نمی پذیرم «خشم و هیاهو» اقتباسی است/بچه ای را بزرگ کرده‌ام که الان دیگر آن را شوهر داده‌ام! | پایگاه خبری صبا
امروز ۴ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۲۳:۱۶
هومن سیدی از «خشم و هیاهو« به صبا گفت؛

نمی پذیرم «خشم و هیاهو» اقتباسی است/بچه ای را بزرگ کرده‌ام که الان دیگر آن را شوهر داده‌ام!

کارگردان فیلم «خشم و هیاهو» گفت:ما در «خشم و هیاهو» اصلا به سمت بازسازی نرفتیم. ما نه مرد قصه‌مان شغلش هم حرفه مرد آن روایت است و نه هیچ کدام از کاراکترهایمان به واقعیت آن شخصیت‌ها شباهتی دارند.به لحاظ زندگی واقعی، آن افراد و جغرافیایشان، هیچ ارتباطی با قصه ما ندارد.

به گزارش خبرگزاری صبا،زندگی به من آموخت که هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست! این برشی کوتاه از قصه «خشم وهیاهو» آخرین ساخته هومن سیدی،کارگردان،‌نویسنده و بازیگر سینمای ایران است؛ فیلمی با بازیگری طناز طباطبایی،‌نوید محمدزاده و رعنا آزادی‌ور که این روزها بر پرده سینماهای کشور اکران خود را ادامه می‌دهد.

اکرانی که کارگردانش از آن راضی نیست
و مدعی است، «خشم و هیاهو» در بخش تعداد سینماها اختصاص یافته به این اثر و
گستردگی تبلیغات مورد اجحاف قرار گرفته است. فیلم «خشم و هیاهو» ذهن کاوشگر بیننده
را به سمت داستان زندگی ناصر محمدخانی سوق می‌دهد در صورتی که در ابتدا فیلم اعلام
می‌شود،داستان و تمامی شخصیت‌ها خیالی هستند. گفت و گو با هومن سیدی با گفتن از
قصه«خشم و هیاهو» واین‌که چرا تاکید بر اقتباسی نبودن آن دارد آغاز شد و با چرا
این فیلم کم فروخت و چگونگی نگاه مردم ایران به سینمای خود ادامه یافت.

نابودی سینمای ایران با طعم چای گلستان

*پیشتر گفته بودید که فیلم «خشم و هیاهو» یک فیلم در
سبک و سیاق آثار اقتباسی نیست، چرا با توجه به داستان فیلم چنین تاکیدی دارید؟

به نظر شما اقتباسی است؟!

*به نظر من که خیلی اقتباسی است؟

_ از کجا؟ و از چی؟

*از یک قصه آشنا که همه از آن می‌دانیم و شاید
می‌توان گفت که شما از دو زاویه مختلف به شکلی مناسب آن را به تصویر کشیدید، قصه
ای برگرفته از یک پرونده‌ای معروف بود که زیاد هم نیاز به فکر کردن نداشت تا به
فضای روایت قصه نزدیک شویم با همه این اوصاف شما همچنان تاکید دارید که این
فیلمنامه و فیلم فضای اقتباسی ندارد، چرا؟

-در ابتدای فیلم نیز نوشته ایم که تمام این
شخصیت‌ها، زاده تخیل نویسنده هستند و لاغیر و هرگونه تشابهی که به وجود می‌آید غیرعمدی
است.دلیل اینکه این کپچر را زدیم، این بوده که احترام به زندگی خصوصی آدم‌ها
بگذاریم چرا که ما اصلا قصدی بر ورود به زندگی اشخاص نداشتیم ونمی‌خواستیم زندگی
واقعی این افراد را به تصویر بکشیم واگرقرار براین بود حتما، روابط و ضوابط را
باید رعایت می‌کردیم

*ولی در این فیلم انجام داده‌اید؟

_نه انجام نداده‌ایم.

*برای این تاکید دارم که فیلم شما برگرفته از
پرونده جنایتی معروف با متهمی به نام شهلا جاهد،‌قربانی‌ای با نام لاله سحرخیزان و
مردی فوتبالیست بین این دوزن به نام ناصر محمدخانی است چرا که مشخص است بسیار هم
روی روایت این پرونده و ابعاد آن و فضای حقیقی کاراکترها تحقیق کرده‌اید.

-بله، خیلی زیاد تحقیق کردیم.

