به گزارش خبرنگار سینما صبا یکی از شخصیتهای قابل توجه و تحسین جشنواره بینالمللی فیلم فجر فرید (جواد قامتی) بود. او در نقش شوهری که میخواهد از زنش جدا شود، قصد دارد با نزدیک شدن به یکی از فرزندانش او را برای این جدایی آماده کند.
فرید در فصلهای ابتدایی اثر خود را به عنوان کاراکتری با ثبات، پایدار و به اصطلاح کاری معرفی میکند. در تعاملاتش با دیگران ذرهای ترس و نگرانی دیده نمیشود. برای بهتر فهمیدن او میتوان به نظریه لیندا سیگر رجوع کرد. سیگر کاراکترها را در چهار بخش توصیف میکند. ثابت، ثانویه، متناقض و پنهان. ثباتِ فرید در ابتدا برای همهگان برملا میشود، اما آنچه حائز اهمیت است، متوجه بخش پنهان کاراکتر است. این بخش به مثابه صندوقچه احساسات است. صندوقچهای که خود کاراکتر آن را حتی از خود پنهان میکند. احساسات مذکور تنها زمانی از صندوقچه خارج میشوند که کاراکتر دچارِ پالایش عاطفی یا همان کاتارسیس شود.
تاثیر کارگردان در شکلگیری کاتارسیس گفتهشده بسیار حائز اهمیت است. نویسنده و کارگردان فیلم «آغوش درخت» باید بستر مناسبی را فراهم کند که شخصیت بتواند در آن عواطفش را بروز دهد و احساسات پنهانش را برملا کند. بابک خواجهپاشا چنین بستری را فراهم میکند. زمانی که فرزندان فرید مفقود میشوند ظاهر مستحکم و مقاوم او میشکند و به تزلزل کشیده میشود. اوج این تزلزل در سکانسی که او همراه با همسرش به سراغ مادرش میرود تا سراغ پسران خود را بگیرد، قابل رویت است. فرید با سرعت زیاد به سمت خانه میرود. نمای توشات داخل ماشین را داریم. مادر فرید از بیرون ماشین فریاد میزند که بچهها اینجا نیستند. مادر میپرسد: چه شده است؟
فرید صورتش را برمیگرداند تا دنده عقب برود. هنگام خارج کردن ماشین از خانه مادر با میمیکی رنجور و بغضآلود فریاد میکشد: بچههایم در آب غرق شدهاند!
مسیری که قامتی از ثبات به تزلزل طی میکند معنای درست و دقیق انحنای تغییر شخصیت است. فرمی که در ساحت شخصیت و بازیگری کاملا تعریفشده و جذاب است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است