طبق یک قانون کلی آدمها، حتی گناهکاران، بیش از
حد تصور ما ساده و سادهدلاند و ما خود نیز چنینایم. این خلاصه فیلم «پل خواب»، اولین
فیلم بلند اکتای براهنی در سینمای ایران است که نگاهی به رمان جنایت و مکافات دارد.
براهنی دراین گفتوگو از سالها تلاش برای رسیدن به ساخت یک فیلم بلند در سینمای ایران
و مشکلات که سایه یک فامیلی برایش ایجاد کرده بود و او را به بنبست اجازه نداشتن برای
ساخت فیلم میرساند، گفت.
*گفته شده که فیلم شما برداشتی از جنایت و مکافات داستایوفسکی است اما
با نگاهی که امروزی شده است.
-رمان جنایت و مکافاتی که در سنپطرزبورگ میگذرد، چیزی نزدیک
صد سال از نوشته شدن آن میگذرد، رمان مهمی بوده و در سینما باعث پدید آمدن ضدقهرمانها و شخصیتهای زیادی شده است.
در آن رمان داستایوفسکی با توجه به ذهنیتی که داشته این شخصیت را آفریده اما این شخصیت
به شکلهای مختلفی به حیات
خود ادامه داده است. اساسا به این دلیل سراغ جنایت و مکافات رفتهام که این گونه
شخصیتها و به عبارت دیگر
شخصیتهای ناهنجاری که
در جامعه دچار مشکل میشوند و یا با اجتماع مشکل دارند، شخصیتهای مورد علاقه
من هستند. یعنی سینمایی که این نوع ضد قهرمان را نشان میدهد که برعلیه جامعه
عصیان میکند برایم جالب
است. البته ممکن است موضوع صرفا شخصیتی باشد و چندان به جامعه مربوط نباشد، خیلی از
فیلمهایی که دوست داشتهام و در ذهنم مانده
چنین شخصیتهایی داشتهاند. از نفس افتاده
گدار یا داستانی درباره مرگ کیشلوفسکی، راننده تاکسی اسکورسیزی و بانی وکلاید و فارگو
فیلمهایی هستند که شخصیتهایی را نشان میدهند که اولین بار
داستایوفسکی خلق کرده است. از این نظر وامدار داستایوفسکی هستیم. اتفاقی که در جنایت
و مکافات میافتد این است که
ما از ابتدا با پسری درماندهای که دانشجو هم هست روبهروییم. دانشجویی
که افسرده است و در عین حالی باهوش هم هست. داستایوفسکی در رمان و در صد صفحه اول این
شخصیت را تحلیل کرده و در همان حال نقشههایی را که در ذهن دارد، بررسی میکند. تا حدود صفحه
دویست و پنجاه جنایت را شرح میدهد و گرفتاریهای ذهنی شخصیت را نشان میدهد و کمکم فضا را میبرد به سمت لو رفتن
قاتل و در نهایت میرسد به فاش شدن ماجرا و فرستاده شدن شخصیت به سیبری و عاشق شدنش.
داستایوفسکی مستقیما این موارد را مطرح کرده و ما هم همین کار را در فیلم کردهایم، یعنی شخصیت
نابهنجاری را در فضای ایران نشان دادهایم که مابهازای ذهنیتی که شخصیت اصلی در جنایت و مکافات دارد. در عین حال
اقتباسی که از راسکولنیکوف انجام دادهایم سعی کردهام ریشههای روانی را بررسی کنم و قتلی را که اتفاق میافتد، توضیح دهم
و البته سعی کردهام برای این اتفاق
مابهازای امروزی طراحی
کنم و در ادامه همین نگرش بوده که مواد مخدر به داستان وارد شده و به عبارت دیگر هیچ
ماجرای غیر واقعگرایانه یا فضاسازی
از ژانرهای دیگر به داستان وارد نشده است. البته تاکید کنم، مواد مخدر موضوع فیلم نیست
و نمیتوان فیلم را فیلمی
مواد مخدری دانست. از سوی دیگر مشکلات مالی را هم وارد فیلم کردهام که از همان ابتدا
شروع میشود و خانواده او
را هم خانوادهای در نظر گرفتهام که معمولا در
سینما ندیدهایم که از چنین
خانوادهای قاتل بیرون بیاید.