* به دنیای حقیقی این افراد نزدیک شده‌اید و کاراکترها
را با فضاسازی دوسویه با تصویر نسبتا درست هم به تصویر کشیده‌اید، از آنجایی که پیشتر
خودم خبرنگار حوادث بودم،‌مشرف به این پرونده بودم و حتی آخرین خبرنگاری هستم که
قبل از اعدام شهلا جاهد که در این فیلم طناز طباطبایی با بازی نقش «حنا» آن را به
تصویر کشیده است صحبت کرده‌ام واین صحبت‌های تلفنی مدام من وشهلا،مرا به یک
اشرافیت کامل از شخصیت وی رسانده است، برای همین وقتی فیلم شما را نگاه می‌کردم،
یک جاهایی دقیقا احساس می‌کردم شهلا بر پرده سینما بازی می‌کند، این یعنی شما دو
بعد شخصیت این زن را به شکلی به تصویر کشیده بودید بسیار نزدیک به واقعیت او بود،
حتی دو بعد شخصیت لاله را می‌شود گفت که درست نشان داده بودید و حتی ناصر واین
یعنی فیلم تان یک نگاه اقتباسی از یک روایت و داستان حقیقی دارد و خط رد روی
اقتباسی بودن آن نمی‌زند.

– بله!این‌که می‌گویید روی فضا کاراکترها کار
زیاد شده و دو وجه شخصیت آنها را به تصویر کشیده‌ایم درست است و از قصد بوده اما به
این معنا نیست که ما آدمی را به عینه تصویر کرده‌ایم. ببنید این دو بعد متفاوت است.
قصد ما این بود که این قصه را به پیرامون اطراف‌مان و جامعه شباهت بدهیم یعنی به
واسطه این فیلم به اتفاقات واقعی ای که در جامعه پیش می‌آید نگاهی داشته باشیم. در
اینجا با دو مقوله روبه رو هستیم، زمانی ما بازسازی چیزی را انجام می‌دهیم که ما ابدا
بازسازی انجام نداده‌ایم ولی این که ازجامعه و اتفاقات مشابه الهام گرفته‌ایم را
می‌توانم تایید کنم. من تزریق و خوراک ساخت فیلمم از جامعه است. این‌که بخواهیم
ارجاعی به این اتفاق یا اتفاقات دیگر داشته باشیم درست است اما این‌که بخواهیم
بگوییم ما همان آدم‌ها را دراین فیلم می‌بینیم، نه این‌طور نبوده است. داستان من
تقریبا ۷۰ درصدش به آن پرونده و کاراکترهای آن پرونده به لحاظ مستندات شباهتی
ندارد.

نابودی سینمای ایران با طعم چای گلستان

*پس شما تخیل بسیار قوی‌ای دارید، به شکلی که
حتی حال و هوای اتاق بازجویی شهلا جاهد در روزها بازداشت در پلیس آگاهی و چگونگی رسیدن
به اعتراف نهایی به قتل را نیز به درستی مطابق شرایط آن روزها به تصویر کشیده‌اید؟

-از اتاق بازجویی و آنچه در آن فضا گذشت مگر
فیلم و مستنداتی وجود دارد؟

*بله! هم بعضی روزنامه‌ها نوشته بودند و هم در
روزهای دادگاه،از سوی خود متهم مطرح شد که در فیلم مستند مهناز افضلی هم بخش هایی
از آن وجود دارد.

-من هیچ کجا این مستندات را پیدا نکردم!

*و باز تاکید که تخیلی بسیار نزدیک به مستند
ماجرا داشتید.

-برای همین است که ما ابتدای فیلم عذرخواهی
کردیم. یک زمانی است که من دادگاه را به یک اتفاق واقعی ارجاع می‌دهم. تلاش می‌کنم
از حرف‌های خود قاضی، بهره بگیرم و به لحاظ داستانی یک گره‌هایی را به جامعه خودم
بدهم. در خیلی از فیلم‌هایم، شرایط به این گونه است. یعنی در فیلم «سیزده » من،
تمام آدم‌های بزهکار داستان، همه ما به ازای واقعی دارند، حال نه دقیقا ولی من از
حقیقی آنها بهره گرفته‌ام. دراین فیلم نیز همین‌طور است ولی چون شما این کاراکترها
را خیلی خوب می‌شناسید و از نزدیک با روند پرونده و فضای آن مواجه بودید،برایتان
شبیه است وگرنه مگر لاله سحرخیزان به کما رفته بود؟ یا مگر هیچ وقت تصادف کرده
بود؟

*به هرحال فیلمنامه‌ای از آن روایت ساخته شده که
بسیار نزدیک به قصه است ولی تغییرات اندکی هم دارد.

– مگر ما از زندگی خصوصی این افراد خبر داشتیم.
تنها مستنداتی که وجود دارد، مستند کارت قرمز است و نوشته‌هایی که از روزهای
دادگاه و بازداشت متهم آن پرونده گفته و نوشته شده است.

