مهدی علی میرزایی سالها به عنوان فیلمنامهنویس در سینمای ایران فعالیت کرده است و در آثاری چون «گشت ارشاد»، «پارادایس»، «کاتیوشا»، «آقای سانسور» به عنوان نوسینده اصلی و یا مشترک حضور داشته است.
«پالتو شتری» به عنوان یک کمدی متفاوت در سینمای کلیشه زده ۱۴۰۱، ویژگیهای جالب توجهی دارد. علی میرزایی که خود فارغالتحصیل رشته سینما است و در مقطع کارشناسی ارشد نیز فلسفه خوانده، تلاش کرده تا در نخستین فیلم خود میان رشتههای دانشگاهیاش پیوندی معنادار ایجاد کرده و فیلمی مخاطبپسند بسازد.
این فیلم که در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجرعلاوه بر بخش نگاه نو، در بخش سودای سیمرغ نیز حضور داشت، بیش از هر چیز اثری است هجو آمیز با لحن کمدی در نقد افراد درون تهی که شخصیت سحطی، پوشالی و نابهنجار خود را پشت تلی از دانش فلسفی و حرفهای به ظاهر روشنفکرانه اما درعمل واپسگرا پنهان میکنند و از این علم تنها به قصد مطرح کردن خود حتی به قیمت نابودی شخصت دیگران بهره میبرند. افرادی که البته در حوزههای کاری مربوط به علوم انسانی و هنر بیشمارند. از میان فیلسوفان صاحب نام تاریخ فلسفه، در متن فیلم به نام های گوناگونی از افلاطون تا سهروردی اشاره میشود اما تاکید اصلی فیلمساز بر «نیچه» است. فیلسوفی که سالهاست در فضای تفکر فلسفی ایران به سبب آرای متفاوت و عحیبش نقد و نظرهای متفاوتی درباره اش وجود داشته و در میان پیروان و طرفدارانش گاهی با گفتارها و رفتارهای هنجارشکنانه و غریبی رو به رو میشویم.
فیلم ماجرای رفاقت میان دو دوست به نام های فرید(سام درخشانی) و کوهیار(بانیپال شومون) است. رفاقتی که البته ابعاد پیچیده و چند لایه داشته و در آن نوعی فضای رقابتی میان این دو پرسوناژ وجود دارد. فرید فردی است علاقهمند به دانش به مفهوم «مطلق» آن که خود تحصیلات دانشگاهی نداشته و به صورت مستمع آزاد در کلاسهای دانشگاه شرکت میکند و هم زمان به دانشجویی که قصد تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته تاریخ را دارد به صورت خصوصی تدریس میکند. مشخص نیست که با وجود علاقه بسیار زیاد فرید به محیط دانشگاه و کسب علم چرا او خود وارد دانشگاه نشده است. کوهیار نیز شخصتی است که به سبب تسلطش بر فلسفه و کسب جوایز ادبی مورد توجه سایرین است و نگاهی از بالا به دیگران داشته و خود را تجلی عینی مهفوم «ابر مرد» نیچه می داند!
به نظر میرسد دغدغه اصلی علی میرزایی در این فیلم بیش از آنکه خلق روایتی داستانگو با شخصیتهایی چند بعدی و باور پذیر باشد، پرداختن به حواشی پیرامونی علم فلسفه است. اینکه چگونه افرادی طماع، تسلط به علم فلسفه و مفاهیم غامض آن را دستمایهای برای ارضای امیال پلید خود قرار میدهند.
فیلمساز تلاش کرده است برای انتقال مفهوم مورد نظر خود به مخاطب و به دست آوردن همراهی او ، لحنی کمدی و سرخوشانه را برگزیند. موضوعی که بازخوردی مثبت داشته است و موقعیتهای طنزآمیز آن باعث میشود بیننده تا انتها با فیلم همراه باشد.
