به گزارش خبرگزارش صبا، ارشا اقدسی و مهسا احمدی با نام گروه ۱۳ از جمله بدلکاران ایرانی هستند که با حضور در پروژههای بینالمللی درجه اول از جمله «شکارچی»، «اسکای فال»، «مرگ روشنایی» و «بنگ بنگ» بهشهرت رسیدهاند. این فعالیتها موجب شد که از ارشا اقدسی در جشنواره جهانی بدلکاران روسیه ۲۰۱۴ بهعنوان بهترین پرش با ماشین تقدیر شده و مهسا احمدی نیز برنده جایزه بهترین بدلکار زن شود.
در دنیایبدلکاری رقابت و اصطلاحا
رو کمکردن چقدر اهمیت دارد؟
ما رو کم کنی خیلی دوستانه و
جالب داریم. طوریکه به همدیگر کمک میکنیم. خیلی کم پیش میآید که یک بدلکار
بخواهد رکورد بدلکار دیگری را بزند. مثلا من چندوقت پیش میخواستم رکورد طولانیترین
آتش گرفتن دنیا را بزنم که رکوردش دست یک سوئیسی بود به او ایمیل زدم و گفتم:
سلام رفیق. من میخواهم رکورد تو را بزنم. چه پیشنهادی داری؟ چطور میتوانیکمکمکنی؟
جالب این است که از او جواب گرفتم، او گفت: این رکورد مربوط به سال گذشته است
و اگر بخواهم میتوانم دوباره رکورد بزنم. تو شروع کن تا من رکورد تو را بزنم.
این رفاقت درعین رقابت از کجا
ناشی میشود؟
بدلکارها روحیه همکاری با هم دارند
چون یک پای آنها لب مرگ است. مسائلی که در دنیای فعلی برای افراد ارزش زیادی
دارد برای ما آنقدر با ارزش نیست. چیزهای با ارزشتری برای ما وجود دارد. شاید
شعاری باشد اما محبت و دوستی برای ما ارزش زیادی دارد. چون میدانیم که بهراحتی
میشود از همدیگر خداحافظی کنیم و دیگر نباشیم. در مسابقه همه ما به انگیزه ارائه
بهترین کارهایمان حاضر میشویم اما نمیرویم از روی سر همدیگر رد شویم. ما همدیگر
را برای انجام کارهای جدید تحریک میکنیم که این کار موجب پیشرفت جمعی همه ما میشود.
در مسابقه روسیه زمانی که میخواستم ماشینی را چپ کنم تیم صربستان و اسپانیا از من
خواستند تا ماشینهایشان را درستکنم آنهم در شرایطی که قرار بود من با آنها
مسابقه بدهم. اگر من ماشین آنها را درست میکردم این احتمال وجود داشت که آنها من
را شکست دهند و من حتی مقام سوم را هم کسب نکنم اما وقتی از من درخواست کردند یک
روز کامل روی ماشین آنها وقت گذاشتم؛ حتی پیشنهادهایی برای بهتر شدن هم به آنها
دادم اما در مسابقات موتورسازی و ماشین سواری در هیچ سطحی این اتفاق رخ نمیدهد.
حتی هیچ رانندهای حاضر نیست در کاپوتش را بالا بزند تا داخل آن را نگاه کنند و
در این مسابقات من استایل گاردکشی خود را دارم و به سبک خودم این کار را انجام میدهم
چون خیلی به آن اعتماد دارم.
این رفاقتها باعث حضور شما در
پروژههای بینالمللی شد؟
سایت آی استانت (سایت مرجع
بدلکاران) اسم بدلکارانی که اجازه دارند در پروژههای بینالمللی حضور پیدا کنند؛
معرفی کرده است و از ایران تنها اسم من و مهسا احمدی در آنجا درج شده است. یعنی
ما تایید شدهایم و میتوانیم هر جای دنیا کارکنیم. علاوه بر این از طریق معرفی دوستانه
هم به پروژههای بینالمللی راه پیدا کردهایم. از فیلم جیمزباند به این سمت ما به
تمام کمپانیهای مهم معرفی شدهایم؛ مثلا در آخرین فیلم چکی جان که در دوبی ساخته
میشد، حضور داشتهام.
