری داشتید؟
شخصیتهای
اصلی ما در این فیلم دو دختر ۲۴ و ۲۵سالهاند. با وجود اینکه این جوانها هم گاهی اشتباه میکنند ولی حق را به آنها هم دادهایم. وقتی پدر یک خانواده
ماهی یک میلیون و نیم حقوق میگیرد و دخترش بدون اینکه شاغل باشد انگشتری گرانقیمت در دست دارد یا پسرش
موتوری گرانقیمت سوار میشود باید به این موضوع فکر
کرد که آنها این پول را از کجا آوردهاند؟ پدر خانواده اگر سکوت کند و از درگیری پرهیز کند اتفاق پشت اتفاق و فاجعه
پشت فاجعه رخ میدهد. مانند رانندهای که یک نفر را زیر میگیرد و با این که فقط پای
آن شخص شکسته است میگریزد، بعد نفر دوم را زیر
میگیرد و گردنش را میشکند و در حین این تعقیب و گریز نفر سوم را میکشد. در صورتی که میتوانست از همان ابتدا جلوی
این فاجعه را بگیرد. تاکید من در این فیلم بر این نکته است که گاهی والدین بهعلت فقر اقتصادی و خجالتی که از بابت این فقر متحمل میشوند زبانشان جلوی فرزندشان کوتاه میشود و فجایعی اتفاق میافتد که ما در این فیلم
به آن اشاره کردهایم.
خیلی از فیلمها هستند که مخاطب را سرگرم میکنند
ولی به لحاظ کیفیت هنری هیچ نکته قابلتوجهی
ندارند. این سرگرمشدن برای شما چه حد و مرزی
دارد آیا صرف سرگرم ساختن برایتان مهم است یا به نوع و کیفیت آن نیز توجه میکنید؟
این نکته را باید مشخص کنم که نوع سرگرمی برای
من مهم است. سرگرمی تعریف و محدوده دارد. سرگرمی نباید فرهنگ و اعتقادات مردم را به
انحطاط بکشاند. منظورم فرهنگ و اعتقادات اصیل است، نه چیزهای دستساز و من درآوردی. یک، مکتب اهل بیت و دو، فرهنگ ایرانی مسائلی هستند که حق
نداریم به بهانه سرگرمساختن مردم آن را به انحطاط
بکشیم. فرهنگ ایرانی از فرهنگ اهل بیت جدا نیست و این دو مسئله، دو روی یک سکهاند اما بعضی دوست دارند تندروی کنند و چیزهای اضافهتری برای خودشان بسازند. از سوی دیگر این حرف کسانی را که میگویند ما باید به سینما برویم تا چیز یاد بگیریم قبول ندارم. فیلمی که بتوانم
با خانوادهام به دیدن آن بنشینم، به
مدت دو ساعت سرگرم شوم و بخندم و بتوانم آن را به اطرافیانم نیز پیشنهاد دهم از نظر
من سرگرمکننده است.
اشاره کردید که فیلم سرگرمکننده فیلمی است که یک خانواده بتواند دو ساعت از زمان خود را با آن پر کند
و بخندد. با این وجود سینمای مورد علاقه شما فقط در فیلم کمدی خلاصه میشود؟
خیر؛ این نکته را نمیپذیرم. میتوان به دیدن یک فیلم ملودرام
یا حتی تراژدی نشست و سرگرم شد. فیلمی مثل «بر باد رفته» یک فیلم کمدی نیست اما سرگرمکننده است. اینگونه نیست که حتما باید
فیلم کمدی ساخت و اگر همه فیلمها کمدی باشند قطعا بعد
از یک مدت، مخاطب خسته خواهد شد.
متاسفانه مدیران ما همواره جوری برنامهریزی میکنند که همه فیلمها به یک سمت خاص میروند. برای مثال به ناگهان
همه فیلمسازان به سمت فیلمهای اکشن، طنز یا ملودرام
سوق پیدا میکنند. زمانی در اواخر دهه
۶۰ و اوایل دهه ۷۰ فیلمهای اکشنی که ما به سختی
میساختیم با مخالفت وزرات ارشاد مواجه میشد و حالا همان مدیران در به در دنبال فیلمسازانی میگردند که فیلمهایی از همان نوع بسازند.
