امیرحسین شورچه نوازنده و آهنگساز در گفتوگو با خبرنگار موسیقی صبا بیشتر به فضا و تجربههای کاری خود اشاره کرد و گفت: از سال ۸۶ نواختن گیتار کلاسیک را شروع کرده و تا سال ۹۰ به این کار ادامه دادم. سپس وارد دانشگاه شدم. در ابتدای این مسیر دست به تقلیدهایی میزدم. سپس از تقلید صرف فاصله گرفته و تغییراتی در اجرا ایجاد میکردم. از نقطهای به بعد با خود گفتم چرا کاری را خلق نکنم؟ سپس شروع به ساختن ملودی کردم. موسیقی بیکلام میساختم. در ادامه به علت علقهای که از قدیمالایام با داستان و ادبیات داشتم، احساس کردم آن شخصیت داستانگوی من میتواند به این مسیر کمک کند.
وی افزود: در شکلگیری کار خود سعی میکنم از تمام موتیفهای طبیعت بهرهبرداری کنم. یک نوازنده معمولی یا حتی یک پرنده پشت پنجره و الخ میتواند یک آنی در من ایجاد کند تا از این طریق به ایدهها و موقعیتهایی درست نزدیک شوم. بنابراین تجربههایی که در زندگی من رخ میدهند فضای کاری و هنریام را شکل میدهند. به عنوان مثال تِرک «سوگند» در آلبوم «شیفت شب» برآمده از یک خاطره بسیار تلخ و دراماتیک است که سه سال پیش تجربهاش کردم. این خاطره مشمول زمان شد و در طی زمان شکل دیگری به خود گرفت. از طرفی نمیخواستم درگیر سانتیمانتالیسم و احساسات شوم. قصد داشتم تا به شکلی منطقی به این خاطره رجوع کنم. حال پس از سه سال این خاطره به یک ترانه تبدیل شد. گذر زمان باعث شد تا بار احساسی این ترانه گرفته شود. در مثالی دیگر ممکن است اتفاقی در کودکی من رخ داده و یک آنی با خود داشته باشد. من از آن اتفاق در ترانهام استفاده کردهام. در واقع سعی میکنم تکههایی از زندگی و تجربههایی را که داشتهام، موسیقی و ترانههایم به کار ببندم. مثل یک آینه شکسته که هزار تکه دارد و من برای یک کار بیست تکه را برداشته و به داستان اصلی موسیقی الصاق کرده کردهام.
وی ادامه داد: آلبوم «شیفت شب» از دو منظر قابل بررسی است. یک این کار پیرامون انسانهایی است که شبزی و رویابین هستند، دو آنکه انسانهایی مجبورند شیفت شب کار کنند. ممکن است پایان قصهها تراژیک باشند. اما در نهایت سعی میکنم کاراکترهایی که در موسیقیهایم هستند به حقیقتهای تلخ تن ندهند. چرا که دیگر نمیخواهم زیر یوغ تقدیر روم.
شورچه در ادامه پیرامون ساخت و کشف ملودیهایش تصریح کرد: بنابراین آن چیز که همه این عناصر را در یک راستا قرار میدهد تجربهگرایی است. در مدیوم موسیقی همواره سعی کردم که با تئوری و ریاضیات سر و کله بزنم اما در نهایت خلاقیت، ایده و خروجی کار منوط به تجربه کردن بوده است. ساعتهای متمادی مینشستم ساز میزدم و در دل آن ایدههایی خارج میشد و یک ملودی خلق میشد. پس از خلق ملودی هفتهها آن را گوش کرده و با نزدیکانم به اشتراک میگذاشتم تا آنها نیز نظرات و حسی را که از آن ملودی میگیرند با من در میان بگذارند. به عنوان مثال تِرک «زدم به چاک جاده» اتمسفری ریتمیک را به همراه میآورد که در آن ذهن و احساس به سمت پویا بودن و در حرکت بودن سوق مییابد. «زدم به چاک جاده» جزو کارهای اول من است و یکی مهمترین آثاری است که ساختهام. این تِرک در بهرهمندی از تجربه برای ساختن یک فضای موسیقایی کمک بسیاری به من کرد. ملودی و ترانه این اثر در حرکت بودن فردی را نمایش میدهد که پنجه در پنجه تقدیر است. البته من در گذشته تقدیرگرا بودم، اما اکنون نه!
