به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون صبا، حسین سلطان محمدی منتقد و کارشناس سینما در مورد سریال «نون خ» گفت: «نون خ» ظاهرا پرسروصداترین سریال نوروز یا حداقل اولین سریالی است که در این ایام مردم به آن رجوع میکنند و میبینند. یکی از دلایلش این است که مخاطب آن را در سه فصل قبل دیده است و با عناصر اصلی مجموعه روستا از کاراکتر نورالدین خانزاده گرفته تا تمام اعضای خانوادهاش و همسایهها و هم روستاییهای او آشناست. البته «نون خ» در این فصل یک مقدار متفاوت شده است. روستای دومی تحت عنوان ده بالا به آن اضافه شده، که تا حدودی وارد داستان میشوند و علاوه بر رقابت، توجه به بومگردی را مطرح کرده و ارجاعاتی مختلف به تمام مسائلی که بین مردم مرسوم است، اعم از بحثهای فوتبالی، بحثهای سینمایی و خیلی چیزهای آشنا برای بیننده حرفهای مثل برداشتی که از فیلم گاو داریوش مهرجویی استخراج کرده و تلفیق سلمان و جاناتان را در انجا تا حدودی نشان داده است.
سلطان محمدی با اشاره به ویژگیهای مثبت «نون خ» گفت: یکی از خوبیهای «نون خ» این است که به مخاطب میرساند که میتوانیم با هم خصم ساده داشته باشیم ولی فکر نکنیم که با یکدیگر یک نوع خصومت یا یک کینه بالفطره داریم. در بعضی از داستانها وقتی میخواهند قصه را تنظیم کنند یک خصلت منفی را در یک کاراکتر میگذارند و بعد تحت آن عنصر منفی به شدت حاد، داستان را جلو میبرند و کنش تنظیم میکنند. انگار که فرد اصلاحپذیر نیست. اما در «نون خ» اینطور نیست. برای مثال همه با خلیل بد هستند اما تحملش میکنند. میدانند که کاراکتری درگیر اعتیاد است اما خیلی نرم از آن عبور میکنند. رفتارهای کاووس را در عین اینکه در بعضی موارد گیر میکنند، میپذیرند. شیطنتهای رامین فود که از رابین هود گرفته شده، را نگاه میکنند. حتی آن کاراکتری که بومگردی را درست کرده و اذیتشان میکند را تحمل میکنند و با خوبی خوشی جلو میروند.
او در ادامه گفت: مواردی که به این فصل از «نون خ» وارد شده این است که نسبت به سه فصل قبلی، نوعی جهش دارد. بد نبود اگر این موارد با یک سری زمینهای از قبل نشان داده میشد. که چگونه اینها وارد مجموعه شده است. برای مثال در این مجموعه، تعدد عمهها را داریم که همه شان هم پر اطلاع هستند. اهالی این روستا پر از اطلاعات گفتاری از وقایع روز هستند، اما مشخص نیست که چگونه به این دانش رسیدهاند. مثلا از «آبراموویچ» صحبت میکنند. بدون اینکه دو تا فوتبال نشان بدهند یا دو تا جستجوی خبری ببینند. یا نمیدانیم اطلاعات عمه ها از «گیم آف ترونز» را از کجاست؟ یا اطلاعات دقیقی که کاراکترها از اتومبیل «بی ام و» دارند که مثلا چند سیلندر است و … بهتر بود پیش زمینهای برای این اطلاعات در نظر میگرفتند. یک تصاویری نشان میدادند که مثلا تلویزیون تماشا میکنند یا مطالعه میکنند یا در شبکههای اجتماعی حلاجی میکنند. درحالی که تلویزیون با پارچهای روی آن انداخته شده، همیشه گوشه اتاق دیده میشود. از این دست موارد در بخشهای زیادی از مجموعه دیده میشود. مثلا در صحنهای صحبت با گوسفند دیده میشود که از گوسفندان میپرسند شما هم میگویید که کار خودشان است؟ و یا در جلسه مصالحه شورای ده بالا و ده پایین میبینیم که کاراکترها زبان انگلیسی هم بلدند. خب اینها را از کجا آموختهاند؟ این تحول ناگهانی و این حجم محاوره، نیاز به پیش زمینه دارد. مخاطب برایش سوال پیش میآید که این افراد از کجا این همه اطلاعات دارند و یا مثلا بحث آبروماویچ چگونه وارد روستا شده است.