این حضورهای بین المللی چه اهمیتی
برای شما دارد؟
برای من دنیای بدلکاری شکل دیگری
دارد. برای من اهمیت زیادی دارد که خودم را بهعنوان یک ایرانی قوی به خارجیها
نشان دهم. برای همین قدمهایم را با احتیاط برمیدارم تا چیزی که خارجیها میبینند،
تصویر درست و مناسبی باشد. من برای تحقق این جمله زحمت میکشم و خودم را ارزان به
خیلی از کارها نمیفروشم. منظورم از ارزان، کارهای نازل فرهنگی است.
از دست رفتن پیمان ابدی چه تاثیری
روی بدلکاری ایران گذاشت؟
پیمان ابدی جانش را برای بدلکاری گذاشت
تا مفهوم بدلکاری در کشور جا بیفتد. بعد از این اتفاق خیلیها از کلمه بدلکار
خجالت کشیدند و کلماتی چون اکشنکار را ب وجود آورند. مفهوم واژهها را ما انسانها
میسازیم، شما برای گفتن یک کلمه خیلی ساده باید خیلی سال زحمت بکشید. دنیای بدلکاری
من دنیایی است که موجب میشود، کشورهای دیگر به کشور من احترام بگذارند. ما همه تکتک
مدیون کشورمان هستیم و جدا از پیشرفت فردی باید دینمان را به کشورمان ادا کنیم. من
وقتی دیدم پیمان ابدی با ارزشترین دارایاش یعنی جانش را برای حرفهاش گذاشت بهعنوان
یک همکار و شاگرد به این نتیجه میرسم که باید راه او را ادامه بدهم.
مرگ پیمان ابدی باعث نشد که از انجام بعضی از
کارهای بدلکاری بترسید؟
زمانیکه پیمان ابدی را از دست دادیم
در روز هفتم فوتش من یک ماشین چپ کردم و این کار را به او تقدیم کردم. تصور کنید
چه ذهنیتی در آن موقع شکل گرفته بود و با چه ترس و لرزی این کار به من سپرده شده
بود. هر کسی به شیوه خودش ادای احترام میکند. من سر خاک پیمان ابدی نمیروم اما
عاشقش هستم و به روش خودم به او ادای دین میکنم و در بهترین جاهایی که میشود از پیمان یاد کرد از او یاد میکنم. من هیچوقت با ناراحتی از پیمان حرف نمیزنم و وقتی
از او یاد میکنم که بتوانم به او بهرهای برسانم نه اینکه از اعتبار پیمان بهنفع
خودم استفاده کنم.
چه موانعی در کشور وجود دارد که
بدلکاری به شکل تخصصی دنبال نمیشود؟
هدف جدی پیش روی من این است که
بدلکاری را جزو رشتههای آکادمیک دانشگاهی وارد کنم و برای این رشته طرح درس هم
تعریف کردهام و از این طریق نگاه افرادیکه فکر میکنند؛ بدلکاری تنها جسارت میخواهد
تصحیح میشود و اعتقاد دارم باید در این رشته پیشرفت کنیم و در دنیا حرفی برای
گفتن داشته باشیم. پس باید تخصصی به آن نگاه کنیم و باید توجه بدلکاران دنیا را به
ایران جلب کنیم نه اینکه مدام تکرار کنیم، بهترین بدلکاران روسی و آمریکایی
هستند. ارشا اقدسی تا یک حدی توان دارد. من یک نفر آدم هستم که ۱۲ سال است، یک تیم
را اداره میکنم؛ حتی سرمربی تیمهای استقلال و پرسپولیس هر چند سال یکبار آنهم
با وجود اسپانسر و حامیان مالی بسیار عوض شدهاند اما من یک تنه یک تیم را اداره
کردهام. حمایتی هم از من نشده و دشمنان زیادی هم دارم.
منظور شما از دشمن چه کسی است؟
دشمن یعنی تمام کسانی که ما را از
قصد اذیت میکنند. یک بدلکار میتواند زیر نظر وزارت ارشاد یا اداره تربیت بدنی
باشد اما چون حرفه ما هم هنری و هم ورزشی است بهراحتی از این دو حوزه کنار گذاشته
میشویم. در واقع ما به توپی تبدیل شدهایم که از این ور خط به آن ور خط میافتد.
