پدرام امینی ابیانه کاندیدای شکستن سه رکورد گینس است؛ اولی در زمینه سرعت و زمان نوازندگی پیوسته به مدت ۲۰ ساعت متوالی
و همچنین در دو رشته نیم ساعته سرعتی و نواختن ۴۴ نت در دوضرب پا. این نوازنده که
تجربه آهنگسازی و خوانندگی را نیز درکارنامه هنریاش دارد، تاکنون کتابهای «آموزش
جامع گیتار فلامنکو»، «۳۰۰ نکته که خوانندهها باید بدانند» و «خودآموز گیتار پاپ»
را تالیف کرده است. وی همچنین آلبومهای «آتش» یک تا سه را منتشر کرده است. با او
درخصوص مشکلاتی که در زمینه ثبت رکورد خود در کتاب گینس و کسب رتبه جهانی دارد، گفت
و گو کردهایم.
*چرا تاکنون موفق به ثبت رکورد خود در کتاب گینس نشدهاید؟
ما ریشه در خاک ایران داریم. آرزوی قلبی
من این است که بتوانم درکشور خودم این رکورد را ثبت کنم، بهخصوص که گیتار یک ساز
ایرانی است. اما شرط اول گینس، پخش زنده از شبکههای تلویزیونی و ماهوارهای است
که هماکنون در ایران چنین چیزی امکانپذیر نیست. گویا جدیدا شبکه جامجم اقدام به
نمایش ساز از این شبکه کرده است که از این طریق شاید مشکل کنونی من در زمینه ثبت
رکورد گینس حل شود.
*گفتید گیتار یک ساز ایرانی است، آیا در این زمینه موزیسینهای و صاحبنظران در جهان به اتفاقنظر رسیدهاند یا صرفا به دلیل عرق ملی چنین حرفی میزنید؟
بعد از فتح جنوب اسپانیا توسط مسلمانان،
به فرماندهی طارق ابن زیاد، مردم آن سرزمین تحت تاثیر فرهنگ و هنر ایرانیان قرار
گرفتند، زیرا هر چیرگی نظامی، توام با چیرگی فرهنگی نیز هست. کولیهای جنوب اسپانیا
به ساز عود ایرانی علاقهمند شدند ولی طول دسته این ساز را افزایش دادند و آن را
لوت نامیدند و هنوز هم در بالای قطعات باخ و قدما پرلود دیده میشود. در گذر زمان
به دلیل اینکه صداهای ربع پرده را استفاده نمیکردند، لوت را پردهگذاری کردند به
دلیل اینکه دیگر نیازی به اجرای ربع پرده که از شاخصههای موسیقی شرقی است
نداشتند و به تدریج این ساز به شکل امروزی درآمد. اما از آنجایی که آنها ملتی
بسته، متعصب و سنت پیشه نیستند، هنوز هم در ساخت گیتار، ساختارشکنی و نوگرایی
ادامه دارد. همین امر موجب شده است تا ما با گوناگونی بسیار وسیعی در رنگ و فیزیک
صدا مواجه باشیم. این سازهای قدیمی امروزه کمتر مورد اقبال قرار میگیرند، اما من
گیتار دو دسته، ده سیم، فرتلس و... را مینوازم.
*چه اصراری به نواختن این سازها توسط شما هست؟
گیتاریستها وقتی به یک پختگی هنری میرسند
به سازهای دیگری همچون عود ایرانی، گیتار الکتریک یا باغلاما و یا بوزوکی روی میآورند.
اما من دلم میخواست همیشه گیتار در دست داشته باشم و نوازنده این ساز باشم. لذا
تصمیم گرفتم گیتار ۱۰ سیم که دو اکتاو بیشتر دارد، گیتار دو دسته و گیتار فرتلس که
قابیلت نواختن ربع پرده را دارد، انتخاب کنم.
