ادعای فیلمسازی ندارم اما تقلید هم نمی کنم | پایگاه خبری صبا
امروز ۱ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۰۳:۱۱
امیرشهاب رضویان در گفت‌وگو با صبا از دزدی عاشقانه می‌گوید؛

ادعای فیلمسازی ندارم اما تقلید هم نمی کنم

«خیلی ادعای بزرگی ندارم ولی واقعیتش این است که وقتی فیلم می‌سازم و کار می‌کنم، از جایی تقلید نمی‌کنم. نمی‌گویم فلان کارگردان چگونه این صحنه را ساخته است و من چگونه بسازم.»

«دو دزد پیر کهنه‌کار،
پس از سال‌ها از زندان آزاد می‌شوند. به امید دریافت سهمشان از آخرین دزدی به سراغ
زنی که همدستشان بوده می‌روند، اما زن پول‌ها را برای بازی در یک فیلم هزینه کرده و
پیرمردها به‌رغم میل‌شان دوباره مجبور به دزدی می‌شوند، در حالی که شرایط در سال‌هایی
که آنها در زندان بوده‌اند، تغییر کرده و ابزارهای الکترونیک مانع موفقیت ایشان می‌شود
و…» این خلاصه‌ای کوتاه از فیلم سینمایی «یک دزدی عاشقانه» به کارگردانی امیرشهاب
رضویان است. فیلمی در ژانر کمدی که چنان دور از ملودرام‌های اجتماعی نیز نیست،‌ گفتمانی
ازفضای قصه‌ای اجتماعی که با ریتم ناله، سخن با مخاطب ندارد، همچنان‌که تماشاگر را
می‌خنداند، از دردهایی در پوسته قشر ضعیف جامعه می‌گوید. در ادامه گفت‌وگو با امیرشهاب
رضویان؛ کارگردان، نویسنده و این روزها مدیر پردیس سینمایی کورش را پیش رو دارید که
پس از چندفیلم بلند «یک دزدی عاشقانه» را با بازی هنرمندانی چون مهدی‌هاشمی،‌ فرهاد
آییش، لوون هفتوان، لادن مستوفی، امیرحسین رستمی و… کارگردانی کرده است که میان آثار
کمدی اکران شده در چند ماه گذشته با اینکه قصه مستحکم و ساختارمندتری دارد، فروشی متوسط
داشته است.

ادعا ی فیلمسازی ندارم اما تقلید هم نمی کنم

فیلم با گفتار متن آغاز می‌شود؛ گفتاری که در فاصله زمانی تیراژ فیلم
در فضای انیمیشن بیان می‌شود، از انتخاب این‌گونه شکل و شمایل برای تیتراژ پرهزینه
فیلم بگویید.

در مرحله فیلمنامه‌نویسی که بودیم پرداختن به یک فتورمان را در برنامه‌هایمان
قرار داده بودیم. به نظر می‌رسد دریک فیلم که قرار است قصه‌گو باشد بهتر است داستان
را سرراست بگوید و تکلیف بیننده را با خودش روشن کند. در این شرایط مخاطب مطلع می‌شود
که قرار است چه ببیند و از کجا تماشاگر قصه باشد. سعی کردم یک فیلم روایتگر و قصه‌گو
با فضایی طنز بسازم. از همان ابتدا هم فکرم این بود که یک فتورمان ابتدای فیلم قرار
گیرد که خلاصه‌ای از پیشینه کاراکتر‌ها را بیان کند و بعد وارد قصه اصلی شود. ابتدا
تصمیم گرفتیم که این فتورمان را با عکس روایت کنیم، زیاد هم تست کردیم ولی درهمان زمان
دوست خوبم مهرداد زاهدیان که قدیمی‌ترین دوست من هم محسوب می‌شود و از سال ۵۶ که پیشاهنگ
بودیم رفاقتمان آغاز شد و دوره‌های مختلف با همدیگر فیلم ساختیم و کار کردیم؛ پیشنهاد
یک نوع ترکیب نقاشی و انیمیشن را داد. متنش آماده بود فقط یک مقدار ویرایش روی آن انجام
شد، شخصیت‌سازی نیز در فضای انیمیشن صورت گرفت. در ادامه از یک تیم خوب با هدایت امید
خوش‌نظر برای طراحی و اجرای این انیمیشن استفاده کردیم. جالب است بگویم که تولید انیمیشن
تیتراژ، از خود فیلم بیشتر طول کشید.

