"مسافران" ساخته بهرام بضایی فیلمی است در ستایش زندگی، اما انگار راست است که حرفزدن از مرگ بدشگون است و خانم جان در فیلم حق داشت که آنطور با هراس میگفت "از مرگ حرف نزنین."
بیضایی در آستانه دهه ۱۳۷۰ پرترهای از همجواری زندگی و مرگ ساخت و حالا که فیلم را نگاه میکنیم، نمیتوانیم حواسمان را از فقدان یازده نفر از عوامل فیلم پرت کنیم. این فیلم ماندگار سینمای ایران یازده نفر از سازندگانش را برای همیشه از دست داده و خالقش بهرام بیضایی پس از آن نتوانست در حد توان و لیاقتش کار کند. حالا هم که سالهاست با مهاجرت ناخواسته نویسنده و کارگردان و بازیگر اول «مسافران» خبری از آنها در سینمای ما نیست.
فیلم «مسافران» شروع میشود.
حشمت داوران: خب! پیش به سوی…، اگه گفتین؟
کیوان و کیهان داوران: عروسی!
هما روستا، در نقش مهتاب معارفی، قبل از اینکه سوار اتومبیل شود روی برمیگرداند و به دوربین زل میزند: «ما میریم تهران؛ برای عروسی خواهر کوچیکترم… ما به تهران نمیرسیم… ما همگی میمیریم.»
هما روستا
۱۴ مهر ۱۳۹۴ پیکر هما روستا تشییع و تدفین شد. او در ۶۹ سالگی درگذشت. روستا درباره «مسافران» نوشته است: فکر کردن و برنامهریزی زیاد بیضایی در جزییات کار یک امتیاز برای بازیگرانش است.، چون در هر حال احتمال ایفای نقش خوب بسیار بالا میرود. بیضایی هیچوقــت نمیآمد به بازیگر بگوید که بیا اینجا و این دیالوگ را اینچنین بگو و آنجا را اینچنین بازی کن. بیضایی یک موقعیت را با تمام جزییات و حال و هوایش میساخت و بعد بازیگر را در آن موقعیت حساب شده قرار میداد. پس بازیگر هم بیشتر از تجربه و علم بازیگری از شناخت آن موقعیت قدرت بازی میگرفت.
مهتاب معارفی نگاهش را از دوربین میگیرد و سوار اتومبیل میشود و حرکت میکند. موسیقی بابک بیات با آن حس مرگ جاری در نُتهایش نواخته میشود؛ هماهنگ با آگاهی تماشاگر از اتفاقی که قرار است بیفتد. ماشین در جاده حرکت میکند و بابک بیات حواسش هست که بیضایی نمیخواهد تماشاگر را با تصادف ماشین و مرگ سرنشینان غافلگیر کند. برای همین موسیقی فیلم بیش از اینکه دنبال ایجاد تعلیق باشد، با فاصلهگذاری فیلم همراه شده و منتظر آن اتفاق ناگوار میشود.
بابک بیات
بیماری کبد امانِ بابک بیات را برید و ۵ آذر ۱۳۸۵ به مرگ تسلیمش کرد. او موسیقی فیلم را با «غریبه» و همکاری واروژان شروع کرد و بعد از انقلاب در فیلم «مرگ یزد گرد» با بهرام بیضایی همراه شد و این همراهی با فیلمهای «شاید وقتی دیگر» و «مسافران» ادامه پیدا کرد. موسیقی متن «کشتی آنجلیکا»، «عروس»، «پرده آخر»، «طلسم»، «مرسدس»، «جهان پهلوان تختی»، «دستهای آلوده»، «اتوبوس»، «قرمز»، «دو زن»، «شیدا» و حدود ۷۰ فیلم سینمایی دیگر را ساخته است. بیات از ۱۹ سالگى در اپراى تهران فعال شد و دوره سازشناسی را خارج از کشور گذراند. او را همچنین به عنوان مدرس موسیقی فیلم در دانشگاهها میشناختند.
