«مهدی علیمیرزایی» در گفتوگو با خبرنگار سینما صبا، درباره اکران دیرهنگام فیلم «پالتو شتری» بعد از ۴ سال از نمایش در بخش سودای سیمرغ جشنواره سی و هفتم فیلم فجر، گفت: فیلم بعد از چهار سال نمایش در جشنواره سی و هفتم، همزمان با جشنواره چهل و یکم اکران شده است! اکران «پالتو شتری» با در نظر گرفتن شرایط حاضر بد نیست. درست است که سالنهای نمایشدهنده فیلم ما کم است و الان هم تا ده روز سینماها بهخاطر جشنواره از ما گرفته میشود، اما در کل با در نظر گرفتن شرایط اکران و در مقایسه با فیلمهایی که سه برابر ما سینما دارند و یا از تبلیغات برخوردارند، شرایط نسبتا خوبی داریم. واکنشها به فیلم نیز نشاندهنده اصطلاحا «گرفتن فیلم» و جا باز کردن آن در نگاه مخاطب است. من نگران جشنواره نیستم و «پالتوشتری» آرام اما پیوسته و تاثیرگذار راه خودش را طی خواهد کرد.
علیمیرزایی ادامه داد: الان تمام کمدینهای موفق دنیا توصیهای دارند و آن هم این است که خود افشاگر باشید و بدون ترس ریز و درشت فکرها، نقصها، وسوسهها و نقابهایی را که پشت آنها قایم شدید، جلوی تماشاچی مطرح کنید. اینگونه همه میفهمند که همه ما آدمها در یک چیزهایی واقعا مثل هم هستیم و نیاز امروز کمدی ما این دوتاست. البته طبق معمول بسترش را سیاست فراهم میکند و سیاست نیز پاردایم حاکم بر کمدیها را مشخص میکند. برفرض مثال وقتی من فیلم «پالتوشتری» را میسازم و میبینم جشنواره فیلم فجر به من نارو میزند و برخلاف وعدههای قبل جشنواره، به فیلمی که در بخش مسابقه بوده است کمک نمیکند تا در زمان درست خود به نمایش عمومی درآید و میگذارد تا سر وقت خودش اکران شود یا وقتی میبینم فیلمنامهای که گفتمان مخفی جوانها را صادقانه مطرح میکند و به مشکل بر میخورد، طبیعتا به سمت کمدیهای رایج و بیخطری میروم که تا بهحال بوده و با خیال راحت میگویم به جهنم! هر وقت به کشوری رفتم که مثلا وودی آلن فیلم میسازد، من هم ممکن است مثل آنها کار کنم، اینجا همینها را میخواهند!
** اضطرار خلاق نه دغدغه / من اصلا کاری به روشنفکرها و روشنفکرنماها نداشتم
او در ادامه درباره دغدغه خود از نوشتن فیلمنامه «پالتو شتری» گفت: اصطلاح فنی که میشود بهجای دغدغه بهکار برد، اضطرار خلاق است که در کتابهای آموزش نویسندگی به کار میبرند. اضطرار خلاق یعنی هنرمند بهواسطه یک عامل، ناگهان در معرض تحریک عواطف قرار میگیرد و بعد از آن احساس میکند تا زمانی که آن را با ابزار هنری که در آن تخصص دارد بیان نکند، آرام نمیگیرد.
علیمیرزایی افزود: درمورد «پالتوشتری» قضیه اینگونه بود که من اصلا کاری به روشنفکرها و روشنفکرنماها نداشتم، آنطور که مثلا جلال و فردید و داریوش آشوری و بقیه این منتقدین فرهنگی به پرو پای آنها پیچیدهاند. حتی در همان دانشگاه فلسفه هم جزء موضوعات مورد علاقهام برای مطالعه یا پژوهش نبود. نمیخواهم اینطور وانمود کنم که من سالها به مساله روشنفکری در ایران میاندیشیدهام و بعد تصمیم گرفتهام در این راستا فیلمی بسازم! نه. کلا موضوع مورد علاقه و پژوهش من این طایفه نبود تا اینکه تصادفا یکی از این طایفه پرمدعا روی اعصاب من رفت و طوری که من هم در مقابل مجبور شدم برایش آشی بپزم! این بود که طرف پخش دیوار شد و این ماجراها صورت مضحکی به خودش گرفت و خود بخود شبیه یک داستان شد!
