امیرمهدی ژوله که بگویی لازم به توضیح اضافه نیست. حتی لازم نیست
بگویی او چند ساله است، پیشتر چه میکرده، چطور به یکباره مشهور شده است؛ زیر و بم
زندگی او را حالا همه میدانند. این برای نویسندهای که تا پیش از این با مخاطبان محدودی
سر و کار داشته موهبت است. برای کسی که هرکاری کرده نامش در کنار اتفاقات و نامهای
دیگر کمتر آورده شده و کمتر شناخته شده؛ حالا مواجهه با مخاطبان گسترده تلویزیونی که
اولین و آخرین انتخابشان ژوله بوده نقطه عطف از نوع عجیب آن است. خودش معتقد است که
حالا در دنیای تازهای است و دوره جدیدی را در زندگیاش تجربه میکند. مخاطبانش را
دوست دارد و لحن طنزش نمیگذارد کسی را دلگیر کند. هنوز میتواند مقابل دوربینها و
درخواست برای عکسهای یادگاری لبخندی تحویل بدهد، اما از بدفهمیهایی که برایش اتفاق
میافتد ناراحت است. ژوله حالا در برش دیگری از زندگی بهدنبال یک اتفاق عجیب و غریب
است. دیگر نمیخواهد تنها نویسنده باشد، اما نمیداند که قرار است چه کاری بکند. میگوید
مثل قبل که یک پیشنهاد او را به سمتی میکشاند حالا هم به انتظار یک پیشنهاد و اتفاق
میماند.
بعد از «خندوانه» حالا دیگر همه شما را به چهره هم میشناسند، داشتن این حجم از مخاطب سخت است؟
این بعدش سخت نیست. اما متاسفانه یک بدفهمی وجود دارد که وقتی شما
یک چیز مینویسید هزار جور برداشت از آن وجود دارد و تو هم نمیتوانی دنبال مخاطب راه
بیفتی تا تک تک برداشتها را درست کنی. من هم یک دنیا و دوره جدید را تجربه میکنم.
این دنیای جدید چه تغییری در روند کاری شما خواهد داشت، هنوز هم قرار است فقط بنویسیدیا به کارهای جدید هم فکر میکنید؟
بعد از این اتفاق انگار دیگر نوشتن تنها خیلی ارضایم نمیکند. چون
سالهاست که در بالاترین سطح این کار را کردهام؛ از «شبهای برره» به بعد همیشه کنار
بهترین نویسندگان مملکت در بهترین کارهای کمدی نوشتهام. به همین خاطر دیگر اتفاق جدیدی
برایم نیست. خیلی منتظرم و دلم میخواهد، اتفاقی که بهواسطه «خندوانه» افتاد منجر
به یک اتفاق بزرگ و تجربه نشده جدید شود.
به اینکه این اتفاق بزرگ چه میتواند باشد هم فکر کردید؟
فکر نکردم که چه میخواهم، اما فکر کردم که چه نمیخواهم باشم.
مثلا برای اجرای خیلی از مراسم و جشنها دعوت شدهام، حتی برای اجرای استندآپ در برنامهها
دعوت شدم. برای برنامههای خال زیاد دعوت شدم؛ برنامههای خالطور که به خال معروفند،
مثل فلان شبکه و فلان جشن یا حتی اجرا در یک پاساژ. میدانستم که اینها آن اتفاقی
نیست که میخواهم بیفتد. حتی اجرای چند برنامه در شبکههای مختلف به من پیشنهاد شده
ولی باز اینها چیزی نیست که دلم میخواهد. مخصوصا که الان خیلی مهم است که چه کاری
میکنم چراکه حالا هرکاری که انجام دهم تبدیل به همان میشوم.
به بازی هم فکر کردید؟
بازی و دیده شدن را دوست دارم. اما چیزی که در استندآپ «خندوانه»
نقطه قوتم بود، نمایشگری و اکت و بازیم نبود؛ چیزی که باعث شد مردم استندآپ را دوست
داشته باشند نوشتار و متن بود.
اگر متن از خودتان باشد و تصمیمتان هم به بازی کردن، مسلما برای تقویت بازی تلاش بیشتری خواهید کرد. از اساس دوست دارید این اتفاق برایتان بیفتد؟
نمیدانم. (مکث میکند)
سوال سختی است؟
نه سوالی است که جوابش را دارم اما نمیخواهم بگویم. چون پیشنهادهایی
برای بازیگری داشتم و حتی تا جایی هم جلو رفتیم ولی متاسفانه به دلایلی اتفاق نیفتادند.
اگر اینها پیش میرفتند اتفاق عجیب و غریبی رخ میداد. دعوتهایی هم از من کردند که
نمیپذیرم. دعوتهایی که از طرف کارگردانهایی بوده که خیلی در کارهایشان نمایشگری
نمیکنند و برشی از زندگی را نشان نمیدهند. اگر اینطور بود و این اتفاق که دوست داشتم
در کارهایشان میافتاد حتی میتوانستم بازیگری هم یاد بگیرم. اما اینکه پروژهای را
قبول کنم که این شکلی نباشد تصمیمم نیست. البته چند کاری وجود دارد که قرار است در
کنار دوستان بازی کوچکی داشته باشم. با این همه به بازیگری خیلی فکر نمیکنم. بیشتر
به اجرای یک استندآپ کمدی فکر میکنم. شاید یک روزی خودم را جمع کنم و برنامهای شبیه...