اتومبیل در جاده است و خانواده داوران در مسیر تهران و خانه معارفیها. آنها میخواهند که آینه موروثی خانواده را به مراسم عروسی ماهرخ معارفی برسانند. در پیچ و خم جاده و گذر از تونلها، سرنشینان رو به دوربین خودشان را معرفی میکنند:
اول: کیوان داوران، هشتساله.
دوم: کیهان داوران، هفت ساله.
سوم: حشمت داوران، ۳۶ ساله، مدیر مدرسه شهرستان.
باد، پارچهای را که روی آینه کشیده شده است میاندازد.
چهارم: مهتاب داوران. نه، در این موارد اسم قبلی رو به کار میبرن؛ مهتاب معارفی، ۲۹ ساله، خانهدار و معلم.
پنجم: صفر مولوی. سن ۴۸٫ عیالوار… دارای گواهینامه پایه یک.
ششم: من زرینکلاه سبحانی، ۳۳ ساله. شغل زارع… متاهل… فرزند ندارم.
تصویر از زرینکلاه کات میخورد به پیچ جاده. یک کامیون نفتکش دیده میشود… تصویر آتشسوزی در محلی که تصادف اتفاق افتاده نمایان میشود. ستوان فلاحی از ۲۵ کیلومتری کرج، تصادفی را گزارش میکند که در آن، شش نفر جابهجا تمام کردهاند. جمشید لایق در نقش سرگرد نقوی سعی دارد کنترل شرایط را در دست بگیرد.
جمشید لایق
جمشید لایق ۲۱ آبان ۱۳۸۸ بر اثر ایست قلبی در بیمارستان قلب تهران درگذشت. بازی در مجموعههای تلویزیونی «هزاردستان»، «سلطان و شبان»، «سربداران»، «بوعلی سینا»، «روزی روزگاری» و ایفای نقش در فیلمهایی چون «رگبار»، «شهر قصه»، «دایره مینا»، «کلاغ»، «شاید وقتی دیگر»، «خارج از محدوده»، «مسافران» و «سگکشی» کارنامه هنری مرحوم جمشید لایق را تشکیل میدهد. او اولین بار با فیلم «رگبار» ساخته بهرام بیضایی بر پرده سینما ظاهر شد. لایق در ۱۳۳۸ به استخدام اداره هنرهای دراماتیک درآمد و در ۱۳۵۳ برای دریافت لیسانس درامشناسی، کارگردانی و بازیگری در دانشگاه تهران مشغول تحصیل شد. لایق موفق به کسب درجه دکترای هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شده بود.
تصویر از جاده و محل سانحه، به خانه معارفیها کات میخورد. اهالی خانه در شور و حال پیش از برگزاری مراسم در جنب و جوش هستند و شادمان. ماهو و مستان با هم شوخی میکنند. ماهرخ با حال خوش از پنجره بیرون را نگاه میکند. فرخلقا هوشمند در نقش مونس، بیخبر از مرگ عزیزانش، شروع میکند به کِلکشیدن برای نوعروس.
فرخ لقا هوشمند
فرخلقا هوشمند ۲۲ تیر ۱۳۸۸ بعد از یک ماه بستری بودن در بیمارستان به دلیل عارضه مغزی دار فانی را وداع گفت. نام اصلی این پیشکسوت تئاتر و سینما و تلویزیون، فرخلقاح پوررسول بوده است. او تحصیل بازیگری را در هنرستان هنرپیشگی آغاز کرد و بلافاصله در تئاتر گیلان فعال شد. شروع فعالیتش در سینما با فیلم «نردبان ترقی» در سال ۱۳۳۶ بود. در مجموعههایی چون «کوچک جنگلی»، «لبخند زندگی»، «عیاران»، «داستان یک شهر»، «خانه به خانه»، «مدرسه مادربزرگها»، «دختران» و «مامان آفاق» به ایفای نقش پرداخت. همچنین در فیلمهای سینمایی «علی واکسی»، «شب قوزی»، «شوهر آهوخانم»، «کلاغ»، «باشو غریبه کوچک»، «افسانه آه»، «دو نفر و نصفی»، «مسافران»، «الو الو من جوجوام»، «همسر»، «بلوف»، «کلاه قرمزی و پسرخاله» بازی کرد.