سینما نمیتواند تنها به سمت یکگونه برود. حتی تلویزیون هم باید این نکته را رعایت کند. گرچه صداوسیمای ما
کاملا به این نکته بیتوجه است و هر چقدر که به
تعداد کانالها افزوده میشود نوع برنامهها با یکدیگر تفاوتی ندارد.
در صورتی که در خارج از ایران اصلا اینگونه
نیست و هر شبکهای سیاست و برنامههای مستقل خود را دارد.
وقتی ما میگوییم سرگرمی، خیلیها روی این واژه حساس میشوند. از کسانی که میگویند ما میخواهیم فیلم ارزشی بسازیم باید پرسید منظورتان از ارزش چیست و اصلا چه کسی
تعیین کرده که شما ارزش را میفهمید. من بارها از مسئولان
پرسیدهام ارزش از نظر شما چه مفهومی دارد. اگر ارزش به
معنای راضی کردن مسئولان بالادستی است، من آن را ارزش
نمیدانم. از نظر من ارزش را خداوند تعیین میکند.
چرا برای نقشی تا این اندازه متفاوت سراغ رضا
عطاران رفتید؟ بهخاطر موفقیتی که در «دهلیز»
داشت، فکر کردید این نقش جدی و خشن را هم میتواند ایفا کند؟
بازی عطاران در «آبنبات چوبی» با «دهلیز» کاملا متفاوت است. در لحظاتی از «دهلیز»، بازی عطاران
به کمدی نزدیک میشد اما در این فیلم نقشی
کاملا متفاوت از او میبینید. بعید میدانم بازیگر دیگری میتوانست اینگونه این نقش را بازی کند.
«آبنبات
چوبی» چه ویژگیهایی دارد که به مخاطب توصیه
میکنید دیدن آن را از دست ندهد؟
احساس میکنم که این فیلم تلنگر عظیمی به مخاطب خواهد زد. من این فیلم را با افراد و
مسئولان مختلف دیدهام و با پایان یافتن فیلم
همه آنها به من گفتند که تحت تاثیر قرار گرفتیم. امیدوارم
در درجه اول مخاطب با دیدن این فیلم سرگرم شود و در درجه دوم بر خانوادهها تاثیر بگذارد.
خیلی از فیلمسازان متعقدند که رسالت یک فیلم تنها
سرگرمی است و عده دیگری بر انتقال مفهوم تاکید دارند. حسین فرحبخش جزو کدام دسته از
این فیلمسازان است؟
من معتقدم سینما فقط و فقط سرگرمی است و وسیلهای برای پر کردن اوقات فراغت است اما در سینما میشود لابهلای سرگرمساختن مخاطب، مفهومی را
نیز منتقل کرد و اگر فیلمسازی توانست این گونه عمل کند باید دستش را بوسید. انتقال
مفهوم، پیام و اندیشه را الزامی نمیدانم. هر کلمهای برای خود تعریف خاصی دارد. شما نمیتوانید ویژگیها و خواص موز را به اجبار
به پرتقال سنجاق کنید. من میگویم سینما، سینماست و معنیاش؛ یعنی سرگرمی. گاهی داستانهایی
پیدا میشود که علاوه بر سرگرمسازی، مفهومی را نیز در دل خود دارند و من میگویم اگر چنین اتفاقی بیفتد باید مجسمه آن فیلمساز را از طلا ساخت. این سرگرمسازی و پر کردن اوقات فراغت باید با توجه به مختصات فرهنگ هر جامعه شکل بگیرد.
این سرگرمسازی باید با توجه به ایرانیبودن و شیعهبودن ما شکل بگیرد. حال
آنکه در جوامع غربی پر کردن اوقات فراغت با توجه
به فرهنگ خودشان اتفاق میافتد. دلیلی ندارد که ما
یکدیگر را نفی کنیم. متاسفانه در این میان مسائلی هست که به اجبار به فرهنگ ما تحمیل
شده است و فیلمسازان ناچارند آن را رعایت کنند.
عاطفه محرابی