من تنها تا یک جایی میتوانم این مسیر را ادامه بدهم اما بیش از آن توان ندارم. من
میتوانم در آمریکا در کمپانی بدلکاری «استانت لب» باشم. همانطور که مهسا احمدی
در آنجا فعالیت میکند. من فکر کردم بهترین بانوی بدلکاری ایران حق دارد در
بهترین محل فعالیت کند. من در ایران میمانم و جور او را هم میکشم تا دینی را که
هیچکسی به من نسپرده است ادا کنم.
منظور شما این است که سینما به شما
بها نمیدهد؟
اصلا سینما به کسی اهمیت نمیدهد که
من بخواهم مورد اهمیت قرار بگیرم. در همه صنفها امنیت شغلی وجود ندارد و این مشکل
قبل از آنکه من وارد سینما هم بشوم، وجود داشت. اگر قرار بود کسی به این حرفها
توجهکند؛ حتما توجه میکرد. من نمیگویم که این افراد داد بزنند یا نزنند اما هیچ
اتفاقی نمیافتد. من آن یک نفری هستم که برای خودم یکسری کارها را انجام میدهم.
من یک نفری هستم که در بهترین فیلم دنیا حضور داشتهام. از ایران تا بهحال چه کسی
برای چنین پروژههایی دعوت شده است؟ تنها کسی را که من میشناسم که بینالمللی و
حرفهای کار میکند پیمان معادی است. هیچکس به من کار یاد نداده است و کسی هم به
من نگفته چطور باید یک تیم را حفظ کنم. من با خون دل ۱۲ سال یک تیم را حفظ کردم. یک
گروه دوستانه کوهنوردی را نمیتوان یک سال مدیریت کرد، دلیلش این است که من به
کشور و کارم علاقه زیادی دارم و این علاقه را در بین همکارانم ایجاد میکنم اما
طبیعی است که افراد وسط کار دو دل میشوند و یا دلشان میخواهد که بازیگر شوند.
این اشتباهترین راه ورود به دنیای بازیگری است. دلیلش هم این است که ما مسیر
آکادمیک درستی نداریم. خارجیها به تمام بخشهای جزیی کار سینما توجه ویژه میکنند.
من راحت به شما میگویم که یک فیلم خوب با تدارکات خوبش ساخته میشود. مثلا در فیلم
«هجوم» شهرام مکری چیزی بهنام میان وعده وجود دارد و ما سرکار میوه میخوریم.
مخاطبی که این جملات را میخواند احتمالا به خنده میافتد اما واقعیت این است که
بسیاری از غذاهای پروژههای سینمایی غذاهایکمکیفیتیهستند. این موضوع نشان میدهد
که ما اصلا به زندگی خود اهمیت نمیدهیمکه بخواهیم به فیلممان اهمیت بدهیم.
شاید این مشکل به کمبود بودجه ما
هم برمیگردد؟
فیلم جیمزباند با ۲۲۰ میلیون دلار
ساخته شد و همانجا مطرح شد که اگر این فیلم به ایرانیها سپرده شود با دومیلیون
دلار آن را میسازند. تفاوت این دو مبلغ ۲۱۸ میلیون دلار است. ما همه چیز را با
حالتی انجام میدهیم که همه ناراضی هستند و با انرژی بد سر کار حاضر میشویم؛ این
کارها باعث کیفیت کم فیلم میشود. در سینمای اروپا استنداین (کسی که جانشین
هنرپیشه میشود.) وجود دارد. او کسی است که بهجای بازیگر اصلی مینشیند؛ گریم و
نورپردازی روی او انجام میشود و بعد از آن بازیگر بهجای او مینشیند. این کارها
باعث ارزشگذاشتن بر کیفیت فیلم میشود. به استنداین بین صد تا سیصد دلار دستمزد
پرداخت میشود.
