سهراب سپهری در ۱۴ مهر ۱۳۰۷ به دنیا آمد و در اولین روز اردیبهشت به سوی خالق خود بازگشت.
از این شاعر، نویسنده و نقاش آثار گرانبهایی به جای مانده است. او گرچه در زمان حیات خویش آنطور که شایسته توجه بود دیده نشد اما پس از مرگشاش شعرها و آثارش زبانزد شد و مردم عام و جامعهی ادبی به درک شعرهای او رسیدند. همچنین هنرمندان آثار تجسمی بعد از پرواز سهراب به درکی از نقاشیهای او دست پیدا کردند.
به بهانه درگذشت سهراب سپهری شعری از او را با هم میخوانیم:
دیرگاهی است که در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا میخواند
لیک پاهایم در قیر شب است
در و دیوار به هم پیوسته
سایهای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدمها
سر بسر افسرده است
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است.
دست جادویی شب
در به روی من و غم میبندد
میکنم هر چه تلاش،
او به من میخندد.
نقشهایی که کشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود.
طرحهایی که فکندم در شب،
روز پیدا شد و با پنبه زدود.
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است.
جنبشی نیست در این خاموشی
دستها پاها در قیر شب است…
از جمله آثار او در زمینه هنرهای تجسمی را نیز با هم میخواهیم تماشا کنیم، و درست است که میگویند نقاشی عبادت سهراب بود!
*
*
*
*