برای مخاطبان جدی تر اما، فیلم حاوی مفاهیمی است که میتواند ذهنها را به خود مشغول کند و مورد خوانش جدی تر قرار گیرد. همین مسئله باعث میشود «پالتو شتری» فارغ از کیفیت آن به عنوان یک محصول هنری، از منظری دیگر نیز دارای ارزش و اهمیتی ویژه برای مکث و بررسی بیشتر باشد.
علی میرزایی نقشهای اصلی خود را به سام درخشانی و بانیپال شومون سپرده است. دو بازیگری که علی رغم شهرت نسبیشان، تا کنون حضور چشمگیری در سینما نداشته اند. سام درخشانی پس از سالها حضور در سریالهای کمدی تلویزیونی و ایفای نقش در قالب شخصیتهایی تیپیکال، در ارائه چنین نقش هایی به پختگی کامل رسیده است.
فرید در «پالتو شتری» را نمیتوان شخصیتی یکسره تیپیکال دانست. حتی برعکس، نویسنده تلاش خود را کرده تا پرسوناژی خلق کند که در زمره کاراکترهای کلیشه ای نبوده و رویارویی با او برای مخاطب تازگی داشته باشد. اما درخشانی با درکی درست از این شخصیت، رویکردی شبه تیپیکال را در واجهه با او را در پیش گرفته و با استفاده از بزارهایی چون بیان و بدن، قرائت شخصی خود را از «فرید» ارائه نموده است. برداشتی که البته برای همراهی مخاطب عام که دارای پیش فرضی ذهنی نسبت به این بازیگر است جذاب تر بوده و او را هر چه بیشتر به برقراری ارتباط با فیلم تشویق میکند.
بانیپال شومون نیز که عمده کارنامه کاریاش را آثار مربوط به حوزه تئاتر تشکیل داده است توانسته تجربیات پیشین از حضور روی صحنه نمایش را به قاب تصویر منتقل کند و حضوری گیرا و موثر داشته باشد. همچنین نباید از بازیگرانی چون پریویش نظریه و شاهرخ فروتنیان غافل شد که جلوهای متفاوت از خود را نسبت به نقش آفرینیهای پیشینشان ارائه کردهاند.
تلاش علی میرزایی برای خلق اثری متفاوت در ژانر کمدی قابل تقدیر است، اما در نهایت او موفق نمیشود خروجی کاملا قوام یافته از اثرش ارائه کند و «پالتو شتری» در متن و کارگردانی دارای خام دستی هایی است. برای نمونه نویسنده تلاش کرده است تا فیلمنامه را در ساختار و چارچوب کلاسیک و به شکل سه پردهای به نگارش درآورد، اما با توجه به زمان فیلم، در جای نمایی نقاط عطف، تایمینگ دقیقی را رعایت نکرده است و به همین دلیل در برخی مقاطع، فیلم برای مخاطب خسته کننده میشود و این انفصال او از فضای کلی اثر به دنبال دارد. با این وجود، فضای پر حرارت و بهره گیری از ریتم مناسب در مسیر پیشرفت روایت باعث میشود همچنان رغبت لازم برای دنبال کردن اثر در میان مخاطب وجود داشته باشد. فیلمساز در پایان نیز نمیتواند خود را از قضاوت دور نگه دارد و برای انتقال پیام نهایی اثرش، آشکارا حمایت خود را از فرید اعلام میدارد و سادگی و خلوص او را میستاید. همچنین از میان تئوریهای گوناگون فلسفی که همچون مسیری پیچ در پیچ راه زندگی اصیل را به بی راهه کشاندهاند، دستیابی به عمق مفهوم «زندگی» و «زیستن» را در ساده ترین صورتش میبیند و بهره گیری های فلسفی برای داشتن زندگی بهتر را، مردود شمرده و نکوهش میکند که این مسئله با توجه به پیشینه پژوهشی فیلمساز در مباحثات فلسفی، دارای اهمیت فرامتنی میشود که جای تٲمل دارد.
There are no comments yet