*تاکید من برای این‌که چرا از گفتن اقتباسی بودن
این قصه دوری می‌کنید این است که این داستان قصه‌ای دارد که شاید خیلی‌ها دوست
داشتند، بتوانند، این روایت را به تصویر و پرده سینما بیاورند ‌زیرا آیتم‌های ساخت
یک فیلم خوب و پرمخاطب را داشت و دارد، اگر قصد این باشد که با بی‌انصافی در مورد
کاراکتر پردازی‌ها صحبت نشود، باید گفت در «خشم و هیاهو» کاراکتر‌ها ساختار نزدیکی
به شخصیت‌ها دارند. سه شخصیت اصلی این قصه ‌افرادی دو شخصیتی بودند، هم وجه آرام
داشتند و هم پرخاشگر که این فضا در دنیای افراد یک جامعه هم وجود دارد. با این همه
نزدیکی واقعیت به فیلمنامه، دوری از بیان اقتباسی بودنش عجیب است.

-نه! اقتباسی نبود، این را نمی‌پذیرم،‌هنوز هم
نمی‌پذیرم. مثلا فیلم هجو و مزخرفی مثل «آرگو» در حقیقت یک بازسازی است. یعنی چی؟
یعنی اینکه، تصاویر واقعی از آدم‌ها را بازسازی کرده‌اند و بر اساس مستندات
غیرواقعی‌ای که خودشان بر آن اصرار داشته اند فیلمی را ساخته‌اند یا فیلم استیو
جابز، در مورد زندگی واقعی یک فرد صحبت می‌کند، در این شرایط، باید معادلاتی رعایت
شود ولی ما هیچ کدام از این معادلات را رعایت نکردیم چون نخواستیم بازسازی کنیم.
فیلمنامه «سیانور» که اکنون بهروز شعیبی آن را ساخته است، پیشتر به من پیشنهاد
ساختش را داده بودند، فیلمنامه‌ای که در مورد یک برهه ای از تاریخ حرف می‌زند و یک‌سری
آدم‌های واقعی را به تصویر می‌کشد که زمانی زندگی می‌کردند دراین فیلم،‌آن شخصیت‌های
واقعی،‌بازسازی شده‌اند. ما در «خشم و هیاهو» اصلا به سمت بازسازی نرفتیم. ما نه
مرد قصه‌مان شغلش هم حرفه مرد آن روایت است و نه هیچ کدام از کاراکترهایمان به
واقعیت آن شخصیت‌ها شباهتی دارند.به لحاظ زندگی واقعی، آن افراد و جغرافیایشان،
هیچ ارتباطی با قصه ما ندارد اما شباهت‌های بسیار زیادی هم دارند که مختص به آن دو
شخصیت حقیقی نیست، مختص به خیلی از آدم‌هایی است که دراین جامعه زندگی می‌کنند.

*دقیقا همین‌گونه است،‌ این پرونده‌ای که به
نوعی از آن برداشت قصه داشتید، ابعاد یک جامعه را در خود جای دارد و حال این سوال
مطرح است که چرا این پرونده شما را درگیر کرد، تا حدی که فیلمنامه‌ای برگرفته از
آن نوشتید و حال آن نگارش به تصویر بر پرده سینماها رسیده است و روزهای اکران می‌گذراند.
چه بعد‌های این قصه تراژدی شما را درگیر کرده بود؟

-چیزی که برای من در این پرونده حیرت‌انگیز است،
این است که چطور می‌شود تصمیمی در مورد واقعیت یک جریان گرفت و رای مطلق داد. من
در مورد دادگاه و قانون حرف نمی‌زنم، فیلمم نیز در مورد این جریان‌ها نیست.قانون
یک خط مشی مشخصی دارد که کسی خارج از قانون حرکت کند،‌جرمش مشخص است. من در مورد
خودمان دارم حرف می‌زنم،‌ انسان‌هایی که در این جامعه زندگی می‌کنند. این‌که قاطعانه
نظر دادن راجع به یک جریان چقدر می‌تواند ترسناک باشد. ما آدم‌های صفر و صدی
هستیم. به خارج از جامعه خودمان، مملکت دیگر کاری ندارم چون شناخت زیادی از آن ندارم
اما درمورد کشوری که ۳۵ سال است در آن زندگی می‌کنم حرف می‌زنم. این‌که چطور و به
راحتی می‌توانیم همدیگر را قضاوت و درست و غلط را تعیین کنیم برایم مهم بود و هست، فضایی که در
آن پرونده مشابه،به شدت موج می‌زد. اتفاقا وقتی،‌فیلم «خشم و هیاهو» را نگاه می‌کنید،
نکته‌ای در درون خود دارد و این‌که، شما بی شک به شخصیت زن داستان حق می‌دهید. آن
هم برای این‌که به او ترحم می‌کنید.