به نظر هزینه زیادی هم برای چنین تیتراژی صورت گرفته باشد.

هزینه زیاد نشد. طراحان آن بسیار دوستانه در کنار این کار بودند و کار
کردند. یک تیم کاملا حرفه‌ای بودند که خودشان هم انجام این کار را دوست داشتند. چون
خودم انیمیشن‌کار هستم و نقاشی هم می‌کنم، برای این نوع تیتراژ یک نوع وسوسه‌ای داشتم.
این نوع تیتراژ را تا آنجا که می‌دانم هیچ کسی در سینمای ایران کار نکرده است، هر آنچه
در فیلم می‌بینید، سعی کردم اصیل باشد. خیلی ادعای بزرگی ندارم ولی واقعیتش این است
که وقتی فیلم می‌سازم و کار می‌کنم، از جایی تقلید نمی‌کنم. نمی‌گویم فلان کارگردان
چگونه این صحنه را ساخته است و من چگونه بسازم. معمولا وارد فضا می‌شوم و در همان فضا
فکر می‌کنم که آن فضا را چگونه می‌شود ساخت و در آن چگونه می‌شود کارگردانی کرد.

چقدر طراحی‌های این تیتراژ فتورمانی از ایده‌های شما برگرفته شده است؟

این کار، حاصل تلاش یک تیم انیمیشن کار بود. طراح فتورمان مهرداد زاهدیان
بود، طراح پویانمایی آن نیز امید خوش‌نظر و‌حسن نوزادیان بودند. در بخش نظارت من در
کنار این تیم حضور داشتم، ‌به‌طور کل یک کار جمعی بود. از آن کارگردان‌هایی نیستم که
بگویم :« همه چیز،‌ تحت رهبری خردمندانه من اتفاق افتاد.» بیشتر کار بر مبنای همفکری
انجام شد. این فیلم هم حاصل به اشتراک گذاشتن نظرات تیم بازیگری،‌ صدا، موسیقی، صحنه،
لباس و… است. اگر هم دقت کنید، فضای فیلم به شکلی خاص است،‌ خودم هم نگاه می‌کنم
با خودم می‌گویم :«چه شد که این فیلم این شکلی شد؟»

فیلم را در ژانر کمدی معرفی کردید، درست است که فیلم سر و شکلی کمدی داشت
ولی وقتی به قصه فیلم دقت می‌کنیم، وجه اجتماعی پررنگی دارد، فیلمی اجتماعی که از معضلاتی
در پوسته اجتماع می‌گوید اما برخلاف بسیاری از فیلم‌های این ژانر با اشک و ناله و غر
حرف‌هایش را نمی‌زند، همچنان‌که می‌خنداند، سخن خود را با مخاطب در میان می‌گذارد.
بازی‌ها کمدی بود،‌ گفتار و دیالوگ‌ها کمدی بود ولی فضا اجتماعی بود.

خاستگاه من سینمای کوتاه و مستند است، هر کاری در همه فیلم‌هایم می‌کنم
از رگه‌های تلخ اجتماعی نمی‌توانم جدا شوم. کاراکترهای اصلی این فیلم درست است که در
موقعیت کمدی، شخصیت دو دزد را به تصویر می‌کشند ولی به هر حال فضا یک موقعیت تراژیک
است. به نظرم در کمدی ساختن، هیچ کسی بالاتر از «بیلی وایلدر» در دنیا نیامده است،
وقتی به آثار این کارگردان و نویسنده، نگاه می‌اندازی، ته رنگ تلخ اجتماعی در فضای
داستان‌هایش وجود دارد. من هیچ‌وقت نمی‌توانم کمدی « اسلپ استیک» بسازم. یا مثل طنز‌هایی
که در فضای تلویزیون ساخته می‌شود،‌ دوتا دوربین می‌گذارند و یک تعداد آدم مقابل دوربین‌ها
یک‌سری جمله بگویند تا دیگران را بخنداند. خیلی وقت‌ها کنتراست‌هایی که در فضا ایجاد
می‌شود برای من جذاب بوده است. قصه این فیلم هم،‌ داستان دو آدم است در مقابل جامعه‌ای
که دیگر آن را نمی‌شناسند. دو مرد که هنوز معتقد به‌معنای رفاقت هستند. معناهایی که
در جامعه امروزی شاید کم‌رنگ شده و رفتاری مطلوب تلقی نمی‌شود. تضادی که بین شخص و
جامعه‌اش است همیشه یک موتور محرک برای شکل‌گیری یک قصه محسوب می‌شود.

