به گزارش صبا به نقل از روابط عمومی حوزههنری دیجیتال، دفتر دهم کُرسی روایتهایی از مسیر پرپیچ و خم کار فرهنگی که توسط مدرسه ماه حوزه هنری اجرا میشود، با روایت «راضیه تجّار» نویسنده ادبیات داستانی و دارنده نشان درجه یک هنری، در گالری شمارهیک خانه عکاسان برگزار شد.
تجار در ابتدا به تشریح سیر زندگی و ورود به فعالیتهای ادبی پرداخت و با بیان اینکه خداوند متعال در وجود هر کسی ودیعهای قرار داده است و بخاطر آن هر کسی در مسیر و شاخهای درخشان خواهد بود که دیگران آن استعداد را ندارند، گفت: من از ابتدای زندکی حس میکردم واقعا با واژگان دوستم؛ وقتی کلاس دوم ابتدایی بودم معلم واژگانی برای جملهسازی مطرح میکرد که دست من برای پاسخگویی بالا بود درحالی که ریاضی بلد نبودم.
وی کسب تجربه را ضروریترین قدم برای نوشتن دانست و گفت: در کنار تجربه استعداد، عشق، پشتکار و مطالعه لازمه کار است اما کسب تجربه اولین اولویت است که باید از طریق مطالعه به دست آورد لذا من در همان ابتدای جوانی اگر مسابقاتی در مجلات بود، شرکت میکردم و برنده میشدم و هیچگاه عجلهای برای کار نداشتم.
این مدرس ادبیات داستانی در پاسخ بهاینکه چطور به قصه و داستان علاقهمند شده است، گفت: مادر بزرگم یک خانم مذهبی بود که برایمان قصه و کتابهای دینی میخواند و پدرم نیز ذوق شعری داشت که گاهی متجلی میشد و برای امام حسین (ع) شعر میگفت؛ نقش این عزیزان در زندگی من مهم بود تاجایی که از گلدوزیهای رنگی مادرم تاثیر پذیرفتم. البته شخصاً همواره تلاش میکردم در کارم بهتر شوم و سعی میکردم مطالعه را جدی دنبال کنم. اولین کتابی که مطالعه کردم کتاب شعری از عباس یمینیشریف بود. کتاب کلاس دوم فارسی را قبل از شروع مدرسه خواندم و یکی از کتاب داستایوفسکی را کلاس چهارم بودم، مطالعه کردم.
این دارنده نشان درجه یک هنری به شرایط چاپ کتاب در حوزه کودک و نوجوان پرداخت و با بیان اینکه بعد از پیروزی انقلاب کتابهای زیادی در حوزه کودک و نوجوان منتشر شد درحالی که در گذشته چنین کتابهایی وجود نداشت و باید شخص علاقهمند جستوجوی بسیاری میکرد، افزود: بعد از انقلاب شرایط برای مخاطبان کودک و نوجوان بسیار از گذشته بهتر شد و کتابهای تخصصی برای سنین مختلف بهوجود آمد.
تجار درباره ازدواج و تجربه سفر به اروپا عنوان کرد: سال ۱۳۵۳ بود که من ازدواج کردم و همسرم چون سینما میخواند در سفری به ایتالیا رفتیم. البته همسرم این امکان را داشت که در یکی از بانکها مشغول بهکار شود اما درحالی که او معلم بود خیلی دوست داشت برای ادامه تحصیل به ایتالیا برود و سینما بخواند. من در این مسیر او را همراهی و تشویق کردم لذا در شرایطی که ما صاحب فرزند شده بودیم اما به ایتالیا سفر کردیم و به دلیل پارهای از مسائل و مشکلات من مدت کمی در ایتالیا حضور داشتم و سپس به ایران بازگشتم و از سال ۱۳۴۶ مجدد تدریس و درس را شروع کردم که به مرور به عرصه ادبیات، داستان و داستاننویسی وارد شدم.
وی درخصوص اینکه چه چیزی در خانواده او را به سمت داستان هدایت کرد، گفت: من یک خواهر داشتم که شاگرد اول کلاس بود و دایی مادرم در اداره معارف مشغول بود و پدرم با اینکه تا کلاس ششم درس خوانده بود اما واقعا باسواد بود و کتابهای پرباری مثل گلستان و بوستان سعدی میخواند که اهل حکمت، دیانت و ضربالمثل بودند و پایبندیهایی داشتند و نوع گفتار و کردارشان جالب و جذاب بود.
این مدرس ادبیات داستانی چگونگی تحصیل خود در دانشگاه را تشریح کرد و افزود: من به رشته روانشناسی علاقه داشتم و وقتی قرار شد وارد دانشگاه شویم پدرم به من و خواهرم گفت «دانشگاهی نروید که بیحجاب شوید»، همان زمان دانشگاه الزهرا تاسیس شد و ما به احترام پدرمان به دانشگاه الزهرا رفتیم درحالی که دوست داشتیم برای ادامه تحصیل به آمریکا برویم و البته به ایران تعصب داشتیم و در نهایت به خاطر پدرمان مهاجرت نکردیم درحالی که این تصمیم من را اذیت میکرد.
این دارنده نشان درجه یک هنری دوران تاهل را یک دوره جدید در زندگی خود معرفی کرد و ادامه داد: با ازدواج مسیر زندگی من عوض شد؛ درحالی که من اصلا فرد انقلابی نبودم بخاطر یک رخداد و جذابیتی که وجود داشت با همسرم در راهپیمایی ۱۷ شهریور شرکت کردیم و شاهد اتفاقات آن روز بودیم و سپس اولین داستانم به اسم «هفتبند» را نوشتم و بخاطر آن وارد حوزه هنری شدم. من سال ۱۳۶۴ بعد از داستان «هفت بند» که بنمایه شهید و شهادت و جبهه داشت بخاطر جذابیتی که در بحث شهادت برایم وجود داشت متحولتر شدم.