اعضای خانواده مشغول جابهجایی وسایل و آمادهکردن خانه هستند. آنها درباره علت دیر کردن مسافرها بگو مگو میکنند. هنوز مسئله جدی نشده، اما برایشان سوال است که چرا آنها هنوز از راه نرسیدهاند. جمیله شیخی در نقش خانمبزرگ میترسد که اعضای خانواده نگرانی به دل راه بدهند. در قاب تصویر میگوید: خیری توش بوده که دیشب نرسیدند… حرف مرگ نزنین؛ دهن شیرین کنین.
جمیله شیخی ۳ خرداد ۱۳۸۰ به دلیل سکته قلبی از دنیا رفت. متولد تبریز بود و از کودکی به تشویق پدر و مادرش در نمایشهای مدرسه بازی و در دبیرستان در جلسات انجمن ادبی و اجرای نمایش شرکت میکرد. نزد استادان تئاتر به آموختن و تمرین نمایش مشغول شد و به استخدام رسمی «اداره تئاتر» درآمد و دکترای افتخاری تئاتر گرفت. از معروفترین نمایشهایی که بازی کرد میتوان به «ملاقات با بانوی سالخورده»، «از پشت شیشهها» و «بنبست» اشاره کرد. شیخی در فیلمهایی مثل «پاییزان»، «پرنده کوچک خوشبختی»، «سفر عشق»، «لیلا»، «عینک دودی» و «کاغذ بیخط» بازی کرده است.
ماهو در سمساری است و مشغول خرید لوازم مورد نیاز برای مراسم عروسی. خبر مرگ میرسد. حال ماهو خراب میشود. سمسار سیگاری میگیراند و ماهو بهجای لوازم عروسی، بساط عزا را تدارک میبیند.
شاگرد سمسار میگوید: بلا به دور! و جهانگیر فروهر در نقش سمسار: صبر و توکل.
جهانگیر فروهر
جهانگیر فروهر ۱۵ آبان ۱۳۷۶ دیده از جهان فروبست. او در اصفهان و خانوادهای اشرافزاده به دنیا آمد. فعالیت تئاتری خود را در زادگاهش و از هجده سالگی شروع کرد. سال ۱۳۴۵ با فیلم «گنجینه سلیمان» ساخته عزیز رفیعی فعالیت سینمایی خود را شروع کرد. نقشآفرینیهای ماندگار او در فیلم «سوتهدلان» و سریال «هزاردستان» فراموشنشدنی است.
ماهو خبر مرگ مسافران را به خانه میبرد. اعضای خانواده معارفی همه بهتزدهاند. میزانسنهای خاص بیضایی به اوج میرسد. مهرداد فخیمی بهخوبی از عهده ثبت این تصاویر و حرکتهای پیچیده و سیال دوربین برآمده و قاببندیهایش در این میزانسنهای گیجکننده به خوبی با التهاب و سردرگمی کارکترها عجین میشود؛ کاراکترهایی که هنوز بهتزده اتفاقی هستند که نمیخواهند باورش کنند.
مهرداد فخیمی
مهرداد فخیمی ۲۳ مرداد ۱۳۸۷ درگذشت. فارغالتحصیل فیلمبرداری از آلمان بود و فعالیتش را با ساخت فیلمهای کوتاه شروع کرد. فخیمی با اولین کار سینمایی باب همکاری با بهرام بیضایی را باز کرد. «غریبه و مه» اولین تجربه مشترک آن دو بود و به «مرگ یزدگرد»، «چریکه تارا»، «کلاغ» و بالاخره «مسافران» کشیده شد. فیلمبرداری «حاجی واشنگتن»، «پاییزان»، «کمالالملک» و سریال «هزاردستان» با همکاری مازیار پرتو از دیگر تجربههای مطرح است.