سلطان محمدی به تضادهای خوب موجود در «نون خ» اشاره کرد: این مجموعه تضادهای بامزهای را از سنت و مدرنیته نشان میدهد. تقابل و تناقض سنت و مدرنیته ده پایین و ده بالا، از ویژگیهایی است که ما در فصل چهار «نون خ» میبینیم. مثلا اهالی روستای بالا در جشنی که برای سالگرد ازدواج گرفتند، ویدئو پروژکشنی داشتند که با موبایل میتوانستند روی آن تصویر بیاندازند. از آن طرف در فضای سنتی آنها دندانی را نشان میدهند که آن را روکش طلا کردهاند یا اینکه با الاغ رفت و آمد میکنند. اما مثلا ده پایین با فاصله بسیار، بساط بومگردی دارد. مدرن شده، کارگر استخدام میکند. ماشین بی ام و در آن رفت و آمد میکند.
او با اشاره به برخی نکات منفی «نون خ» گفت: از لحاظ داستان و قصه، بخش کمیک آن کمی میلنگد. یعنی داستان قابل اتکایی ندارد. در واقع ما اصلا نمیدانیم در صحنه بعد و در قسمت بعد چه اتفاقی قرار است بیفتد. شاید نوعی رفتار بی داستانی یا بی نظمی ایرانی است. مثلا هیچکس نمیتواند تشخیص بدهد که خلیل قرار است بعد از ورود به داستان، چه قصهای را ایجاد کند. یا در یکی از قسمتهای اخیر، برای اولین بار تصاویری از آقای بنفشهخواه و مجید یاسر با دستهای دستبندزده در حال دور شدن از پاسگاه نشان داده شدند، درحالی که هنوز هومن حاجی عبداللهی وارد داستان نشده است. یا یکباره آقای صالحی تحت عنوان فریبرز در دو سه قسمت اخیر غیب میشود. فریبرزی که همیشه در روستا هست و نمیدانیم که الان کجاست؟ مهیار، داماد و دختر بزرگ نورالدین هم در این سری هنوز مفقودالاثر هستند. در واقع داستان، پرسش اصلی ماست.
او در ادامه گفت: مشخص نیست که مخاطب در این فضای آشفته قرار است به چه چیزی برسد. تکه به تکه یک داستانکهایی میآید و میرود. ولی ما هنوز خط سیر مستقیم نگرفتهایم که چه میخواهد بگوید. با وجود این موارد در فیلم، ما تکلیفمان مشخص نیست که با این مجموعه به چه انتظاراتی قرار است نزدیک شویم و ما اصلا در این داستان دنبال چه چیزی هستیم. دنبال گاو بودیم که داستان گاو تمام شد. دنبال قابلمهها بودیم که داستان قابلمهها هم تمام شد. دعوای دو روستا و گرگ هم با اینکه هنوز در پس زمینه هستند اما عملا تمام شدهاند. در دو قسمت اخیر دیگر کسی به دنبال گرگ نبود، در واقع آن هم تمام شده است. پس ما الان دنبال چه چیزی در این مجموعه هستیم؟ شاید این بی داستانی، قرار است داستانهای فرعی ایجاد کند که بایستی صبر کنیم تا ببینیم.
سلطان محمدی در پایان گفت: فصلهای قبلی «نون خ» معقولتر بود. اینکه خانوادهها چطور با هم ارتباط میگرفتند. بحث هواپیما و بحث در خانه جمع شدن را نشان میداد. در فصلهای قبل «نون خ» یک داستان بانظم و وجود داشت. اما در این فصل بیش از اندازه درگیر ارجاعاتیم. این فصل به اصطلاح یک ملقمه عجیب و بسیار گل درشتی از محاورات روزمره است که هر چه بخواهی در آن هست. و گاهی مواقع انقدر زیاد است مخاطب جا میماند که این جمله اشاره به چه بود؟ جمله بعدی چطور؟! این تعداد محاورات قابل ارجاع به یک فیلم، به یک رفتار، به یک شخص، به یک جامعه و به یک کنش آنقدر وجود دارد که هضمشان برای مخاطب سخت است.