شوخی،شوخی با سعدی هم شوخی؟! | پایگاه خبری صبا
امروز ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۲۱:۲۶
تالارِ عجایب‌المخلوقات

شوخی،شوخی با سعدی هم شوخی؟!

در حالی‌که یکم اردیبهشت روز بزرگداشت «سعدی» بود، کمی آن سو تر از خیابان حافظ و در همسایگی فردوسی، در تاریخ 11 اردیبهشت روز جهانی کارگر! از مجسمه جدید سعدی که شبیه خیار پلاسیده بود رونمایی کردند.

یک روز مشاور پیش دانشگاهی ما آمد سر کلاس و با لحن خاص خود گفت: آقاجان اینجا ایران است! اگر دیدید یه دفعه وسط پیچ شمیران پل ریخته باید پیش‌بینی کنید!

آقا تنظیم کن وقتت را برسی سر موقع مدرسه. همین فردا در کوچه‌تان یه وقت دیدی تیر چراغ برق زدن…همین است…

***

 

یک بار هم کیوان همین را گفت. دیداری با عوامل گیم‌آو‌ترونز داشت و می‌گفت تهیه‌کننده سریال به او گفته که من راز این ایرانی‌ها را خیلی دوست دارم بدانم. ما تو اچ‌بی‌او امشب پخش می‌کنیم همون دم صبح شما ترنسلیت می‌کنید و پخش می‌کنید. کیوان به تهیه‌کننده گفت شما راضی هستید که ما فیلم‌ها و سریال‌های شما را دانلود می‌کنیم…در جواب گفته بوده که: آره بابا…دم شما هم گرم…فقط به یک شرط که این فن و تخصص خود را به ماها یاد ندهید!

کیوان پرسید چرا؟ شما که کنجکاو این راز هستید. تهیه‌کننده گیم‌آوترونز گفته بود: کیوان جان! ما این‌جا قانون و نظم داریم. نکن این کار را با ما! شما ببینید ولی قانون برای من خیلی مهم‌تر از دانستن رازهای شماست.

 

 

به هر حال امروز هم شاهد چیز جالبی بودم. در حالی‌که یکم اردیبهشت روز بزرگداشت «سعدی» بود، کمی آن سو تر از خیابان حافظ در تاریخ ۱۱ اردیبهشت از مجسمه جدید سعدی که شبیه خیار پلاسیده بود رونمایی کردند.

                                                             عکس جنبه تزیینی دارد

 

به یکی از مسئولین گفتم: ببخشید آقا بزرگداشت سعدی یکم بود. به من جواب داد: فرق ۱ و ۱۱ چیست؟ مهم نفس کار و خود سعدی هست.

بعد دیدم بحث که فایده ندارد چون می‌دانستم که نظم و قانون هم اینطور حساب می‌کنند که فرقی بین ۱ و ۱۱ نیست. فقط سوالی دیگر کردم. گفتم: ببخشید آقا خب حالا که عجله‌ای نداشتید کاش یکم بیشتر روی مجسمه کار می‌کردید. کمی شبیه چهره سعدی شبیه چیز شده است چطور بگویم بی‌ادبی‌ست…شبیه ج… حرفم را قطع کرد و گفت: نه بابا دیر می‌شد. حتماً باید امروز رونمایی می‌شد. ۱۱ اردیبهشت روز کارگر است و سعدی هم نانوا بوده دیگر…ما این چیزها خیلی برای‌مان مهم است…

دیگر چیزی نگفتم و یک شیرموز برای خودم خریدم و به دیواری تکیه دادم و با خود گفتم خداکند که این پل حافظ یه روزی نریزد چون سق این مشاور پیش دانشگاهی ما خیلی سیاه بود. بعد یکم بیشتر فکر کردم، گفتم چرا مجسمه سعدی را کمی آن سو تر از خیابان حافظ و در همسایگی فردوسی رونمایی کردند؟!

خب می‌بردند خیابان سعدی رونمایی می‌کردند. اینجا که حافظ و فردوسی است…بعد متوجه شدم کمی آن سو تر از خیابان حافظ می‌شود فردوسی و بعد همان دروازه دولت که خیابان سعدی هم همان‌جا است…

دچار یک تناقض بزرگی در زندگی و یک پوچی شدم…شیرموز جواب نداد…رفتم که یه آب زرشک بگیرم بشورد ببرد این چیزها را…دیدم موجودی ندارم دیگر…

 

و دچار افسردگی هم شدم…و به همان دیوار تکیه دادم و دارم یکی‌یکی به دوستانم زنگ می‌زنم ببینم کسی مسیرش حافظ نیست…

 

 

 

 

طراحی متن و نویسنده: فرید اخباری

 

همان مجسمه

همان مجسمه

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است