فیلم «هفت بهار نارنج» | شعرهایم را تو بخوان!

به گزارش خبرنگار سینما صبا فیلم «هفت بهار نارنج» اثر فرشاد گل‌سفیدی در ششمین روز جشنواره بین‌المللی فیلم فجر به نمایش درآمد. این فیلم با دست‌گذاری روی جریان سیال ذهن و بیماری اسکیزوفرنی و آلزایمر می‌تواند نظر مخاطب را به شکل قابل توجهی جلب کند. حال آنکه به منطقه‌ای فراتر از جلب نظر پا گذاشته است یا خیر، پرسشی است که در ادامه به آن می‌پردازیم.

در اولین مواجهه با ایده اولیه فیلم می‌توان به تکراری بودن آن پی برد. پیرمردی تنها که در خاطرات گذشته سیر کرده و هنگامه پیری با بیماری‌های ذهنی و کهولت سن دست و پنجه نرم می‌کند.‌ آقای شمس (علی نصیریان) استاد دانشگاهی است که به خاطر عشق‌اش به طلعتی‌ نمی‌توان با مرگ او کنار آید و نمی‌گذارد دستگاه‌هایی که باعث زنده‌ماندن طلعتی می‌شوند، قطع شوند. برای بهتر فهمیدن کاراکتر آقای شمس می‌توان به الگوهای یونگ من‌باب ساختارهای شخصیت اشاره داشت.

یونگ نمودار شخصیت‌ها را بر اساسِ «کیستی» آن‌ها از منظر روانشناسی بررسی می‌کند‌. و در ادامه چهار شاخه کلی در نمودار خود باز می‌کند. تفکری، احساسی، حسی و شهودی. آقای شمس بر اساس احساسات و تجربیات حضور طلعتی در زندگی‌اش حسِ بودن او را نمی‌تواند فراموش کند. از این رو همواره با یاد وی و به خاطر عشق او در قلبش گذشته‌ها را با چنگ و دندان نگه داشته است. کاراکتر آقای شمس با منطقی احساسی و حسی پیش می‌رود و مخاطب را به پلات داستان دعوت می‌کند. دعوت شخصیت به پلات داستان باعث ضعف فیلم را بروز می‌دهد. روایت فیلم هفت بهار نارنج آغشته به موقعیت‌هایی است که خیلی به نضج کاراکتر کمک نمی‌کنند. از طرفی موجب سلب شکل‌گیری کاراکتر و زیست او با طلعتی می‌شود‌.

در آخر نمی‌توانیم دگرباره به ایده فیلم برمی‌گردیم. توجه کمالی‌پور به گذشته و خاطرات با اینکه تکراری است اما همچنان می‌تواند از بارقه‌های درام سرشار باشد. خواندن شعر و بودن در کنار همسری که دیگر نیست، یک بستر نمایشی اثرگذار برای «هفت بهار نارنج» است.