این کارگردان تصریح کرد: وقتی طلیعههای یک داستان یعنی یک شخصیت و یک موقعیت آشکار میشود، اضطرار خلاق برای نویسنده آغاز میشود. فیلمنامههای دیگرم هم کمابیش درگیر همین اتفاق، بودهاند. ماجرایی کوچک در بیرون برایم رخ میدهد یا خودم آن را بهوجود میآورم، بعد آن را گسترش میدهم و دنیایش را کامل میکنم تا از یک مساله شخصی خارج شده و صورت استعاری و هنری به خود بگیرد، به نحوی که مردمان دیگر هم بتوانند خود را در آن بیابیند و ببینند.
او با اشاره به همکاریاش با سعید سهیلی به عنوان نویسنده فیلمنامه قسمت اول «گشت ارشاد»، گفت: در قسمت اول «گشت ارشاد»، با مامورهای گشت دست به یقه شدم، این کلید داستان فیلم را در ذهنم زد. یا در فیلم «در مدت معلوم» (وحید امیرخانی) خودم به یک بنگاه خیریه ازدواج رفتم و در آنجا سر به سر دو تا پیرمرد مسئول گذاشتم و این در صورت تکاملیاش شد «در مدت معلوم» و ماجراجویی و بعد سرو شکل دادن به آن! اگر بخواهیم به واژه دغدغه برگردیم، میگویم دغدغه کلی و حساسیت من کشف داستانها بود.
** ترجیح میدهم بیدغدغه باشم/تفاوت را تماشاگر احساس میکند
علیمیرزایی ادامه داد: داستان «پالتو شتری» که بر من آشکار شد، آن را در همشهری داستان منتشر کردم، سپس از روی همان داستان، فیلمنامه را اقتباس کردم. ممکن است برخی توقع داشته باشند من حرفهایی انتزاعی بزنم و مثلا بگویم مساله روشنفکر در ایران همواره برای من امری مهم و قابلتامل بوده است اما اینگونه نیست چون اصلا جزء علاقمندیهای من نیست.
او اظهار کرد: علاقمندیهایم موضوعاتی است که اول خودم را متاثر کند، آن وقت به آنها شکل داستانی میدهم. من واقعا ترجیح میدهم بیدغدغه باشم تا تظاهر کنم دغدغههای بزرگ بشری دارم و در راستای آن میخواهم فیلمی بسازم.
علی میرزایی درباره فرآیند تولید «پالتو شتری» عنوان کرد: تولید این فیلم سینمایی خیلی هموار بود و یک تیم بسیار صمیمی و منسجم و بافرهنگ با من همراه بودند. دلیلش هم مشخصا شخص تهیه کننده (مجید شیخ انصاری) بود که وجودش تراز رفتارهای گروه را تعیین میکرد و ارتقا میداد. تهیه کننده بهواقع یک آدم متخصص و اخلاقی بود. من قبلا در دانشکده سینما تاتر سرکلاسهای کارگردانی و فیلمنامه آقای شیخ انصاری مینشستم و در قضیه تولید هم او همان حال و هوای استادی را داشت. اجازه میداد هر گروهی و هر یک از عوامل کارش را انجام دهد و او با اینکه به کار همه تیم اشراف داشت، تنها در مواضعی دخالت میکرد که به کلیت کار لطمه میزد؛ خلاصه بگویم، وضعیت ما در تولید این فیلم بسیار خوب بود، اگرچه بودجه کم فیلم باعث شد در میزانسنها و برخی موارد دیگر، مجبور شوم اقتصادی عمل کنم، مثل قضیه کلوزآپها که برخی به آن اعتراض دارند اما از منظر اهل فن، نتیجه عالی و در حد خودش قابل قبول شده است.
