به گزارش خبرنگار سینمایی صبا، قریب به ده سال بود که استیون اسپیلبرگ با ساختن فیلمهایی همچون پست، بیافجی، بازیکن شماره یک آماده و پل جاسوسان درگیری نوعی از سینمای صنعتی شده و از دیار فیلمسازان مولف فاصله گرفته بود. اکنون او با فیلم «خانواده فیبلمن» که برداشتی از زندگی شخصی اوست، به اصل خویش بازگشته است.
گفته میشود فیلمنامه خانواده فیبلمن در سال ۱۹۹۰ نوشته شده بود و تاکنون اسپیلبرگ منتظر فرصتی بود تا از آن استفاده کند. به زعم نگارنده فیبلمنها در والاترین زمان ممکن ساخته شده و راه را برای بازگشت استاد هموار کرده است.
اسپیلبرگ با خانواده فیبلمن تمام نگاهها را به جوایز پیش رو از جمله گلدنگلوب و اسکار معطوف کرده است. چرا که با وجود آثاری همچون تار، آمستردام، بابیلون و الخ رقابتی درخور شکل گرفته است.
ولی بیش از همه این مناسبات برای جهان فیلمباز یا همان سینهفیل بازگشت استاد ارزشمندتر است. بازگشتی که نشاندهنده «شیوه نگریستن» اسپیلبرگ است. نگاه به سوژهها و ارتباط آنها با میزانسن. ارتباطی که از اساس به سینمای کلاسیک یا به اصطلاح تر و تمیز قرابت دارد.
این فیلم نیز همچون تمام آثار کلاسیک -با فیلمنامههای خطی و شخصیتهای متمایز- دارای ایدهای ناظر است. ایدهای که تمام عناصر بصری و روایی اثر را به خدمت میگیرد.
برای تبیین ایده استیون اسپیلبرگ در آخرین فیلم خود شایسته است به نظریه کریستینا کالاس در رابطه با ایدهناظر (درونمایه) توجهی داشته باشیم. کالاس اساسِ درونمایه را در روابط عام میان شخصیتها میداند. روابطی که در کلیت اثر جریان دارد میتواند جلوه درونی فیلم را عیان کند. وقتی به پدر و مادر سمی(شخصیت اصلی) نگاه میکنیم، تاثیری که مراوده آنها بر زندگی سمی میگذارند را فهمیده و سپس واکنشهای او را رصد میکنیم. سمی کلید ایدهناظر را در اختیار مخاطب قرار میدهد و تمثیلی از درونمایه اثر به او نشان میدهد. تمثیلی که به سینهفیل بودن و عشق به سینما مربوط میشود. در حقیقت ما با یک عاشق طرف هستیم که امیال و اخلاقیاتش را در نگاتیوهای دوربین اکسپوز میکند.
اسپیلبرگ عشقش نسبت به سینما را در پشت دوربین خانواده فیبلمن نیز بیان میکند. بارزترین مشخصه این لفظ در نمای پایانی اثر قابل لمس است. وقتی سمی خط افق را از جان فورد فقید میآموزد و در ثانیه آخر زاویه دوربین را تغییر میدهد.
There are no comments yet