*برگردیم به سوال قبلتر. چطور شد که کاندیدای ثبت رکورد در گینس شدید؟
۱۰ سال پیش درآلبوم «آتش ۲»، با همراهی
ناصر رحیمی، نوازنده فلوت آهنگ «پرواز زنبور عسل» اثر کورساکوف را اجرا کرده بودم.
بعد از آن در اجراهای زنده من، یکی از تهیهکنندگان صدا و سیما به نام صادق عزیز
جهان، با شناختی که از ما داشت، فیلم اجرای ما را برای گینس فرستاد و مدیر برنامههای
من برای ثبت رکورد جهانی گینس شد. آنها بعد از بازبینی فیلمهای اجرا، موافقت
کردند که به ایران داور اعزام کنند تا نوازندگی من را داوری کند و رکورد من به ثبت
برسد. اما به دلیل مشکلات صدا و سیما که پیشتر گفتم و همچنین رکود اقتصادی تهیهکنندگان،
فعلا این امکان مقدور نشده است. اگر قرار بر ثبت این رکورد باشد، مجبورم شخصا
اقدام کنم و از ایران بروم و در بیرون از ایران آن را ثبت کنم ولی دلم میخواهد
این اتفاق در داخل کشورم بیفتد.
*پس فعلا منتظر ثبت این رکورد نباشیم؟
اگر احساس افول در انگشتها و نوازندگیام
کنم، مهاجرت میکنم و این رکورد را ثبت میکنم ولی فعلا به دلیل تمرین زیاد و
ورزش، هرروز نسبت به روز قبل احساس بهتری دارم.
*فکر میکنید شرایط فراهم شود تا این اتفاق در ایران بیفتد؟
همه ایرانیان این روزها به آینده خوشبین
هستند. مسلما در صورت گریز از این تحریمها و رشد اقتصادی و بازتر شدن فضای
فرهنگی، آینده روشنی را پیش رو داریم.
*آخرین کنسرت شما در سال ۹۳ برگزار شد درحالی که با توجه به توانمندیهای شما در امر نوازندگی، توقع برگزاری کنسرتهای بیشتری میرود. چرا کم کنسرت میدهید؟
بله، همانطور که اشاره کردید، آخرین
کنسرت من کنسرتی تلفیقی با مشارکت استاد کیوان ساکت بود که برای خیریه محک اجرا
شد. اما اینکه چرا کم کنسرت برگزار میکنم، به این دلیل است که با بیمهری و غرضورزی
مسولان رده پایین ارشاد مثل سیمون آیوازیان مواجه هستم. حتی مجوز آخرین آلبوم من
را خود دکتر پیروز ارجمند امضا و تایید کرد وگرنه امثال این آقایان، به جز سنگاندازی
و مانعافکنی بر سر راه ما و موسیقی کاری نکردهاند. جالب است که این دوستان فاقد
هرگونه آلبوم، اثر تصویری، صوتی و... هستند، آنوقت به خود اجازه میدهند آثار
ما را داوری کنند. حتی به من عضویت در کانون هنرمندان و یا مجوز تاسیس آموزشگاه
موسیقی داده نشد. در صورتیکه از سال ۱۳۷۱ مجوز کنسرت داشتم و دارای دو مدرک
کارشناسی هستم و سابقه ساخت صدها قطعه، آلبومهایی مثل «مادر»، «سگکشی»، «بزرگراه
گمشده (پلاک ۲۲)»، «به یاد کربلا»، «یاد بارون» و صدها سانس کنسرت را در کارنامه
خود دارم.