*چه خانوادهای را نشاده دادهاید؟
-خانوادهای متوسط و فرهنگی که درآن پدر خانواده معلم است، مادر سالها پیش فوت کرده
است. پدر و پسری که اختلاف سنی نسبتا زیادی دارند با هم زندگی میکنند. مشکلات اقتصادی
به عنوان بستر اجتماعی فیلم در نظر گرفته شده است. برای این که تم اصلی جنایت و مکافات
به دست بیاید، از خود بیگانگی کاراکتر، موضوعی که در آثار فروید هم دیده میشود، در این شخصیت
دیده میشود. از خود بیگانگی
میتواند شکلهای مختلفی به خود
بگیرد که میتوانیم در سه دسته
آنها را دسته بندی
کنیم که به راسکولنیکوف هم مربوط نیست. یکی از خود بیگانگی مارکسیستی است که در آن
کارگر از ارزش افزوده خود بهرهای نمیبرد و آن ارزش افزوده به سرمایهدار تعلق دارد و
کمکم نسبت به کار
و محیط از خود بیگانه میشود. این شخص کمکم به شخصیتی تبدیل میشود که هیچ برنامه و هدفی در زندگی خود ندارد
و به همین دلیل به سوی بزه کشیده میشود و از همین زاویه میتواند به انقلاب
طبقه کارگر هم کشیده شود. حالت دوم از خود بیگانگی روانکاوانه است که فروید و یونگ
در صدد تشریح آن بودهاند که از عدم تطابق خودآگاه و ناخودآگاه در روان فرد ایجاد میشود. در این نگاه
گفته میشود که بشر بین
گذشته و حال و آینده سردرگم مانده و نمیتواند از حال بهرهای ببرد. حالت سوم
از خودبیگانگی اگزیستانسیالیستی است که در نیمه دوم قرن بیستم و در آثار سارتر و کامو
مطرح شده و اتفاقا شخصیتهایی شبیه راسکولنیکوف در این حالت بیشتر مشاهده میشود. برای مثال
در رمان بیگانه اثر کامو شخصیتی که تشریح میشود چنین ویژگی
دارد. در نهایت سعی کردهام چیزهایی را نشان دهم که این از خود بیگانگی را نشان دهد و آن
را تقویت کند، مثل مواد مخدر در بستر جامعه و مشکلات خاص خود شخصیت که در نهایت زمینهای فراهم میشود که شخصیت را
به سمت جنایت حرکت میدهد. در واقع این اولین هدف من بوده که فضا را به گونهای طراحی کنم که
شخصیت به طرف جنایت کشیده شود. بعد از این که جنایت انجام شد، با توجه به این که جنایت
توسط کسی انجام شده که قاتل بالفطره نیست قصه پیش میرود.
*یعنی آغاز فیلم بعد از جنایت است؟
-نه!آغاز فیلم قبل از جنایت است. زمانی که شاید فکر جنایت هنوز
هم به ذهن شخصت خطور نکرده است. آغاز فیلم از نقطه فلاکت این شخصیت است.
* داستان را به شکل خطی دنبال میکنیم؟
بله کاملا خطی. به این معنی که اول جنایت را میبینیم، بعد به مرور
فاش شدن آن را میبینیم در کنار بخشی
از مکافاتهایی که این شخصیت
به آن روبهرو میشود و نهایتا برملا
شدن ماجرا. باید توجه کرد که با یک رمان هشتصد صفحهای رو به رو بودم
و طبیعتا نمیشد به همه بخشهای آن پرداخت و
از بعضی بخشهای آن صرف نظر
شده است.
* چقدر به رمان متعهد بودهاید؟
فکر میکنم از این جهت متعهد ماندهایم که شما میتوانید داستان جنایت
و مکافات را ببینید. یعنی بخش زیادی از قصه و کاراکترهای اصلی را مشاده میکنید. البته ممکن
است بعضی از کاراکترها رابطه جدیدی با هم پیدا کرده باشند. مثلا در رمان اصلی شخصیت
پدر وجود ندارد در حالی که در این قصه مادر وجود ندارد. به عبارت دیگر بعضی از ویژگیهای داستان با فرهنگ
خودمان همخوان شده است. مثلا در ادامه داستان از رابطه پدر و پسر استفاده کردهام که در فرهنگ
خودمان بیشتر مرسوم است که اینها همه در ادامه ایرانی شدن داستان بوده است و البته از روان و
دلمشغولیهای خودم هم در
این داستان استفاده کردهام.