کاراکتر‌های اصلی داستان دو دزد هستند که در مسیر فتورمان اولیه فیلم
متوجه می‌شویم که در پی یک بدشانسی در پس هر دزدی به زندان می‌افتند و بعد از سال‌های
طولانی مشمول عفو می‌شوند از زندان آزاد می‌شوند. خروج از پشت میله‌های حبس و ورود
به جامعه‌ای که در طی سال‌هایی که نبودند دچار دگرگونی شدید شده و تکنولوژی آن را متحول
کرده است ولی ما با شگفتی خاصی از سوی این افراد در برابر این جامعه متغیر شده، مواجه
نمی‌شویم این درحالی است که قصه طنز است و می‌شد از این نشانه‌ها پررنگ‌تر در پردازش
طنز استفاده کرد.

وقتی می‌بینند «اسی»خانم پولشان را داده یک فیلم سینمایی بازی کند و فیلم
هم موفق نبوده و پول نابود شده است همان شب اول بعد از آزادی تصمیم می‌گیرند دوباره
سراغ شغل قبلی خود که همان دزدی است بروند. وقتی می‌روند دزدی با تضادی غریب در جامعه
مواجه می‌شوند. دیگر شاه‌کلید‌هایی که برای دزدی داشتند به کار سرقت خودروهای امروزی
نمی‌آید. سراغ دزدی از خانه‌ها می‌روند با قفل‌های پیشرفته مواجه می‌شوند. از دیوار
خانه مردم بالا می‌روند کمرشان می‌گیرد درنهایت هم در اتوبوس کیفی را می‌دزدند که هر
چه طلا در آن وجود داشت بدلی بود. تنها یک تلفن‌همراه داخل کیف است که با آن هم، فقط
می‌توانند سلفی بگیرند. پیوند دو زمان را با استیصال نشان دادیم، استیصالی که وقتی
در فضای دزدی برایشان ایجاد می‌شود به سمت فضای کاری دیگری می‌روند و هنرور سینما
می‌شوند. دقت کنید که بین طنز و هجو فرق است. یک زمانی مدیر هنری مجله گل‌آقا بودم
و با آقای صابری فومنی؛ که خدا رحمتش کند، کار می‌کردم، صابری همیشه می‌گفت :«بین هجو،‌
هزل و طنز خیلی فاصله است.» هجو سبک‌ترین جوک‌های ممکن است. مثل جوک‌های ملیتی که گفته
می‌شود، مخاطب را شاید به‌خاطر موقعیتی که ایجاد می‌کند بخنداند ولی عمیق نیست. هزل
کمی عمیق‌تر است، مبحثی را می‌گوید، مخاطب می‌خندد ولی برایش زننده نیست ولی در طنز
موردی بیان می‌شود که مخاطب در زمان خندیدن، فکر هم می‌کند. من سعی کردم در «دزدی عاشقانه
» طنازی کنم نه هزالی.

در مورد فضای فیلم کمدی صحبت کردیم و همزمان با نمایش فیلم شما بر پرده
سینما فیلم ۵۰ کیلو آلبالو هم نمایش داشت و پیش‌تر از این هم من سالوادور نیستم در
این ژانر بر پرده بود. قواره ساخت فیلم کمدی در کشور ما گم شده است، من نمی‌گویم فیلم
شما بسیار موفق است ولی قصه‌ای طنز دارد که می‌توان از آن دفاع کرد ولی در دو اثر دیگر
قصه به ناکجاآباد می‌رود و خیلی رک بخواهیم بگوییم داستانی ندارند و از کارگردان‌هایی
با آن نام و نشان و صبغه، این نوع کارگردانی عجیب است، حتی اگر نگاه به گیشه بود
می‌توانست روایتی ساختارمند داشته باشند.

ترجیح می‌دهم در مقام مقایسه قرار نگیریم. چون مانی حقیقی؛ رفیق خوبم
است،‌ حتما آگاه بوده که چه می‌سازد، مانی آدم آگاه و دانایی است.