*جایگاه این سبک از نوازندگی گیتار فلامنکو در ایران کجاست؟
مسلما گیتار فلامنکو به دلیل غرابت فرهنگی با ایرانیان و خاستگاه دستگاههای موسیقی فلامنکو که همان دستگاههای
موسیقی ایرانی است، بهعلاوه موسیقی اروپایی، شمال آفریقا، عربی و هندی،
پرطرفدارترین سبک گیتار است که از آمار فروش کتابهای آموزشی فلامنکو و فروش بالای
گیتارهای فلامنکو، میتوان به این مهم پی برد. خود من نیز موسیقی را با گیتار
فلامنکو آغاز کردم و سبک رامون و اسکوئز که شبیه سبک جیپسی کینگ مینواخت و سپس
سبک خوان مارتین و پاکوپنیا و گیتار کلاسیک را نزد علیرضا تفقدی و آهنگسازی و
هارمونی پاپ را نزد زندهیاد مجتبی میرزاده فراگرفتم. ولی بعدها به این نتیجه
رسیدم که شبیه یک استاد اسپانیایی نواختن لازم است ولی کافی نیست. این کار فقط یک
کپیکاری و کپیسازی است که خود آنها بسیار بهتر از ما انجامش دادهاند. اگر من
آهنگهای پاکودلوسیا و... را اجرا، ضبط و آلبوم کنم، بیدلیل است. چرا که نسخه
اصلی آنها با کیفیت بسیار بالاتر وجود دارد، لذا به موسیقی تلفیقی و آهنگسازی روی
آوردم. بتهوون میگوید «درهنر هم مثل زندگی، هدف آزادی است» لذا من از استاد
پاکوپنیا اجازه گرفتهام که بدون هیچگونه تعصبی تکنیک و اجراهای آزاد داشته باشم.
از آن به بعد هرطور که دلم میخواهد گیتار میزنم و آزادی را در موسیقی لمس میکنم
و لذت میبرم.
*یعنی مدعی یک سبک جدید در نوازندگی گیتار هستید؟
مدعی سبک جدید نیستم اما مثلا چهارمضراب
درویشخان را اجرا کردهام که در رادیو هر روز پخش میشود و مجری رادیو به اشتباه
معرفی میکند که به ساز سه تار نواخته شده است. این اشتباه برای من شیرین است که
این قدر صدای سه تار را با گیتار به خوبی نواختهام که مجری رادیو درمعرفی آن دچار
اشتباه میشود. من سبک جدیدی را اختراع نکردهام ولی چون اجراهای آزادانه دارم،
لهجه گیتار من را مخاطبانم میشناسند و تشخیص میدهند. برق را ادیسون اختراع کرد و
لازم نیست کس دیگری هم زحمت اختراع مجدد آن را بکشد. حافظ غزل را تمام کرد و
بتهوون سمفونی را! تلاش برای کپیکاری قطعات بهعنوان یک اثر جدید مثل تلاش برای
اختراع مجدد برق است. یعنی کاری بیهوده و دوباره کاری و به نوعی آب درهاون کوبیدن
است.
*مگر این اتفاق افتاده است؟
استادان گیتار به دو دسته تقسیم میشوند؛
یک دسته بدون شناسنامه که خوب از موسیقی حرف میزنند ولی بهنظر من درمورد موسیقی
یا نقاشی نباید حرف زد. نقاشی را میکشند و موسیقی را اجرا میکنند. دسته دوم
دارای شناسنامه کاری هستند، خاک سن خوردهاند مثل همدورهایهایم برادران خواجه
نوری، بابک امینی و... این دسته کارهای خود را میساختند و همانها را شخصا اجرا
میکردند. یک دسته مثل بهرام آقاخان که کارهای پاکودلوسیا را با تمپوی پایینتر و
کثیف اجرا کردند و راه به جایی نبردند زیرا برق را دوباره اختراع نمیکنند. من
ساختارشکنان و نوآوران را دوست دارم و هرکسی آزاد است تا هر سلیقهای داشته باشد.
ولی پندار من بر این است که اگر ما میخواستیم به سنتها پایبند باشیم، باید هنوز
در غار زندگی میکردیم و با اسب به مسافرت میرفتیم.