**تماشاگر کمدی، تشنه صراحت و حکمت است
او درباره وجه تمییز دهنده «پالتو شتری» با فیلمهای کمدی امروز خاطرنشان کرد: تفاوت را تماشاگر احساس میکند. یکی از تفاوت ها موضوع آن است که با این جزییات تخصصی در سینما نداشتیم. پرداختن به قشر تحصیلکرده علوم انسانی با ادبیات خاص و حال و هوای خودشان کار دشواری است. از دیگر تفاوتها روایت سیال و سهل و ممتنع «پالتوشتری» است . کجاها که نمی رود! زمین وزمان را به هم می دوزد. کلی اسم آدم های بزرگ و ماجراهای عجیب غریب را به میان میکشد و یک بازی فکری درست میکند. آنهایی که بیرون فیلم واقعا فکر میکنند اسمهای بزرگ خیلی بزرگ و مهماند و بقول فیلم عضلاتشان از نامهای پرآواز است، شل میشود و در دام کوهیار کهندژ (با بازی بانیپال شومون) میافتند و احساس میکنند فیلم فلسفی است اما آنهایی که میدانند که اسامی بزرگ نباید گولشان بزند، طنز کار را درک میکنند و میفهمند همه داستان ترفندهای یک آدم رند بهنام فرید (با بازی سام درخشانی) برای خالی کردن باد یک آدم پرمدعاست. غلط انداز بودن فیلم و دو پهلو بودن طنزش و بنا کردن چند مدار معنایی مختلف، به نحوی که هر کسی به فراخور حالش در یک مدار میافتد؛ از تفاوتهای این فیلم محسوب میشود و شگفتانگیز این است که تماشاگران معمولی واقعا همه سطوح و همه مدارها را خوب درک میکنند.
این کارگردان در پاسخ به این پرسش که «مخاطب در فیلمهای کمدی به دنبال چه چیزی است و سعی میکنید در نوشتههایتان چه چیزهایی را رعایت کنید تا مخاطب به کار جذب شود؟» عنوان کرد: جوابی که من دارم ممکن است غافلگیرکننده باشد و تصور خیلیها را از کمدی به هم بریزد اما این یک واقعیت است که تمام کمدیهای موفق دنیا هم آن را رعایت میکنند. تماشاگر کمدی، تشنه صراحت و حکمت است؛ صراحت یعنی نقابها و ملاحظات را برداری و خودت و ذهنت و جهان درونت را با تمام خوبیها و بدیهایش برای بقیه عریان کنی، وضعیتی اعترافگونه و متواضعانه. حکمت هم یعنی پایه و مبنایی محکم ثابت و ابدی. تماشاگر ما از متلکپراکنی و جوکهای تاریخ مصرفدار روز خسته است، او دوست دارد کمدی صریح و صادق باشد اما این صراحت باید یک هسته محکم هم داشته باشد. از صراحت خالی، جز چرخیدن دور نقصهای خودمان چیزی عایدمان نمیشود. تازه باعث میشود روح جامعه به چیزی که نقص شمرده میشود کرخت و بیتفاوت شود.
او در پایان درباره کارهای جدیدی که به آنها مشغول است، گفت: دو فیلمنامه برای بقیه دوستان نوشتهام که قرار است، کار کنند. همچنین یک سریال تاریخی تراژیک هم برای یکی از شبکههای خانگی نوشتهام و بهزودی خبرش اعلام میشود. در مورد کارگردانی هم یک فیلمنامه در دست دارم به نام «عروس روسی» که اگر سرمایه گذار خوب بیاید آن را هم بهزودی کلید میزنیم.
گفتوگو: پگاه زارعی
There are no comments yet