نابودی سینمای ایران با طعم چای گلستان

*نه! من تنها به زن داستان حق ندادم، در بخش‌هایی
هم شد که فضای حاکم بر زندگی مرد نیز مرا درگیر کرد تا حدی که نه در حد حق ولی
تماما او را مقصر ندانستم.

-ولی اساس آدم‌هایی که فیلم را دیده‌اند، به زن
داستان حق داده‌اند. این افراد، هیچ وقت به خودشان رجوع نمی‌کنند که ما چرا با
گریه یا فغان،آدمی به هم می‌ریزیم و حق و حقوق را به او می‌دهیم. می‌خواهم بگویم
که چطور می‌شود وقتی قانون در مورد یک فرد تصمیم گرفته است ما به عنوان فردی که
مشرف بر فضا نیستیم و دقیق ابعاد آن را نمی‌دانیم، در مورد چنین مبحث‌هایی نظر می‌دهیم
و قضاوت می‌کنیم، آن هم به راحتی ومی گوییم: «اجحاف شد،‌ظلم شد» یا نه،‌می گوییم:
«به حقش رسید.» نکته من اینجاست، راحت نمی‌شود،راجع به یک جریانی حرف زد چون لزوما
فردی که پای چوبه اعدام رفته است، بی گناه نیست. من کاری به اعدام ندارم، درمورد
این‌که در خصوص اعدام چه نظری هم دارم نمی‌خواهم حرف بزنم. اما کسی که مجرم است،‌لزوما
بی گناه نیست. باز تاکید می‌کنم،درمورد اعدام حرف نمی‌زنم ولی بد نیست رجوعی به
گذشته نه چندان دور داشته باشیم. دو،‌سه سال پیش با موج هجوم اشرار در کشور مواجه
بودیم، اشراری که بر اساس جرم‌شان به اعدام محکوم شدند، جالب است، این افراد وقتی
به روزهای اعدام‌شان نزدیک می‌شدند، مردم می‌نوشتند و می‌گفتند که چرا این افراد
را اعدام می‌کنید. این یک بعدی به مساله نگاه کردن است،‌ به این توجه نکردند که
این افراد چه اتفاقاتی را به وجود آوردند. به نظر من این شکل سخن گفتن،‌در حقیقت
نظر دادن در مورد اتفاقی است که درموردش اطلاع کافی‌ای نیست و این درست نیست.

*فیلم «خشم و هیاهو» با یک موسیقی شروع می‌شود.
آدمی که اصواتی را بیان می‌کند، مقابل انسانی که ما آن را نمی‌بینیم، در یک اتاقک
کوچک که انگار دنیای کوچک آن فرد است،‌هر لحظه هم این اصوات بلندتر می‌شود،‌صدایی
که گویی دارد حرفی می‌زند که نه این‌که زبانی خاص باشد که ما نمی‌شناسیم،‌اصواتی
است که انگار از پایه بی مفهوم است،‌فضاپردازی که این بخش از رفتار اجتماعی را یادآور
می‌شود که ما حرف همدیگر را نمی‌فهمیم و باز به شکلی به همان قضاوت کردن‌ها که از
آن گفتید برمی‌گردد و این‌که مردم حرف همدیگر را هم نمی‌فهمند، فقط همدیگر را نگاه
می‌کنند و قضاوت می‌کنند.

-بله. کاملا درست می‌گویید. این نگاهی است که
وجود دارد. این‌که آدم‌ها برای اثبات خودشان فقط اصوات تولید می‌کنند و چیزی که ما
می‌شنویم اصوات است، همدیگر را نمی‌شنویم. در آن سکانس اول،‌ آن آدم دارد تلاش می‌کند،
هنر خود را به نمایش بگذارد، او به هنرش اعتقاد دارد ولی برای دیگران شاید احمقانه
به نظر بیاید. مصداقش این است که من برای اثبات خودم اگر‌هوار هم بزنم، کلمات برای
خودم معنی دارد،برای دیگران اصوات بی معنی هستند. آن فضا،‌عکسی از کل فیلم است.