خانواده معارفی تازه خبر تلخ مرگ عزیزانشان را شنیده که رهی از راه میرسد. او قرار بوده داماد جشن امشب باشد و بیآنکه متوجه سایه شوم مرگ روی خانه و اهالی آن باشد، با حرارت گزارش کارهایی را میدهد که انجام داده است.
رهی: همه کارا درست شد! جواب آزمایش و وقت مراسم و ترتیب گروه نوازندهها. همونطور که میخواستیم! کاملا آبرومند به علاوه چراغونی باغ و مختصری آتیشبازی و شعبده! خودم دنبالش بودم.
همگی در مرز فروپاشی هستند و هرکدام به نقطهای خیره شدهاند.
ماهرخ با بغض: پس همه چی درست شد…
رهی: خودم دنبالش بودم! خانوده برهانی همه با کمال میل برای خدمت آمدهاند؛ پدرم، مادرم و خواهرم رها جان!
پدر، خواهر و مادر با بازی نیکو خردمند جلو میآیند و سر تکان میدهند. گلهای رنگارنگ در دست دارند و قرار است تا چند لحظه دیگر بفهمند مراسم امشب، مجلس عزاست.
نیکو خردمند
نیکو خردمند ۲۶ آبان ۱۳۸۸ از دنیا رفت. این دوبلور و بازیگر سینما و تلویزیون فارغالتحصیل کارگردانی سینما در رویال تاتر سلطنتی بود. او خواهر بزرگتر آهو خردمند بازیگر سینما و تئاتر است. فعالیت هنری او از سال ۱۳۳۷ با گویندگی در رادیو شروع شد و گویندگی فیلم را در سال ۱۳۳۹ آغاز کرد و گوینده ثابت بازیگران مطرحی چون کلودیا کاردیناله، آوا گاردنر، الیزابت تیلور، فخری خوروش، ایرن و کتایون بوده است. بازیگری سینما را دیر و با حضور در «پرده آخر» ساخته واروژ کریم مسیحی در ۱۳۶۹ شروع کرد، اما پس از درخشش در این نقش پُرکار شد و چندین فیلم و سریال بازی کرد؛ فیلمهایی چون «خانه خلوت»، «بازیچه»، «زینت»، «غزال»، «کافه ستاره» و «خاکآشنا».
در حیاط خانه باغچه بزرگی است که در آن برای هر فرزند خانواده درختی کاشته شده. پاییز است و برگ درختها روی زمین ریخته شده. باقر صحرارودی در نقش کدیور، خدمتکار معارفیها، تبر به دست سراغ درختی میرود که با تولد مهتاب در خاک کاشته شده بود. حالا که مهتاب مُرده، صحرارودی تبر را به سینه درخت میکوبد.
باقر صحرا رودی
باقر صحرارودی ۸ تیر ۱۳۹۳ دیده از جهان فرو بست. صحرارودی فارغالتحصیل دانشکده ادبیات و دانشکده هنرهای زیبای تهران بود و از سال ۱۳۳۴ فعالیت هنری را آغاز کرد. در دوران فعالیتش که بخش اعظم آن در تلویزیونی بود، در مقام بازیگر، تهیهکننده، نویسنده و کارگردان ظاهر شد. نخستین حضورش در سینما در مجموعه فیلمهای صمد بود.
