پیمان فخرایی کارگردان فیلم کوتاه «پر-ویز» در گفتوگو با خبرنگار سینما صبا به اهمیت جشنواره فیلم کوتاه تهران و عقایدش درباره الگوهای مینیمالیستی پرداخت. فخرایی که یکی از شاگردان شهرام مکری است، در این گفتوگوی کوتاه به اتمسفر حاکم در کلاسهای وی اشاره میکند.
پیمان فخرایی در رابطه با حضور فیلمش در جشنواره فیلم کوتاه تهران گفت: من عاشق جشنواره فیلم کوتاه تهران بودهام و همواره در این جشنواره به تماشای فیلمها اهمیت دادهام، من عاشق دعواهای بیرون سر ورود به سالن و پیدا کردن جای خالی برای ورود و تماشای فیلم، انتقاد کردن از فیلمهای بد، تیکه انداختنها، تشویقها و… بودهام. همیشه به خود میگفتم یک روز من هم با فیلمم میآیم و به عریانترین حالت با مخاطبهای خودم مواجه میشوم.
اما امسال این عریانشدن در کل کشور حاکم شد و جشنوارهی فیلم کوتاه تهران به کما رفت و بنا به اتفاقات چند ماه اخیر، نه من، بلکه هیچکدام از مخاطبین فیلم کوتاه نتوانستند مثل قدیم با این جشنواره مواجه شوند. چرا که جانِ فیلم دیدن دیگر وجود نداشت. امید دارم شرایط تغییر کند و دوباره ما مشتاقان به داخل سالنها برویم و فیلمهای خوب را تشویق کنیم. (با این که کار اخلاقی نیست اما فیلمهای بد و سفارشی را نیز تخطئه کنیم).
فخرایی ادامه داد: پخش بینالمللی فیلم پر-ویز نیز به تازگی شروع شده است. اما امید من بر این است که این فیلم در داخل ایران دیده شود، چرا که من این فیلم را برای ایران ساختهام. فکر میکنم همهمان دست کم یک تجربه نزدیک به شخصیت پرویز را در زندگی داشته باشیم.
او به عنوان یکی از هنرجویان کلاسهای «شهرام مکری» درباره با فضای جاری در کلاسهای کارگردان «جنایت بی دقت» و «ماهی و گربه» گفت: حضور در کلاسهای ایشان بهترین تجربه من از کلاسهایی بود که تا بهحال رفتهام. بعضیها فکر میکنند اگر به کلاسهای او بروند حتما باید ذهنی مانند آقای مکری داشته باشند، یا ایشان ذهن دیگران را مثل خودش میکند. برعکس، آقای مکری بهقدری ذهنِ باز و رهایی دارد که وقتی از ایده فیلمی کاملاً کلاسیک (بر خلاف ذهنیتاش) صحبت کنید، میبینید که او دقیقاً در فضای ذهنی شما، بهترین کمکها را به شما میکند.
این کارگردان ادامه داد: راستش ایده فیلم «پر-ویز» دقیقا زمانی که بنده به کلاسهای شهرام مکری میرفتم به ذهنم خطور کرد و وقتی در کلاس ایده را برایش خواندم، گفت که آن را نسازم، اما چه کنم که بعد از چند سال، دیدم نمیتوانم «پر-ویز» را فراموش کنم، پس ساختمش. امیدوارم شاگرد ناخلفی نبوده باشم.
فخرایی در ادامه به الگوهای مینیمالیستی در سینما اشاره و تصریح کرد: ذهن مینیمال به کم دیدنِ دنیا مربوط نمیشود، بلکه کم ارائه دادن است. به نظرم اتفاقاً دنیای امروزه ما ماکسیمال است. شما کافیست ۱۰ دقیقه در یکی از خیابانهای شهر قدم بردارید. چشمتان در تمام جهات خطهای نامتعارف میبیند، پر از رنگهای بیربط، پر از حجمهایی که تناسبی با هم ندارند. مثلا در یک خیابان کنار یک خانه ویلاییِ سادهیِ زمانِ قدیم که به طراحی گُدار (معمار) ساخته شده و در حال حاضر نیزانبارِ لاستیک است، یک ساختمان بلند با نمای رومی را با رنگ کرم میبینید که جلوی درش یک بلوک سیمانی گذاشتهاند (پلمپ شده) و فردی را میبینید که از کنار آن مثل گربه خودش را جم میکند تا واردِ ساختمان شود، چرا که یکی از واحدهای آن برجِ مسکونی مطب پزشک است و آن فرد میخواهد به او مراجعه کند… خب تا همین جا، این تصویر توصیفش شاید چند خط باشد، اما دیدنش در یک ثانیه اتفاق میافتد. پس ما در کشوری بسیار ماکسیمال زندگی میکنیم، اما ماکسیمالی در قالبِ آن است نه محتوای (مغز) آن. پس طبیعی بهنظر میرسد که ذهنهایی مثل ما از اتفاقات یا آثار مینیمال برداشتهایی ماکسیمال کند، یا برعکس فردی در سوئد از فیلمهای ما برداشتی مینیمال کند.
او در پایان افزود: در حال حاضر در حال آمادگی مقدمات برای ساخت فیلم بعدیام هستم. این فیلمنامه هم چند سال است جایش را به ایدهی دیگری نمیدهد و دغدغه شخصیام است. باشد که در شرایطِ جدید و آرام دوباره کنار هم حالمان خوب باشد.
There are no comments yet