ادعا ی فیلمسازی ندارم اما تقلید هم نمی کنم

به نظر می‌رسد از یک کارگردان آگاه و دانا باید فیلمسازی قوی‌تری دید.
جالب است که همین روزها فیلم «اژدها وارد می‌شود» نیز با کارگردانی همین فرد بر پرده
سینماهای کشور است؛ ‌فیلمی که ساختار درستی دارد و از متفاوت‌های سینمای ایران می‌توان
آن را برشمرد. چگونه است که یک کارگردان در یک فضا آنقدر قوی و در پردازش به ژانر دیگری
از سینما تا این حد ضعیف نمایان می‌شود؟

من را به این بحث نکشید! مانی حقیقی رفیق من است و بهتر می‌دانم که در
این خصوص صحبتی نکنم. فیلم من فیلم میانه نیست،‌ خیلی‌ها شاید از دیدنش بدشان بیاید.
این افراد کسانی هستند که از فیلم طنز یک فضای بزن‌وبکوب می‌خواهند که اینجا نیست.

منظور از به‌میان‌کشیدن بحث آن دو فیلم طنز دیگر این بود که وقتی ما با
آن نوع طنزسازی و گفتن از شوخی‌های دم‌دستی فیلم کمدی می‌سازیم،‌ خندیدن مردم را نیز
سخت می‌کنیم، دیگر وقتی به تماشای یک فیلم که اصول درست فیلم کمدی را رعایت کرده؛ نیز
می‌نشینند انتظار همان فضای سبک آن قصه‌های طنز را دارند و کمتر می‌خندند و به دنبال
جوک هستند.

سینما مثل موسیقی است. شما نمی‌توانید از یک راننده بیابان که شب توی
جاده است، مثلا از بندرعباس به‌سمت تهران می‌آید تا یک محموله را به مقصدی برساند و
۱۶ ساعت را بی‌وقفه رانندگی می‌کند،‌ توقع داشته باشید که در مسیر «پاواروتی » یا«شجریان»
گوش کند. او برایش «فیروزه قشنگه» جذاب است. او به موسیقی بازاری نیاز دارد. موسیقی‌ای
که در یک سطحی او را شاد نگه دارد که خوابش نبرد. برای او سمفونی ۹ بتهوون بگذارید،
حتما خودش با ماشینش به ته دره می‌رود.

نگفتم فیلم خیلی عمیق بسازیم و انتظار داشته باشیم مردم به آن بخندند،
ولی یک سوال هم مطرح است که اصلا سینماگران ما فیلم‌های ژانر کمدی جهان را دنبال
می‌کنند؟ فیلم‌های کمدی ما واقعا در درجه‌بندی آثار سینمایی جهان در این ژانر در چه
سطحی است؟

وقتی بیننده ما می‌آید و از یک فیلمی مثل «ابد و یک روز » استقبال می‌کند
یا یک زمانی «سگ‌کشی » فیلم پرفروش سال می‌شود، نشان می‌دهد که مردم ما فیلم‌هایی در
ژانر‌های متفاوت را می‌پسندند. با در نظر گرفتن استقبال‌هایی که از آثار مختلف می‌شود
سینما را نباید تنها در یک سطح ببینیم. مثل سیاستمداران رفتار نکنیم. اینکه تصور کنیم
همه مردم باید یک شکل بپوشند یا به یک طرز فکر کنند درست نیست. باید به تنوع سلایق
و در عین حال تضاد عقاید احترام بگذاریم. به اعتقاد من باید هر نوع فیلمی ساخته شود.

*حتی فیلم ضعیف از
کارگردان‌های بزرگ!

فیلم ضعیف مدنظرم نیست. معتقدم هر فیلمی در ژانر خود باید درست ساخته
شود. فیلم طنز در فضای معمولی هم داریم. اتفاقا « ۵۰ کیلو آلبالو» در گونه‌ای از سطح
خودش فیلم خیلی موفقی است. اگر دنبال طنز سبک «وودی آلن » یا «بیلی وایلدر» هستیم شاید
این نوع آثار پاسخ ذایقه امروز تماشاگر ما را ندهد، باید اجازه دهیم همه نوع فیلم ساخته
شود، تماشاگر بخش اصلی چرخه مهمی است که ما به آن عرضه و تقاضا می‌گوییم. پیش از آنکه
مدیریت پردیس سینمایی کورش را برعهده بگیرم این جمله‌ای که گفتم را، درست درک نمی‌کردم
و می‌گفتم :« من فیلم خودم را می‌سازم، هر کسی خواست بیاید و ببیند.» ولی الان معتقدم
فیلمی باید بسازیم که تماشاگر بیاید و آن را ببیند،‌ لازم هم نیست که تمام ۷۰ میلیون
ایرانی از آن خوششان بیاید. هیچ فیلمی نمی‌تواند توجه همه را کسب کند ولی اجازه دهیم
فیلم‌هایی ساخته شود که در چرخه قانون عرضه و تقاضا توقع تماشاگر و سازنده را برآورده
کند.