*شخصیتها برای ما آشنا هستند؟
بله. کارکترها بسیار ملموس هستند و آشنا. البته میتوان این داستان
را در ناکجا آباد هم طرح کرد که در آن صورت من به این نوع فیلمها علاقه ندارم.
یعنی بهتر است کارکترها قابل لمس باشند و اگر قابل لمس نباشند از نظر من برای فیلم
شکست محسوب میشود.
*برای این که این داستان را به امروز برگردانید یا نزدیک
کنید چقدر خودتان را ملزم دانستید که به صفحه حوادث روزنامهها رجوع کنید؟ یعنی
چقدر مطالعه کردید که بخواهید جنایت امروزی تری را به دست دهید؟
همیشه فکر کردهام که اگر قرار است فیلمی در ایران ساخته شود نباید اجتماع را
فراموش کند. حالتهایی وجود دارد
که گاهی شخصیت فیلمی به کاری دست میزند که انگار دلیل قانع کنندهای پشت آن وجود
ندارد. من سعی کردهام از این حالت پرهیز کنم و سعی کردهام راهی را بروم
که در اجتماع هم مشاهده میشود. در مجموع میتوانم بگویم کسانی که فیلمنامه را خواندهاند تصدیق میکنند که فضای کار
آشناست با وجود آن که جنایت عجیبی در آن رخ میدهد. برای خودم
خوشحال کننده است که توانستهام جنایت را طوری نشان بدهم که قابل پذیرش باشد.
* به روان شناسی هم نزدیک میشوید؟
روان شناسی را در قالب فرم دریافت میکنیم.
*گفتید که بالاخره فیلم را توانستید بسازید. این بالاخره
چقدر با فامیلتان ربط دارد؟
نه تنها بی ارتباط نیست که خیلی هم ارتباط داشت.من سال ۹۹ از ایران
رفتم و در سال ۲۰۰۰ در کانادا شروع کردم به خواندن سینما. در ایران مهندسی صنایع خواندم
و البته هیچ علاقهای به آن نداشتم.
*چرا همان ابتدا و درایران رشته سینما نخواندید؟
در آن سالها جریان هنری در من قطع شده بود. سالهای کودکی تا سیزده
چهارده سالگی به طور جدی به آن فکر میکردم و مطمئن بودم که در آینده کارگردان میشوم اما دربیست
سالگی این جریان قطع شد. آن سالها فکر میکردم که مثلا پزشک خواهم شد. وقتی به کانادا رفتم تصمیم گرفتم
سینما بخوانم و برگردم و کار کنم. تصمیم را نیز عملی کردم ولی وقتی به ایران بازگشتم
به هزار و یک دلیل خیلی طول کشید تا به هدفم برسم. نمیشد یا نمیگذاشتند یا باور
نداشتند که من جدا از هر حاشیه و هیاهویی میخواهم تنها فیلم
بسازم.همین باور نداشتنها سالها کار مرا عقب انداخت.
*در پل خواب تا چه میزان در رنگ و دکوپاژها به سینمایی که
در دانشگاه ان این هنر آموختید نزدیک پرداخت داشتهاید ؟
معتقدم این تفاوت دیده میشود اما این تفاوت
به این خاطر نیست که عمدی در کار بوده است. اعتقاد من بر این است که وقتی دریک دنیا
زندگی میکنیم در برخورد
و تاثیر از آثار هنری فرق چندانی با هم نداریم. علاوه بر این که ممکن است خیلی بیشتر
از یک فیلمساز آنجایی با برادران
کوئن احساس نزدیکی کنم. اگر بخواهم صریح باشم میتوانم بگویم که
ممکن است اسکورسیزی را از عموی خودم بیشتر دوست داشته یا داستایوفسکی را از پدربزرگ
خودم بیشتر دوست داشته باشم. نکته این است که من آن شیوه بیان را از آنها یاد گرفتهام تا بتوانم حرفها خودم را بزنم
تا ذهنیت ایرانی خودم را با تکنیک بهتر ارائه کنم. و این تنها به دکوپاژ و این جور
جزییات مربوط نیست، کلی تراست و حتی میتوان در بازیگری هم آن را در نظر گرفت. در
این کار بازیگری بزرگانی مثل زنجانپور را درکنار کسانی که برای اولین بار دوربین را
دیدهاند در کنار هم
قرار داده و فکر میکنم به هارمونی مناسبی رسیدهام.