کیفیت تدارکات فیلمهای ایرانی از
نظر چطور است؟
من نود درصد کارهای بدلکاریام را
درست بعد از خوردن غذا انجام دادهام -این کار اساسا غلط است- تیم بدلکاری را از
ساعت هفت صبح آفیش میکنند و ساعت پنج بعدازظهر زمانی که نور در حال رفتن است با عجله
به صحنه میآورند و فیلمبرداری میکنند و دلیلش این است که در پیش تولید به چنین
مسائلی فکر نشده است. هیچوقت بدلکار در زمان خودش آفیش نمیشود و هیچوقت در زمان
مناسب کارش را انجام نمیدهد. من از جانب سایر بدلکاران صحبت میکنم همان کسانی که
من را دوست ندارند والا به من اجازه کار درست میدادند و حرف من را میخوانند.
مثلا من در فیلم سینمایی «نگار» رامبد جوان جای دوربین را تعیین میکردم و رامبد
جوان هم به من اجازه این کار را داد اما با تیم کارگردانی خودش آن را هدایت کرد.
او یک کارگردان موفق است چون اجازه میدهد که یک نفر با صدرصد پتانسیل خودش به
فیلم سود برساند و هر یک از عوامل فیلم بهترین خروجی را زیر نظر هدایت یک کارگردان
خوب ارائه میدهند.
نمونه موفق کارهای بدلکاری «رخ
دیوانه» است. آنجا هم همین مشکلات وجود داشت؟
ابوالحسن داوودی در پیشتولید فیلم
با ما جلسات بسیاری داشت. ما آنقدر تبادل نظر داشتیم که حرف هم را بفهمیم. شما
تصور نکنید اینسرتهایی که از پرشهایمان گرفتهایم، شانسی بوده است. برای فلو و
فوکوس آن صحنهها جلسات بسیاری را برگزار کردیم و همانها را دقیقا در صحنه تکرار
کردیم. فرشاد محمدی؛ مدیرفیلمبرداری «رخ دیوانه» به من اجازه داد، صحنه زاویه دید
پرش را خودم فیلمبرداری کنم. این کاری است که بسیاری از مدیران فیلمبرداری در
برابر آن گارد میگیرند و اگر در این وضعیت اتفاق نادرستی بیفتد بهحساب من نمیگذارند
و از چشم مدیر فیلمبرداری میبینند.
برگزاری این جلسات بیشتر بهدلیل پنهان
کردن حقههای بدلکاری است؛ این طور نیست؟
کار بدلکار مانند شعبدهباز است.
اگر کسی پشت دست شعبده باز را ببیند کار بیمزه میشود اما تا زمانی که حقههای آن
را ندانیم کار جذابیت زیادی دارد. مثلا در فیلم «سریع و خشن» رانندهها با سرعت ۱۷۰
کیلومتر حرکت نمیکنند در واقع سرعت آنها در فیلم هیچوقت بیش از ۸۰ کیلومتر
نیست و این صحنهها را به روش درست فیلمبرداری میکنند اما تدوینگران ما بهروشی
که میدانند؛ فیلم را تدوینمیکنند. خب تدوینگران چند فیلم اکشن را تدوین کردهاند؟
اکشنترین فیلمیکه من میشناسم، فیلم «افعی» با بازی جمشید هاشمپور است که
امروز نمیتوان آن را دوباره ساخت. یکی از دغدغههای من صحنه مبارزه تن به تنی است
که فوکوس باشد.
بعد از «جیمزباند» انتظار همه از شما
این بود که در پروژه های بینالمللیتری حضور پیداکنی. چرا این اتفاق نیفتاد؟
برای فیلم «اسپکتر» آخرین قسمت سری
فیلمهای «جیمزباند»، به مراکش دعوت شدم اما برای ویزا گرفتن دچار مشکل شدم چون
سفارت مراکش در ایران وجود نداشت در همین حال متوجه شدم که صحنههای مراکش نیز از
فیلم کنار گذاشته شده است. برای یک فیلم هالیوودی در صربستان دعوت شدمکه
نتوانستم ویزای صربستان را بگیرم. من نمیدانم چطور میشود راهی پیدا کرد تا به
ما کمک شود؟ در حال حاضر فیلم «سلام بمبئی» ساخته شده است و همه برایش سر و دست میشکنند
که ایرانیها با هندیها فیلمی مشترکی را ساختهاند اما فیلم «بنگ بنگ» که یکی از
فیلمهای پرفروش هند شد در ایران نادیده گرفته شد؛ بگذارید فیلم «سلام بمبئی»
اکران شود و ببینیم چقدر میفروشد؟ من سفیر کشورم در دنیا هستم و تا امروز این
افتخارات را با هزینه خودم پیش بردهام اما امروز لازم است که به ما بها بدهند. از
کشورهایی مثل فنلاند، سوئیس، لهستان و هند افرادی داوطلب شدهاند تا در باشگاه من
آموزش ببینند. من بهتنهایی فرهنگ بدلکاری را پیش میبرم. هیچکس نهتنها کمکم نمیکند
بلکه جلوی من را هم میگیرند و باشگاهم را میبندند یا به من باشگاه نمیدهند.