*رسالت شما به عنوان یک هنرمند چیست؟
رسالت هنر مقولهای است فراموش شده که
حتی در دانشگاهها نیز تدریس نمیشود. متاسفانه یک جوان که به باشگاه کاراته میرود
در ابتدا میآموزد که برای دعوا و لات بازی آموزش نمیبیند. ولی هدف هنر این روزها
فراموش شده است. یک شخص ممکن است نوازنده خوبی باشد ولی هنرمند کسی است که افق
دیدی وسیعتر از مردم داشته باشد و سعی در خرافهزدایی، حمایت از حقوق مظلوم،
حیوانات و بانوان داشته باشد و درواقع دست به خیر باشد. در کارنامه کنسرتهایش،
کنسرتهای خیریه وجود داشته باشد. آنجلینا جولی را که مسخره میکنیم، چند کودک را
به فرزندی پذیرفته است و حداقل به ظاهر هم که شده کارهای خیرخواهانه میکند و به این
واسطه مردم را هم تشویق میکند و فرهنگسازی میشود. ولی در کارنامه هنری برخی
ازمدعیان ما فقط سیگاری بر لب یا قلیانی در دست دیده میشود. کاش به جای اینکه به
موی دراز فکر کنیم و ادا در بیاوریم و شعار بدهیم و بهواسطه میز قدرتی که
دراختیارمان گذاشته شده است، جوانان را به راست هدایت کنیم، کمی هم کار خیر میکردیم
که رسالت هنرمند محبت است. کاش به جای سریعترین گیتاریست ایران، به من لقب مهربانترین
داده میشد.
*این روزها مردم خیلی به مادیگرایی هنری فکر میکنند و این هنر به نوعی هنری تجملاتی است.
افسوس که ما جامعهای آهن پرست شدهایم و
ارزش آدمها را از مدل ماشین، گوشی موبایل و کلا مادیات میسنجیم. راستی چه کسی میداند
صد سال پیش گرانترین درشکه را چه کسی سوار میشد ولی کمالالملک را همه میشناسند.
صد سال بعد هم پورشهسواران امروز را کسی نمیشناسد ولی هنرمندان واقعی و مردمی
درخاطرهها ماندگار خواهند شد.
*ولی با هنر بدون پول نمیتوان امرار معاش کرد.
پول هدف هنر و زندگی نیست ولی ما موسیقی
را به دوبخش تقسیم میکنیم؛ هنرموسیقی و صنعت موسیقی! با هنر، رسالت هنر انجام میشود
و از صنعت موسیقی به راحتی پول به میزان لازم حاصل میشود، مثل آهنگسازی، کنسرت،
فروش آلبوم در داخل و خارج از کشور، تدریس و... لذا یک هنرمند میتواند به هر دو
مقوله بپردازد و درگیر روزمرگی نشود.
*این روزمرگی کجای موسیقی را گرفته است؟
وقتی آثار یک شاعر یا یک نقاش یا آهنگساز
را مرور میکنیم، بهتر است از موضوعات مختلف سخن به میان آمده باشد. اگر یک
آهنگساز یا نوازنده فقط یک سبک را تکرار کند، مثلا در موسیقی ایرانی فقط مونوفونیک
در دستگاه شور بزنند و به فکر هارمونی یا ابداعی نباشد، دچار روزمرگی شده است.
یعنی مثل یک زندگی میماند که یک روز را چند سال تکرار کنی. برای رهایی از روزمرگی
هنری باید هنرمند تنوع مطالعاتی داشته باشد، گاهی سبک زندگی خود را عوض کند، تجربههای
مختلف اجتماعی داشته باشد، با اقشار مختلف نشست و برخاست کند و از جامعه آگاه
باشد.
*حرف آخر؟
عشق انگیزه حیات است، عشق بین انسانها شاید داد و ستد باشد ولی عشق واقعی، عشق به هنر است و یا عشق خدا به انسان هم واقعی است. عشق واقعی، عشقی است که پشیمانی نداشته باشد و داد و ستد در آن نشود و یکطرفه باشد.
لیلا رضایی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است