را به تلویزیون پیشنهاد بدهم. یک برنامه استندآپکمدیمحور که آیتمهای مختلفی دارد.
البته نمیدانم چقدر تلویزیون ظرفیت پذیرش چنین طرحی را دارد یا مخاطب چقدر این شکل
برنامه را با آن میزان از شوخی میپذیرد. راستش هنوز نمیدانم. کلا برای اتفاقاتی که
در زندگیم افتاده، چه کارهایی که در مطبوعات کردم و یا بعد که وارد تلویزیون و بعد
«خندوانه» شدم برنامهریزی مشخصی نداشتم.
همهچیز براساس اتفاق و حادثه پیش رفت؟
بله. یکی یک روز زنگ زد و گفت میخواهی اینجا بنویسی، قبول کردم
و کار مطبوعاتیام را از تماشاگران شروع کردم. پیمان قاسمخانی یک روز گفت میخواهی
برای مهران مدیری بنویسی، و من تبدیل شدم به یکی از نویسندگان کارهای مدیری. رامبد
جوان گفت میخواهی استندآپ کمدی اجرا کنی و در مسابقه شرکت کنی، و من رفتم و اجرا کردم.
همه چیز همینطوری پیش رفت. حالا هم منتظرم ببینم چه کسی چه پیشنهادی میدهد.
درباره ممنوعالکاری علی ضیا در اینستاگرامتان نامه نوشتید، و طبق معمول واکنشهای مختلفی برای این حمایت گرفتید.
آن نامه حمایت از علی ضیا نبود. من از کاری که علی ضیا، خودش به
خاطرش عذرخواهی کرده که دفاع نمیکنم. من نسبت به رفتارها و بازخوردهایی که بعد از
این ماجرا پیش آمد نقد داشتم. وقتی فضای فوتبال آنطور است، آداب و اخلاق خودمان این
است، وضع جوکهایمان چنین است و آنچه بهش میخندیم چنان و حتی رفتار ما در فضای مجازی
این شکلی است، چه حقی داریم بهخاطر یک شوخی که خیلی هم شنیع نبوده چنین رفتاری نشان
دهیم. نقد من به این شیوه رفتاری بود. در مطلبم هم به کسی توهین نکردم، اما دیدید چه
کامنتهایی برایم گذاشته بودند. مساله من این است که کسانی که این کامنتها را میگذارند،
چه حقی دارند با پرچم اخلاقمداری یک نفر را نابود کرده و از هستی ساقطش کنند. او اشتباهی
کرده، به آن واقف است و بهخاطرش عذرخواهی هم کرده ولی من با اینکه ممنوعالکار شود،
در بخشهای مختلف خبری ازش بد بگوییم و بخواهیم از ریشه نابودش کنیم، آنهم با پرچم
اخلاقمداری که هیچ بویی از آن نبردیم، مشکل دارم. با همه اینها حرفهای من هیچ ربطی
به این ندارد که کسی را تایید کنم. اصل حرفم این بود که ما قبلا هم از این شعارها دادهایم،
اما این وضع جوکهایمان است، این رفتارمان است و این کارها را هم میکنیم، پس بهتر
است که خیلی اسطوره اخلاق نشویم.
یکی از آخرین کسانی بودید که به فضای مجازی پیوستید، اما این فضا برایتان کاربردی شد؟
سالهاست در فیسبوک هستم، اما به نظر اینستاگرام فضای عمیقی نیست.
در این فضا باید چیزی بنویسی که یا قربانت بروند یا به تو فحش دهند؛ خیلی نمیتوان
مطالب تحلیلی گذاشت. به نظرم هنوز فیسبوک فضای تحلیلی و عمیقش را حفظ کرده، اما اینجا
فضا بیشتر احساسی است.
اما بعد خبریای که ایسنتاگرام دارد را نمیشود انکار کرد.
بله. به خاطر اینکه فیلتر نیست و حتی خیلی نشریات از آن فضا نقل
قول میآورند.
گفته بودید بعد از «خندوانه» دیگر اینستاگرام نیستید، اما هنوز هم صفحهتان هست.
نگفته بودم نیستم. تهدید کرده بودم که اگر نتوانم احترام خودم،
خانواده، دوستان و رقبا را در این فضا نگه دارم، صفحه را جمع میکنم. نتوانستم احترام
را نگه دارم اما جمعش نکردم. دلیلش هم این بود که صفحه من در فیسبوک، صفحه یک طنزنویس
است که خیلی آزادی و رهایی برایم داشت، اما بعد از «خندوانه» خودم کمی رسمیتر شدم
چون چشمهای بیشتری من را میدید به همین خاطر خیلی اصولیتر و دستبهعصاتر شدم. آنجا
از مسائل سیاسی حرف میزدم یا جنس شوخیهایی که مینوشتم خیلی بیمحاباتر بود، اما
بعد از این برنامه به فضایی احتیاج داشتم که وسیعتر و مؤدبانهتر باشد.
عسل آذرپور
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است