بالاخره به جشنواره رسیدید. چه سختیهایی از سر گذشت
تا به جشنواره رسیدید؟
زیاد. خیلی زیاد. دورهای که این فیلمنامه را مینوشتم هم در فشار
مالی شدید قرار داشتم و هم از نظر رسمیت و پذیرفته شدن در تنگنا بودم. پل خواب در ناامیدی
نوشته شد. وقتی سالها پشت سر آمدند و رفتهاند و تو هی گفتهای که سال بعد فیلم
را میسازم و نتوانستهای بسازی، کمکم، چوپان دروغگو
خواهی شد و دیگران نمیتوانند تو را قبول کنند. بجز کسانی که همین مسیر را رفتهاند و همین فشارها
را تحمل کرده اند. در این مدت خیلی از دوستهایم عوض شدند و با خیلی از بستگانم رابطه
ندارم. اگر چه بعد از این که فیلم به جشنواره رسید خیلیها تماس میگرفتند و تبریک
میگفتند اما همانها در طول ده سال
گذشته فکر میکردند که من دیوانهای هستم که در خانه
نشستهام و در رویاهایم
خودم را فیلمساز میدانم. این خیلی سخت بود. فکر میکنم با پل خواب
توانستم به بخشهای بروکراتیک سینما
نشان بدهم که دغدغه سینما را دارم و اصلا دنبال ماهیگیریهای معمول سینما
نیستم. با این فیلم نشان دادم که اهل سروصدا نیستم. باید بگویم فضای خانوادهام، اسم پدر من
برای فیلمسازی کسی مثل من ضرر بوده تا نفع.
*در این مدت که سایه نام پدر مانع حرکت شما در سینمای ایران
میشد پدر
چقدر حامی احساسی بود؟
پدرم جزو آدمهایی است که معلم خوب و با حسن نیتی
است اما پیگیر کارهای ما نیست. اگر به او بگویید که ما یعنی من و برادرم که مستند میسازد،
فیلمهایی ساختهایم، خوشحال میشود و ممکن است حرفی در همین حد بگوید، نه بیشتر. خاطرهای
در این مورد دارم که جایی نقل نکردهام. بعد از این که فیلمبرداری پل خواب تمام شد.
به کانادا رفتم، در خانه فیلم را برای خانواده گذاشتم، مثل وقتهایی که فیلمی از ایران
میبردم میگفتم که بیایید نگاه کنید. پدرم اصلا نمیدانست که فیلم را من ساخته ام.
اما مادر و برادرم میدانستند.
فیلم که آغاز شد و جلو میرفت متوجه
شد که از روی داستان جنایت و مکافات ساخته شده و شروع کرد به گفتن ماجراهای فیلم که
الان این چه میکند و کجا میرود و چه میگوید. بعد از تمام شدن فیلم گفت: «چه فیلم
خوبی بود» و شروع کرد به تعریف کردن از فیلم. مادرم گفت که این فیلم را من ساختهام
و با خودم آوردهام. پدرم خیلی حیرت کرد. این اولین مرتبه بود که چنین شوقی نشان میداد.در
کل اگر چه افتخارمیکنم که پسر رضا براهنی هستم اما تا اینجا نام فامیلم بیشتر جلو
کار را گرفته است. شاید در آینده وضعیت فرق کند اما تا امروز که نه.
*هومن سیدی یکی از بازیگران این اثر است کار کردن دو کارگردان
با هم سخت نیست؟
اگر بازیگر حرفهای باشد اصلا سخت
نیست. ضمن این که با هومن خیلی راحت بودم و احساس میکردم بسیار مواظب است و اگر میخواست
پیشنهاد بدهد جوانب را در نظر میگرفت و با وسواس این کار را میکرد. در مجموع همکاری
خیلی خوب بود.