ماهو برادر مهتاب معارفی و حکمت برادر حشمت داوران به طرف محل سانحه راه میافتند تا جنازهها را شناسایی کنند. هنوز کمی امیدوارند. وقتی سواری بنز را له و سوخته میبینند، دیگر جای تردیدی نمیماند که نه آن خانواده به عروسی خواهد رسید و نه آینه موروثی که با خود میآوردند. جمشید اسماعیلخانی در نقش حکمت، خوب میداند که دیگر نه برادری دارد و نه برادرزادهای. با حسرت در حال برگشت به تهران است. صدایش روی تصویر جاده میآید:
حکمت: ما داریم از بین میریم. خانواده داوران به ته خط رسیده. حشمت و دو پسرش ور پریدن که اسم داوران از اونا میموند. من موندم که دخترام به وقتش اسممو ول میکنن و نوههام اسم دیگهای دارن… (با بغضی فرو خورده) چرا من باید آخرین داوران باشم؟
جمشید اسماعیل خانی
جمشید اسماعیلخانی متولد داراب، ۱۸ فروردین ۱۳۸۱ دارفانی را وداع گفت. بازیگر شاخص و پُرکار نقشهای مکمل سینما و تلویزیون کارنامه متنوعی دارد. بازیگری سینما را در ۱۳۶۸ با فیلم «زیر بامهای شهر» و «در آرزوی ازدواج» ساختههای اصغر هاشمی شروع کرد. فیلمهای «آپارتمان شماره ۱۳»، «دو همسفر»، «روسری آبی»، «مهر مادری»، «شیدا»، «مرد بارانی» و «آواز قو» از کارهای مطرح کارنامه اوست. آخرین فیلم سینمایی او «نوروز» بود.
همه چیز تمام شده است. کارتهای عروسی پس گرفته شده و جنازههای متلاشیشده و سوخته دفن میشوند. همه لباسهای مشکی میپوشند و بساط عزاداری به پا میشود. چهره اهل خانه از اندوه مرگ تغییر کرده و فرهنگ معیری، گریمور فیلم، رنگ را از صورتها پرانده است. انگار این چهرهها، هیچ وقت طراوتِ اول فیلم را نداشتهاند.
فرهنگ معیری
فرهنگ معیری ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۷ به علت سرطان ریه و عوارض کبدی درگذشت. او درباره خودش نوشته: «زندگیام صرف عشق به آموختن و آموزاندن و گسترش عرصههای دانش گریم شد… این را گفته باشم همیشه کیفیت و گزیده کاری برایم دلپذیرتر بوده و هست و برای تامین موقعیت ظاهری نمیتوانم عاطفههایم را نادیده بیانگارم». پیشکسوت چهرهپردازی ایران، عضو گروه چهرهپردازان سینما و مدیر آموزشگاه چهرهپردازی آینه در آینه بود. فعالیت خود را در سینما با فیلم «خاتون» در سال ۱۳۵۶ آغاز کرد و با کارگردانان مطرحی مثل بهرام بیضایی، امیر نادری و مسعود کیمیایی همکاری داشته است.
جمیله شیخی هنوز مصمم نمیاست درباره مرگ حرف نزند و باورش نکند. وسط مراسم عزا شروع میکند به درددل با عروس سیاهپوش.
خانم جان: همه کسم مردهاند، ولی نه برای من. هر روز میبینمشون. پدر اونجا نشسته بود، مادر اونجا و من بچه بودم. تو نبودی؛ معنیش اینه که مرده بودی؟! نه! باید بذارم جادهها مهتابم رو هم ازم بگیرن؟ با همه کسانش؟ لعنت به جادهها اگه معنیشون جداییه!
او هنوز منتظر است که مسافران از راه برسند و آینه را بیاورند. از ماهرخ میخواهد بار دیگر لباس عروسی به تن کند. ماهرخ بیتوجه به شرایط لباس سپید میپوشد. جماعت گریان برای او او کف میزند. ناگهان در باز میشود و مسافران از راه میرسند؛ آنها آینه را آوردهاند. آینه روی عروس و مهمانان و پرده سینما نور میپاشد.
محمد پایدار
There are no comments yet