*در مورد ساختار کاراکترسازی دو زنی که در روایت
فیلم وجود داشتند حرف بزنیم،‌از این که از دو زاویه به شخصیت آنها نگاه کردید و دو
بعد یک انسان را مدام در هم تنیده در مسیر روایت فیلم به تماشاگر نشان دادید، مرد
قصه انگار یک شخصیت دارد ولی زن‌های فیلم دوشخصیتی هستند،‌چرا این‌گونه به این
کاراکتر‌ها نگاه کردید و پرداختید؟

-در مورد این‌که مرد فیلم یک کاراکتر واحد دارد
باید بگویم که همه نقش‌های فیلم یک کاراکتر واحد دارند ولی برخلاف نظر شما،‌مرد
قصه نیز این دو قطبی بودن کاراکتر را داراست. وقتی داشتم فیلمنامه را می‌نوشتم،
ابتدا فکر کردم «خسرو» ی داستان وقتی دارد در مورد خودش صحبت می‌کند،‌خیلی باید
خود را موجه و آدم خوب نشان دهد. پدری که دست نوازش بر سر فرزندش می‌کشد اما در
ادامه به این نتیجه رسیدم که وقتی یک نفر می‌خواهد از خود تعریف کند و مبرا به
گناه نشان دهد، لزوما خود را آدم خوبی جلوه نمی‌دهد یعنی ممکن است بگوییم:«بله
دراین دعوا،‌من هم یکی زدم » برای همین مردی را با یک شاخصه عصبانی گرفتم، درواقع
مصداق خشمم را به «خسرو » داستان دادم که حتی دلبستگی به فرزندش یک نوع دیگری است ولی
این مرد روی یک چیز متمرکز است وآن نگه داشتن خانواده است. یعنی چیزی که برایش
تلاش می‌کند که نلغزد همین است. مدام تاکید می‌کند که من زنم را به شدت دوست داشتم
و به شدت دلم می‌خواست که خانواده‌ام سرجایشان بمانند و در ادامه بیان می‌کند که به
خاطر این دلایل و تاکیدات، با همسرم تند برخورد کردم ولی لزوما تند رفتار نیستم.
از سوی دیگر قصه، شما،‌ دختری را می‌بینید که می‌گوید من ناخواسته در این ماجرا
افتاده ام و مرد مقصر بود. در صورتی که «خسرو » در بخش داستان حنا، فردی مظلوم است
و زن اصلی‌اش به وی توهین می‌کند و تند رفتار است و او را تحقیر می‌کند. ما در دو
روایت،‌تفاوت‌های زیادی بین دو خسرو می‌بینیم. در مورد مابقی کاراکتر‌ها نیز همین
شکل است. دو کاراکتر اصلی ‌یعنی تینا و حنا هم این تفاوت زیاد را بین دو دنیایشان
دارند. خسرو از تینا یک زن متین و زنی که فوق‌العاده بوده و از دست رفته است تعریف
می‌کند و حنا،‌تینا را یک آدم عصبی، پرخاشگر و شکاک معرفی می‌کند که روزگار خسرو
را سیاه کرده بود، و ادعا می‌کند که به دلیل همین نبود فضا عاطفی، مرد به سمت او
آمده و به زندگی خسرو ورود یافته است. در واقع اهمیت ماجرا اینجاست، همانند نظریه
پیربراون ما در زمان واحد تینای خوب و تینای بد داریم و همچنین خسروی خوب و بد هم‌چون
حنای بد و خوب داریم که جفت بعد‌های شخصیتی کاراکتر‌ها می‌تواند واقعی باشد.

نابودی سینمای ایران با طعم چای گلستان

*انتخاب رنگ فیلم، میان دنیای رنگ‌ها سیاه وسفید
است.در بخش‌هایی از فیلم رنگ وجود دارد و بخش‌های دیگر سیاه و سفید به مخاطب نشان
داده می‌شود. گویی،
سکانس‌هایی که به حقیقت اصل این قصه واقعی،
نزدیک می‌شود،سیاه و سفید است و مابقی روایت‌پردازی که با تفاوت از اصل به تصویر
کشیده شده ، با رنگ همراه است،‌با انتخاب این‌گونه رنگ پردازی قصد داشتید مرز
حقیقت و قصه‌پردازی را به نوعی برای تماشاگر مشخص کنید؟

– نکته درستی را عنوان کردید. فیلم «خشم و
هیاهو» سه فصل دارد، سه فصلی که به شکلی باید در هم تنیده می‌شدند که بیرون نزنند
ولی نکته تفکیک هم نیاز بود. در دو بخش اول،‌خسرو و حنا هر کدام از نگاه خود،از
دنیای عشق و عاشقی که در آن قرار داشتند،می‌گویند. چیزی که برای من خیلی مهم بود،‌پرش
در زندگی واقعی و اتفاقات واقعی و جامعه کنونی است یعنی چیزی خارج و فارغ از چیزی
که آنها در دنیای عاشقانه خود و تصوراتش داشتند. یک دنیای خاکستری که با زندگی خود
آنها تبدیل به یک دنیای سیاه و سفید می‌شود که انگار دارد کشیده می‌شود و چیزی
نیست که ناگهانی به وجود بیاید. با حساب و کتابی که مدنظر در ساختار فیلم داشتیم،
رنگ را کم و زیاد می‌کردیم تا حدی که به دادگاه‌ها و لحظات بازجویی و دقایق واقعی
قصه که می‌رسیدیم، فیلم سیاه و سفید می‌شود،تا بیننده متوجه تضاد دنیای واقعی و
دنیای خیالی‌ای که این دو کاراکتر اصلی در حال تعریف کردن آن هستند باشد. روایت
دکوپاژی هم در این تضاد فرق می‌کند یعنی پلان تیک‌های طولانی با قاب بندی‌هایی که
تا حدی مینیمال است به فضای پرتنش پرکات تبدیل می‌شود.