شورچه افزود: در کل سعی میکردم با ترانههای موزون و مقفی داستانها و روایاتی را وارد مدیوم موسیقی کنم. البته در آلبوم آخر بیشتر به فضاهای موسیقایی نزدیک شدهام. ورود و نزدیک شدن به هر جهانی باید به بهتر شدن و پیشرفت هنرمند کمک کند. از این رو همواره در حال آزمون و خطا و یاد گرفتن هستم.
امیرحسین شورچه پیرامون موسیقی داخلی ایران خاطرنشان کرد: موسیقیهایی را که در داخل کشور ساخته و اجرا میشوند، رصد میکنم، در این امر آنچه بسیار اهمیت دارد آن است که تقلید به حداقل -یا حتی صفر- برسد و موزیسینها به خلاقیتها و ایدههای شخصی خود در این هنر نزدیک شوند. پیرامون اجراهای زنده هم چیزی نگویم بهتر است!
شورچه به سلیقه موسیقایی خود اشاره کرد گفت: بیشتر برخوردی احساسی با موسیقی دارم. در مقاطع مختلف به سبکهای مختلفی گوش کردهام. خیلی برای شنیدن سبکهای گوناگون گارد نمیگیرم. از راک، هارد راک، پرفولک معاصر، کانتری، بلوز و جاز گرفته تا پست راک و امبینت. مدتی افرادی که در این سبکها فعالیت میکردند را دنبال میکردم. از قدیمیها همچون جانی کش تا دلتا بلوز و البته تام ویتس. فضای فولکبلوز او را بسیار میپسندیدم. اساسا بلوز را خیلی میپسندم. خیلی از این انتخابها ناخودآگاه بوده است چرا که با حس و حسانیت من سر و کار داشتهاند. افرادی که روایتی برای خود داشتهاند نیز جذاب هستند.
شورچه ادامه داد: نیک کیو و بَدسیدز از این قشر هنرمندان هستند که به موتیفهای ترکیبی و خلاقانه در کار خود دست میزنند. در اغلب موارد وقتی به آثار این موزیسینها گوش میدهم با خود میگویم کاش من خالق چنین ایدههایی بودم! خالق فضاهایی که در آن «روایتگری» رخ میدهد. از این رو سعی کردم از مسیری که هنرمندان گفتهشده در کار خود داشتهاند گرتهبرداری کرده و از آن در آلبوم «شیفت شب» استفاده کنم.
امیرحسین شورچه در پاسخ به این پرسش که بسیاری از موزیسینها و بندهای داخلی باید به چه عناصر متوسل شوند تا گوش مخاطب و شونده را به سمت خود بکشانند، گفت: نظر شخصیام همواره این بوده است که ساختارها هیچگاه از یک ثباتی برخوردار نبودهاند. از موتزارت و بتهوون گرفته تا جنگ جهانی دوم و بعد از آن همیشه تجربههای تازه اصول گذشته را زیر پا گذشتهاند. حتی در مقطعی از سکوت به عنوان یک فضای موسیقایی بهرهبرداری شد. ایدهای که از استقبال خوبی هم برخوردار بود. به همین سبب افرادی که دارای سبکی اکسپریمنتال هستند را دنبال میکنم. از طرفی معتقدم که مخاطب میبایست در مواجهه با یک اثر موسیقی فعال باشد. به شخصه موسیقیای را که شنوندهها با یک بار شنیدن آن را یاد میگیرند، نمیپسندم.
شورچه تصریح کرد: احساس میکنم آنجایی نقطه زوال من است که به مخاطبانم بگویم کدام کار من را دوست دارید که از همان تقلید کرده و در آینده بر روی همان فرم مانور دهم؟ این لفظ برای مخاطبان فعال جذاب خواهد بود اما ممکن است یک عده آزرده خاطر شوند. به بیانی دیگر تقلید از کارهای پیشین خودم، برای مخاطبان «منفعلتر»جذاب خواهد بود اما مخاطب فعال همیشه دنبال اثر تازهای است. از این رو آثاری که مخاطبان با آن ارتباط برقرار کردند و آن را دوست داشتند را کنار گذاشته و مسیرها و فرمهای تازهای را امتحان کردم. امیدوارم مخاطبانم از این گفته ریزش نکنند. در نتیجه کانسپت آلبوم بعدیام کاملا متفاوت است. میخواهم به سمت فضاهای روحوضی و پرفولکهای محلهای یا شهری بروم. چرا که میخوام چنین فضاهایی را تجربه کنم.