می گویند مخاطب اصلی سینما جوانان و نوجوانان هستند، فکر می‌کنید «یک
دزدی عاشقانه » که در فضای قصه، طراحی لباس و حتی گفتار هیچ ربطی به دنیای امروز و
الفاظ امروزی و روابط این روزهای آدم‌ها باهم ندارد، چه نوع ارتباطی می‌تواند با این
تماشاگر جوان برقرار کند؟

اتفاقا در اکران‌های خصوصی،‌ جوان‌هایی آمده بودند که می‌گفتند از فیلم
خوششان آمده است و به دوستانشان پیشنهاد خواهند داد که بیایند و این فیلم را بینند.
می‌گفتند مبنای رفاقتی که در فضای قصه فیلم بود توجه‌شان را جلب کرده بود. یک زمانی
فکر می‌کردم جوان‌ها را می‌شناسم ولی این دوسالی که اینجا در فضای پردیس کورش هستم
و از این شیشه بیرون را نگاه می‌کنم به این نتیجه رسیده‌ام که نه ادبیاتشان را، نه
خواسته‌هایشان را و نه روحیاتشان را نمی‌شناسم.

*به بحث فروش فیلم
برگردیم اگر فروش یک فیلم بالا باشد خیلی خوب است،‌ برای صنعت سینما هم اتفاق خوبی
محسوب می‌شود ولی به چه قیمت؟ حال اینکه مردم ما نشان داده‌اند فیلم کمدی دوست دارند،
هر فیلمی که در تبلیغ خود، ردی از ژانرکمدی داشته باشد، با توجه خاص مردم مواجه شده
و گیشه‌هایش پرمخاطب خواهد بود. مثلا همین فیلم شما اگر نام اولیه خود «سرقت مردان
خاکستری » را همچنان با خود داشت شاید مورد توجه کمتری قرار می‌گرفت تا الان که نامش
هم گواه طنز بودن آن است. حال با هوش هنری‌ای که کارگردان‌های ما دارند چرا به این
نکته توجه نمی‌کنند که به‌جای ساختن فیلم‌های اجتماعی افسرده‌ای که دیگر مردم نمی‌روند
آنها را ببینند، ‌طنز ساختارداری بسازند که حرف درستی هم بزند، هم بخنداند و هم مخاطب
را به اینجا نرساند که با خود بگوید:« که چی!.» یعنی در کل معنا داشته باشند.

به هر حال برای حل این فضا سیاست‌گذار می‌تواند کمک کند. سیاست‌گذار ما
به جای اینکه فقط ممیزی انجام دهد به این نکات باید توجه کند. چیزی که در فضای سیاست‌گذاری‌هایمان
کم داریم نظریه‌پردازی است. نظریه‌پردازان خیلی به توسعه یک فرایند هنری کمک می‌کنند،
به فرض نظریه‌پردازی می‌آید و می‌گوید در منظر عمومی،‌ جامعه افسرده است آن زمان است
که سینماگر‌های آگاه، مسیر درست فیلمسازی و مخاطب‌شناسی خود را پیدا می‌کنند. سینمای
ما به فیلم معمولی هم نیاز دارد ولی مهم این است که در هر دوره‌ای به چه نوع فیلم‌هایی
نیاز است هیچ وقت کارشناسی صورت نگرفته است. اتفاقی که برای «ابد و یک روز» یک علامت
سوال بزرگ است،‌ در اکران نوروز که همیشه فیلم‌های طنز جواب می‌دهد چه‌طور می‌شود که
مردم می‌آیند و فیلم تلخ نگاه می‌کنند؟

دلیل داشت. «ابد و یک روز» از تلخی‌های جامعه می‌گوید ولی نوع پردازش
فیلم لایه‌هایی از طنز را همراه دارد و البته نوع تبلیغات و اعلام تعداد جوایز این
فیلم نیز مردم را مورد توجه قرار داد.

می خواهم بگویم کمی به تماشاگر خود احترام بگذاریم و ببینیم او چه می‌خواهد.
تماشاگر اگر نیامد و فیلم مرا نگاه نکرد هیچ وقت فکر نمی‌کنم که نمی‌فهمد و متوجه نیست،‌
بلکه می‌گویم فیلم من را نپسندیده است.