بدلکاران خارجی فکر میکنند؛ من در ایران یک کمپانی بزرگ بدلکاری دارم!
بدلکاران همواره در جشنوارهها
دیده نمیشوند. چه مشکلاتی برای حضور شما درجشنواره فیلم فجر وجود دارد؟
ما در جشنواره سیوسوم فیلم فجر،
به سراغ علیرضا رضاداد رفتیم و گفتیم بیایید بدلکاران را تشویقکنید و از آقای
فتحی بهعنوان پیشکسوت بدلکاری تقدیر بهعمل آورید. او در مقابل این خواسته جواب
داد اصلا کار شما هنر نیستکه بخواهیم به آن جایزه بدهیم. پرسیدم آیا جلوههای
بصری هنر است که به آن جایزه میدهید؟ با افتخار گفت: آنرا هم بهزودی حذف میکنیم.
بیشتر کشورهای خارجی شاخههای تخصصی وارد سینما میکنند اما ما میخواهیم با حذف آنها
سینمای کشور پیشرفت کند. امسال اولین دورهای بود که به لطف فیلم «امکان مینا»
کارت حضور در جشنواره را داشتیم. وقتی مشغول صحبت با سیمون سیمونیان در مورد گرفتن
کارت جشنواره برای گروه بدلکاران بودیم ما را با حراست از دفتر کارش بیرون کرد چون
نمیتوانست به این سوال من پاسخ دهد که چطور با وجود افتخارات جهانی حق حضور در
جشنواره فیلم فجر را ندارم؟ اگر اصغر فرهادی کارت جشنواره بخواهد به او کارت نمیدهید؟
او به من جواب داد معلوم است که به او کارت میدهم و باعث افتخار است. من پرسیدم
چون فرهادی اسکار گرفته است به او کارت میدهید؟! من هم جایزه بهترین بدلکاری
دنیا را گرفتهام. او از این حرف عصبانی شد و گفت: تو چطور خودت را با فرهادی
مقایسه میکنی بعد به حراست زنگ زد و گفت: این یارو زبون نمیفهمه، بیرونشکنید.
من اتفاقا چهار زبان را میفهمم.
در جشن حافظ هم اتفاق تلخی برای شما
افتاد. جریان آن چه بود؟
مدتی بعد از اینکه کارت ویژه جشن
حافظ به دستم رسید من این تصور را در ذهنم داشتم که میخواهند از بدلکارها تقدیر
کنند. زمان ورود به جشن خواستم از در وارد شوم که نگهبان با مشت به سینه من کوبید
و بعد از آن دو نفر من را گرفتند و چند نفر هم از جلو من را میزدند. بعد از این
کتک خوردن، خودم را با داد و و فریاد بین مردم رساندم. من مطمئن بودم علی معلم بهعنوان
صاحب جشن از مهمانهایش حمایت میکند بنابراین هیچ واکنشی به رفتار این آدمها
نشان ندادم و حمایتی از سمت علیمعلم صورت نگرفت.
خندوانه باعث شد که از پشت صحنه به
جلو صحنه بیایید و میان مردم مشهور شوید. این حضور چگونه رخ داد؟
از آنجاییکه مطمئن بودم از مرحله
دوم به مرحله سوم نمیروم؛ آهنگ ایران را -که همیشه آرزویش را داشتهام- در
خندوانه اجرا کردم اما امروز آهنگ ایران شعار و سرود سر صف بچه ها شده است. برای
انجام کار آتش گرفتن چون فرصت زیادی نداشتم، تهیه وسایل برای آتش گرفتن کار سختی شد
و چون قرار بود که آتش گرفتن بدون حرکت اجرا شود؛ احتمال داشت صورتم بسوزد. برای
ثانیه به ثانیه اجرا و برنامه فکر کرده بودم و بهخاطر آن چند شب بیخوابی کشیدم.