از انتخاب بازیگرها رضایت دارید؟
زمانی که هنوز پروانه ساخت نیامده بود اما داشتم مطمئن میشدم که پروانه ساخت میگیرم، تصمیم گرفتم که چند بازیگر جوان را ببینم. ساعد سهیلی هنوز جایزه نگرفته بود، هنوز فیلم شهبازی را بازی نکرده بود، هنوز فیلم مانی حقیقی را بازی نکرده بود و فقط چند متر مکعب عشق را داشت که آن هم هنوز اکران نشده بود. آن
موقع از سر صحنه رخ دیوانه آمده بود که یک جلسه با هم حرف زدیم. آنجا بعد از حرف زدن با ساعد به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهم از گزینه کم سن و سالی استفاده کنم ساعد گزینه خیلی خوبی است. اولین مرتبهای که ساعد را دیدم، در فیلم گشت ارشاد بود. در آن فیلم متوجه شدم که ساعد چه طبیعت خوبی دارد و انگار اصلا بازی نمیکند. بعد
از مدتی چند متر مکعب عشق را دیدم. معلوم بود که جلو دوربین راحت است و انگار اصلا تغییر نمیکند.
وقتی از نزدیک با او صحبت کردم و دیدم که چقدر پسر محجوب و آرامی است، مطمئن شدم که او بازیگری است که اتفاق اصلی جلو دوربین برای او میافتد. بعضی از بازیگرها این شاخصه را دارند که به ظاهر آدمهای خجالتی هستند اما وقتی دوربین روشن میشود انگار آدم دیگری میشوند.در واقع هنوز چیزی معلوم نبود اما من نسبت به ساعد آنقدر مطمئن بودم که خدا خدا میکردم که کار درست شود و بتوانم با او کار کنم. وقتی کار جدی شد،.تهیهکننده، تاکید کرد که از میان دو بازیگر چهره (شهاب حسینی و حامد بهداد) یکی
را در فیلم داشته باشم. حامد بهداد دوست من بود، قبلا فیلمنامه را خوانده بود. در
مسیر اولیه او را دعوت به بازی کردم، نشستیم و قرارداد بستیم و تمرین کردیم ولی در تمرینها به این نتیجه رسیدیم که بازیگر دیگری را به کار ببریم.
*چرا؟
–نمی توانم این را تحمل کنم که با کسی کار کنم که سر صحنه در وظایف دیگران دخالت کند. من
با حامد دوستی صمیمانهای داشتم اما حامد خودش را چندان در فضا قرار نمیداد و گاهی علنی میگفت به تمرین اعتقاد ندارم. این
نشان میداد که کار کم کم مشکل میشود و شد.حامد رفت و ساعد سهیلی آمد. حامد برای این نقشها خسته بود. این
جمله خود حامد بود. هنوز هم حامد را دوست دارم و معتقدم بازیگر خوبی است، جالب این که حامد در این ده سال جزو مشوقین من بود.
*آقای زنجانپور
با
پل
خواب
بعد
از
سالها به سینما برگشت. فکر میکنید در این قصه چه بود که او را برای برگشتن به سینما راضی کرد؟
اکبر زنجانپور میگفت: «موقعی که فیلمنامه را خواند واقعا متحیر شدم».
یادم میآید وقتی فیلمنامه را خواندند آنقدر تشویق کردند و آنقدر دلگرمی دادند که حتی قرارداد کار را سفید امضا کردند و رفتند. همان وقتها مصاحبه کردند و گفتند که فیلمنامه خیلی خوب بوده است.
*پل خواب از نگاه کارگردان
آن
چه
تفاوتها و تازههای حائز اهمیتی در پردازش به اینگونه قصههای اجتماعی دارد که میتواند نگاه داوران سی و چهارمین دوره جشنواره را به خود معطوف کند؟
سوال سختی است. به
داورها میگویم که به زبان سینما این فیلم دقت خاص کنند. منظورم از زبان سینما مجموع چیزهای بصری و شنیداری است که در کار میبینیم. در
واقع خیلی جاها سعی کردهام که روشی به کار ببرم که مناسب داستان جنایت و مکافات باشد.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است