*بخشی از این سکانس‌های سیاه و سفید فیلم، مربوط
به دقایق بازجویی خسرو و حنا،‌در پلیس آگاهی است و میزی که شیب دارد، شیب تند،
بازپرس بالای شیب نشسته است و متهم در انتهای این شیب از پایین و خیلی کوچک نشان
داده می‌شود از این طراحی برای این فضا و این بخش روایت‌پردازی بگویید،‌فضایی که
به شکلی به مخاطب القا می‌کند، متهم در آن لحظه نه از روی حقیقت که از روی اجبار
در حال بیان سخنانی است.

– یک نتی در سینما وجود دارد که زبان مشترک همه
کسانی است که سینماگر هستند. این اشتباه است که بازیگر بخواهد حقارت را به ما القا
کند و به تماشاچی بگوید:«ببین من چقدر حقیر واقع شدم». می‌شود از نوع زوایای
دوربین و نوع دکوپاژ،این کمک‌ها را به کاراکتر‌ها و شخصیت‌پردازی‌ها کرد. این نوع
شکل گیری فضای بازجویی دراین فیلم نیز از همان نت‌های سینمایی تبعیت می‌کند.

*نگاهی داشته باشیم به این روزها،‌به زمان اکران
عمومی این فیلم و این‌که «خشم و هیاهو»،‌ موارد مورد نیاز برای این‌که یک اثر
پرفروش شود، چه در انتخاب بازیگر و چه در نوع قصه و پردازش همراه خود دارد ولی آن‌گونه
که تصور می‌شد فروش خوبی نداشت، دلیل این کمتر دیده شدن فیلم« خشم و هیاهو» از
نگاه‌تان چیست؟

-من که اعتقاد دارم بچه ای را بزرگ کرده‌ام که
الان دیگر آن را شوهر داده‌ام و بقیه زندگی به خودش ارتباط دارد. البته تاکید کنم
که اگراین بچه،در جایی نیاز به حمایت داشته باشد، کوتاهی نمی‌کنم چون اساسا، بخش،
پخش فیلم، تخصص من نیست و از روند آن هیچ نمی‌دانم به نظرم متخصصان این امر باید
در موردش صحبت کنند اما اگر از بیرون بخواهم به این ماجرا نگاه کنم،باید بگویم،
فیلم ما تبلیغات گسترده که هیچ، تبلیغات خیلی معمولی هم نداشت. این تبلیغات از صدا
و سیما گرفته تا بیلبوردهای خیابانی مطرح است. تقریبا فیلم با بدترین شرایط ممکن
اکران شد.

*شما اکران نوروزی داشتید،‌ به نظر می‌رسد زمان
مناسب نمایش فیلم را در اختیار داشتید ولی فروش آنچه تصور می‌شد، نشد.