از نکات بارز و مشخص این فیلم چه در فضای چهره‌پردازی و چه در صحنه‌آرایی
و حتی نام قهوه‌خانه تاکید بر «سبیل» بوده است و اینکه «سبیل» به شکلی گره‌خورده با
آثار و زندگی شماست چرا این تاکید از چهره خودتان تا صورت کارآکترهای فیلم و… وجود
دارد؟

از نوجوانی تا الان که میانسال هستم به سبیل به‌عنوان یک نماد هویت شرقی
و ایرانی علاقه داشتم. چهره‌های مردانه فیلم‌هایم را با سبیل بیشتر دوست دارم. دلیلی
نمی‌بینم وقتی که لباس‌هایمان را به شکلی تحمیلی به‌صورت لباس‌های غربی درآوردند، در
آرایش چهره هم مثل آنها بشویم. برای من سبیل نشانه‌ای از هویت ایرانیم است. در هیچ
جای جهان نه ملیتم را پنهان کرده‌ام و نه برای همرنگی با جماعت سبیلم را کوتاه کرده‌ام.

یکی از مباحثی که این روزها موضوع سینمای ایران شده، پخش تیزرهای فیلم‌های
اکران بر پرده از شبکه‌های فارسی‌زبان برون‌مرزی است که حتی ماجرا را به دادگاه و صدور
حکم و توقیف فیلم‌ها کشانده است، این درحالی است که کمی غریب است کشوری نگران این باشد
که آثار هنری وی آنقدر مورد توجه قرار گیرد که در میان تبلیغات رسانه‌های خارج از کشورش
نیز جای بگیرد، این نگرانی و این تاکید بر توقیف و برخورد را نشات‌گرفته از چه می‌دانید؟

موضوع را نمی‌توان خیلی ساده نگاه کرد، اما وقتی رسانه ملی از فیلم ایرانی
حمایت نمی‌کند و متاسفانه بخشی از تماشاگرانش را از دست داده و بیننده ایرانی، بیشتر
مشتری کانال‌های ماهواره‌ای خارج از ایران است، قطعا پخش تیزر از این شبکه‌ها به موفقیت
فیلم‌ها کمک می‌کند. به نظر من سیاست‌گذاران فرهنگی کشور به‌جای توقیف و تهدید، باید
به فکر جذب مخاطب برای تلویزیون خودمان باشند.

تبعیض و سانسوری که حتی گریبانگیر تبلیغ تیزرهای سینمای را از صداوسیمای
کشور می‌گیرد چه‌قدر می‌تواند به فروش آثار سینمایی لطمه بزند؟ این در حالی است که
آمارهای حقیقی نشانگر این است صداوسیمای کشور تماشاگر ویژه و پیگیری به‌دلیل نبود برنامه‌سازی‌های
درست و به‌روز دیگر ندارد؟

عرض کردم اگر تماشاگر ایرانی را دوباره جذب کنند و قیمت‌های پخش تیزر
را تعدیل کنند، هیچ سینماگری سراغ شبکه‌های خارج نمی‌رود.

تا چه میزان در روزهای اکران «دزدی عاشقانه» بسته حمایتی فرهنگی برای
این اثر قرار دادند؟ و بعد از ماجرای توقیف آثاری که تیزرهایشان از شبکه‌های فارسی‌زبان
پخش می‌شد و توقف پخش آن از شبکه‌های خارجی، از سوی شهرداری، صداوسیما و سایر سازما‌ن‌های
ذی‌ربط چه‌قدر برای حمایت بیشتر همراهی شد؟

دریغ از ذره‌ای حمایت؛ از روز اول تولید تا امروز که اکران تمام شده است.
به قول شاعر: مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان.

آزاده مختاری

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    234/372/429/900
  • تمساح خونی
    168/255/197/250
  • مست عشق
    120/024/440/750
  • خجالت‌نکش۲
    84/241/125/200
  • پول و پارتی
    77/603/581/000
  • سال گربه
    64/591/860/000
  • قیف
    18/521/850/500
  • یادگار جنوب
    12/278/599/550
  • مفت بر
    11/937/030/000
  • ملاقات با جادوگر
    10/788/025/000
  • قلب رقه
    7/254/437/000
  • ساعت 6صبح
    6/686/226/250
  • شهرگربه‌ها۲
    6/037/105/000
  • در آغوش درخت
    4/993/931/500
  • شه‌سوار
    4/227/266/000
  • روزی روزگاری آبادان
    2/763/635/000
  • آغوش باز
    1/031/507/500
  • کارزار
    204/600/000
  • سودابه
    131/322/500
  • لختگی
    38/820/000