رامبد جوان به منگفت: اگر بدانم کوچکترین اتفاقی برای تو میافتد کل اجرا را
کنسل میکنم. من خیلی او را قبول دارم و بدون هیچ فکری حرفش را میپذیرم اما این
بار از او خواستم به من اعتماد کند. یکبار خانمی برای گرفتن جایزه بدلکاریاش از
زمانی که وارد صحنه میشود تا وقتیکه جایزهاش را میگیرد و از صحنه خارج میشود؛
آتش میگیرد و بدون حرفزدن و لحظهایایستادن. من ۲۵ ثانیه بدون هیچ حرکتی آتشگرفتم.
بعد از اجرا واکنشهای خیلیخوبی از دانشآموزان گرفتم. وقتی میبینم، ۲۵ کودک
اردبیلی برای من فیلم میفرستند، خوشحال میشوم. این بهترین جواب به کسانی است که
به من گفتند چرا خودت را جلوی بچهها آتش زدی.
مهسا احمدی: در ایران کار من، خود
من و تیم من شناخته شده نیست.
کار کردن با ارشا اقدسی اولین حضور
جدی شما بهعنوان بدلکار بود. بهعنوان بدلکار زن با چه مشکلاتی روبهرو بودهاید؟
یکی از سختترین مشکلاتی که یک زن
بدلکار با آن روبهرو میشود؛ اتفاقی است که برای من افتاد زمانی خواستم وارد
گروهی شوم و سرپرست آن تیم مرا قبول نکرد و دلیلش این بود که من اصلا آبم با
دخترها در یک جوی نمیرود و باعث شد تصمیم بگیرم که خودم را به او ثابت کنم و نشان
بدهم تا چه اندازه کارم را دوست دارم. خیلیها در این بین از گروه رفتند اما من تا
آخر با گروه همکاری کردم و همیشه مشتاقانه منتظر این بودم که خودم را در جایی نشان
بدهم. من اولین بدلکاریام را بهجای ارشا اقدسی انجام دادم. قرار بود در یک تیزر
برای رامبد جوان کار کنیم اما چون ارشا دستش را گچ گرفته بود نمیتوانست آن حرکت
را انجام دهد. چون من سالها قهرمان ژیمناستیک بودم این کار برای من سخت نبود.
لباسهای ارشا را پوشیدم و اولین بدلکاریام را انجام دادم. بعد از آن هم با رامبد
جوان کار کردم و بهجای مهناز افشار از تراس آویزان شدم. بهمرور زمان اعتماد
ارشا به من زیاد شد تا اینکه کار خیلی جدیتر جلو رفت. من تمام تمرینها را پابهپای
گروه انجام میدادم تا در جلوی صحنه هیچ اشکالی پیش نیاید. بیشترین تصادفهای عابر
را من داشتهام و حتی بیشتر از ارشا این کار را انجام دادهام. حتی اگر ارشا
بخواهد به یک عابر پیاده با ماشین تصادف کند؛ من این کار را بهجای او انجام میدهم
با اینکه رانندگی من نسبت به رانندههای بدلکار چندان فوقالعاده نیست. در این
مورد ارشا به من اعتماد زیادی دارد.
اصلا بدلکاران زن را در جامعه
سینمایی ما جدی میگیرند؟
مهمترین سختی کار این است که شما
یک دختر هستی بین چندین پسر. نگاه آدمها به شما طوری است که زنها موجودات لطیفی
هستند که از عهده این کارهای اکشن و سخت بر نمیآیند. شما همیشه با این مساله
درگیر میشوید که خودتان را ثابتکنید. من از کودکی ۱۱ سال قهرمان ژیمناستیک بودهام
و برای ثابت کردن خودم آموزشهای لازم را دیده بودم ولی به بدلکاری خیلی علاقه
داشتم و متوجه سختی کار نمیشدم. هرکاری گرههایی برای خودش دارد اما اگر فکر کنید
بهعنوان یک دختر و بهخاطر حجابم مشکلی داشتهام؛ اصلا این طور نبوده است. من
خیلی راحت با این مساله کنار آمدم. اگر قرار باشد بهجای یک دختر بدلکاریکنم راحتتر
میتوانم گارد و محافظ به خودم وصلکنم.