– بله اکران نوروزی داشتیم ولی ۱۴ سینما به
نمایش فیلم «خشم و هیاهو» اختصاص یافته بود که واقعا،‌شش، هفت سینمای آن اصلا
سینما نیستند این در حالی است که سانس‌های اکران، عموما پر از تماشاگر هستند و
سالن خالی نیست. نمی‌دانم این کم توجهی به این فیلم از کجا نشات می‌گیرد.بعضی
مواقع آدم نسبت به بعضی سوالات جواب بدهد و حرف بزند فکر می‌کنند که متوهم است.آدم
در این مواقع نمی‌تواند حرفی بزند. ممکن است در پاسخ به حرف تو بگویند:« برو به
جای غر زدن،‌فیلمت را درست کن » برای همین نمی‌دانم ماجرا چیست اما یک مساله‌ای را
خوب می‌دانم، آن هم این است که بخش زیادی از سینما دارد با سلیقه عموم مردم جلو می‌رود
و این اشتباه است. به نظرمن، ادامه این روش اشتباه است، برای این‌که هر سینماگر و فیلمساز
و تهیه‌کننده‌ای، باید حدیث خودش را داشته باشد و بداند که سینما لزوما جای پول درآوردن
نیست. توجه داشته باشد که همه فیلمسازان می‌توانند فیلم‌های سخیف بسازند اما انتخاب‌شان
بردن سطح سلیقه مردم به سمت بالاست. مردم ما وقت این را ندارند کتاب بخوانند، این
یک واقعیت است. وقت این را ندارند که به هنر روی خوش نشان دهند،برای این‌که هرکدام‌شان،‌داستان‌های
ریز و درشت خودشان را دارند و سینما را فقط محض خنده نگاه می‌کنند، ما هستیم که
باید این طرز تفکر را تغییر دهیم. بخش زیادی از سینماگران ما ‌کاری را انجام می‌دهند
که چای گلستان با طعم چای ایرانی کرده وگرنه چای کیسه‌ای است، چای لاهیجان هم چای
است، این‌که تو کدام را به دلیل این‌که راحت‌تر است دست آدم‌ها بدهی مهم بوده و
ظلم است. این‌که یک جنس ارزان بی ارزش را ارایه کنی که انسان‌های زیادتری از آن
استفاده کنند از نگاه من گناه است و سطح سلیقه مردم را پایین می‌آورند. ۹۹ درصد
تماشاگران سینما ما وقتی به تماشای فیلم‌های کمدی که اکران می‌شود می‌روند،‌بعد از
خروج از سینما می‌گویند که «مزخرف محض بود» ولی باز می‌روند و باز هم بلیت فیلم‌های
کمدی را می‌خرند و به تماشا می‌نشینند ‌چون همه آدم‌های دنیا، بدشان نمی‌آید که
جوک‌های سخیف بشنوند و ما داریم از این نکته سوءاستفاده می‌کنیم. شاید در یک لحظه،از
این سوءاستفاده، سود ببریم اما باید جواب یک جریانی را بدهیم. متاسفانه از اکران
فیلم «خشم و هیاهو» واقعا راضی نیستم. فکر می‌کردم، اکران خیلی بهتری برای این
فیلم اتفاق رخ دهد و از این موضوع بسیار ناراحتم،چرا ۱۴ سینما با سانس‌های محدود و
سالن‌های کوچک به ما اختصاص یافت. این نکاتی که می‌گویم،‌تخیل نیست،این‌ها وجود
دارد وهمین موارد به راحتی می‌تواند یک فیلم را در فروش شکست دهد.

*تا چه میزان فکر می‌کنید، همزمانی اکران فیلم «بادیگارد»
و «ابد و یک روز» بر فروش فیلم شما سایه انداخته است؟

-فیلم خوب کار خودش را می‌کند ولی «بادیگارد» هم
رانت دارد. وقتی شبکه‌های صدا و سیما ۳۰۰ آنوس به این فیلم اختصاص می‌دهند و با
فیلم من، مثل یک اجنبی رفتار می‌کنند و به ما این تعداد آنوس اختصاص نمی‌دهند چه
معنایی دارد چون کارگردان «بادیگارد»، ابراهیم حاتمی کیا است باید این‌گونه امتیاز
بگیرد؟ اگر ایشان بسیار پیشکسوت هستند، من هم یک جوان هستم که فیلم می‌سازم. اصلا
معتقدم به «بادیگارد» باید ۳۰ هزار پخش آنوس اختصاص یابد ولی به من هم باید
۳هزارپخش آنوس بدهند. متاسفانه فرصت مساوی، برای دیده شدن به فیلم‌ها داده نمی‌شود.
آمار نشان می‌دهد، ۸۰ درصد مخاطبانی که از سینما خارج می‌شوند و خشم و هیاهو را
دیده‌اند از تماشای این فیلم راضی هستند،با این وضع، چرا نباید شرایطی فراهم شود
که با فیلم من مثل یک غریبه رفتار نکنند. چرا باید برای سینمای ما یکسری سینمادار
تصمیم بگیرند؟ مگر ما برای سینمادار فیلم می‌سازیم! خیلی مشخص است که سینمادار به
فکر جیب خود است. با این اوصاف دیگر هیچ فردی، رغبت نمی‌کند بیاید و پول خود را به
سینما بیاورد. من دیگر رغبت نمی‌کنم فیلمی بسازم که برای تماشاگر باشد و دیگر هم
این کار را انجام نمی‌دهم.

*شما از کارگردانان جوان سینمای ایران محسوب می‌شوید،
کارگردانی که سعی کرده، در خلق هر اثر تازگی داشته باشد و از تکرار دوری کند،‌حال
شما معتقدید چقدر حمایت همراه آثار جوانان سینماست و مسئولان تا چه میزان حامی
هستند؟

-به نکته دردآوری اشاره کردید چون من مصداق یک
بچه‌ای هستم که تازه دارم راه می‌افتم ولی پدر و مادرم به من می‌گویند:« راه می‌روی
ولی نرو، فعلا بشین» یا «خیلی خوب آواز می‌خوانی ولی فعلا نخوان!»و من نمی‌فهمم
چرا! اگر خیلی خوب است چرا این توقف ایجاد می‌شود! مدیران سینمایی تاکنون هیچ کدام
هیچ آزاری به من نرسانده‌اند، البته، هیچ کدام هیچ کمکی هم به من نکرده‌اند. ما،
حکم هووهایی را داریم که در آرامش داریم در کنار همدیگر زندگی می‌کنیم. تاکید کنم
این سخنم، در مورد این دوره و مسئولان فعلی سینماست، در دوره قبلی،به شدت آزار
دیدم یعنی آن مسئولان،هر کاری کردند که فیلم من ساخته نشود! از ذکر مصیبت واقعا
متنفرم ولی بر شغل ما شرایطی حاکم است که آدم مجبور است اعتراض کند.به راحتی با
وضعیتی که برایمان ایجاد کردند،ما را تبدیل به آدم هایی کرده‌اند که به همه چیز
معترض هستند و بی خود هم اعتراض می‌کنند!

نابودی سینمای ایران با طعم چای گلستان

*برگردیم به فضای «خشم و هیاهو» و این‌که فیلم‌تان
از جمله آثاری است که وقتی مخاطب سالن سینما را ترک می‌کند،از دیدنش ناراضی نیست ولی
تایید کردید که شرایط خوب اکران به این اثر داده نشده است. معتقدید چقدر
سینماداران و پخش کنندگان سینما توجه به قصه فیلم‌ها و علاقه مردم دارند؟

-طبیعی است که موضوع بازگشت مالی برای تهیه‌کننده،نکته
مهمی است. ما نمی‌توانیم توقع این را داشته باشیم که یک نفر بیاید و پول خود را
برای ساخت یک فیلم بیاورد و اصلا توقع بازگشت مالی هم نداشته باشد.

*«خشم و هیاهو» که آیتم‌های بازگشت مالی را
همراه داشت.

-بله! من خودم نیز این‌گونه فکر می‌کنم،‌تهیه‌کننده
اثر نیزچنین تصوری داشت.ما حتی بعد از تولید فیلم و پخش آن در جشنواره فیلم فجر با
سخنانی مواجه شدیم که نشان می‌داد منتقدان معتقد هستند، «خشم وهیاهو» یکی از
پرفروش ترین فیلم‌های سال آینده یعنی امسال خواهد بود ولی می‌بینیم که همه معادلات
اشتباه شد.دراین شرایط آدم با خود می‌گوید که جشنواره فیلم فجر که اساسا اصلش بر
این بود که ویترینی برای فیلم‌ها و تبلیغ فیلم‌ها هم باشد مثل این است که درست کار
نکرده یا آن کاربردی را که باید داشته باشد ، ندارد.

*فیلم شما یک معادله دیگر را نیز برهم زد و این‌که
اگر یک فیلم پر ستاره هم باشد لزوما پرفروش نخواهد بود.

-اصلا حضور بازیگران در یک فیلم مهم نیست،
درسینمای ما این مهم است که یک فیلم چقدر آدم‌ها را می‌خنداند. مردم فقط می‌روند
فیلمی را حمایت می‌کنند که بخندند. این را باید درست کنیم. این‌که خنده مردم را
جای دیگری تغذیه کنیم تا همه توقع خنده آور بودن را از سینما نداشته باشند. قرار
بود سینما به عنوان هنر برتر تخیل آدم‌ها را باز کند و مردم را با دنیای جدیدی
آشنا کند. متاسفانه من خودم بعضی مواقع خجالت می‌کشم دراین سینما حضور داشته باشم چرا
که فکر می‌کنم،‌مردم می‌آیند دلقک نگاه کنند واین فاجعه است. وقتی سینما با سیرک
اشتباه گرفته می‌شود. داشتن این نگاه مردم را نمی‌شود به مردم گله کرد، باید
ببینیم مردم کجا باید می‌خندیدند که نخندیده‌اند.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۷۵/۱۷۵/۹۵۵/۵۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۸/۸۷۸/۰۶۶/۵۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۸/۷۸۰/۵۰۳/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۵/۵۹۴/۸۹۸/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۴/۰۲۶/۷۲۶/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۶/۶۰۴/۷۷۵/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۱/۶۳۳/۸۸۲/۵۰۰
  • استاد
    ۱/۰۰۱/۲۱۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۴۰۳/۳۹۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۶۷/۸۲۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۹۵/۰۷۰/۰۰۰