به جای
مردها هم بدلکاری کردهاید؟
من خیلی جاها بهجای مردها بدلکاری
کردهام. بهعنوان نمونه در سریال «شهرزاد» من با گریم و سبیل مردانه پشت فرمان
ماشین نشستم و با ارشا تصادفکردم. این گریم مردانه خیلی جالب بود و خودم آنرا
دوست داشتم. در فیلم بالیوودی «بنگ بنگ» هم جزو شش نفری بودمکه از برج کاپیتالگیت
پایین میآمدم. آنجا هم سبیل و گریم مردانه داشتم؛ تیراندازی میکردم و از شیشه
رد شده و وارد خانه میشدم.
کار کردن با ارشا اقدسی چطور است؟
سیستم کارکردن با ارشا خیلی متفاوت
است. چون آدمی است که در لحظه به شما اعتماد میکند و نسبت به شما تصمیم میگیرد.
اعتماد ارشا بعد از دوسال به من جلب شد و حسابی با هم کار میکردیم. بیشترین
دعواهایش را ارشا با من انجام داده و همیشه توقعش از من بیشتر بوده است چون من از
اعضای اولیه باشگاه بودم که همیشه با او همکاری داشتهام. این مسئولیت زیاد همیشه
برای من سختبوده است اما اینکه نگران اعتماد ارشا باشم چندان وجود نداشت. چون در
کار ما به هم اعتماد کاملداریم.
تصمیم خودتان بود که در پروژههای
بین المللی بیشتر فعالیت کنید یا پیشآمدها شما را به این مسیر سوق دادند؟
مدیریت چنین اتفاقی با ارشا بود.
چون تمام هدف من انجام دادن درست کارها بود و لذت بردن از کار برای من اهمیت داشت.
من هیچوقت فکر نمیکردم بینالمللی شوم اما آنقدر با علاقه به کارم ادامه میدهم
که به اهداف دورتری فکر میکنم تا این چیزی که به آن رسیدهام.
چطور شد که بهعنوان بهترین بدلکار
زن شناخته شدید؟
من در تمام پروژههای خارجی ارشا
کنار او بودهام منتهی وقتی که من جایزه بهترین بدلکاری زن را از آمریکا گرفتم از
من برای جایزه کریستال آوارد دعوت شد و این موضوع برای من غیرقابل باور بود. آنها
تمام مدت پیگیر کارهای من بودند که چه کارهایی را انجام میدهم و در چه سطحی آن
را دنبال میکنم. خیلی جالب است که این جایزه به یک ایرانی داده شود. چون اولین
باری بود که این جایزه به خارجی داده میشد و همیشه آمریکاییها برنده این جایزه
بودهاند. وقتی روی فرش در آنجا راه میرفتم خانمی جلوی دوربینها از من پرسید:
آن خانمیکه از ایران آمده، شما هستید؟ بعد زانو زد و گفت: دست چنین دختری را باید
بوسید که خودش را تا به اینجا رسانده است. منظور حرف او از تا به اینجا، آمریکا
نیست بلکه کسی که خودش را به سطحی چنین برساند و به چنین جایزهای دست پیدا کند.
گری پاول هدایتکننده جیمزباند از انگلیس بلیت یکروزه گرفته بود تا از من حمایت
معنوی کند. برای من خیلی جالب بود که افراد زیادی در آن سوی مرزها من را میشناختند
اما درکشور خودم کار من، خود من و تیم من شناخته شده نیست.
چه برنامه هایی را در پیش دارید؟
من زیر نظر یکی از بزرگترین
کمپانیهایی که وسایل بدلکاری تولید میکند، کار میکنم و آقای لویت، اسپانسر شخصی
من است. به احتمال زیاد در پروژه فیلم «سریع و خشن ۸»، فعالیت خواهم داشت.
پیشنهادهای زیادی برای کار دارم و برای کشور ما افتخار خوبی است.
گفت وگو:کامبیز حضرتی و کیارش وفایی
انتهای پیام/
There are no comments yet