*اخیرا رمان جدیدی از بختیار علی ترجمه کردهاید…
-بله، شهر موسیقیدانان سفید آخرین ترجمه من از بختیار علی است که این رمان برنده جایزه هم در آلمان شد و در انتشارات ثالث چاپش کردم. این رمان را در آلمان اقتباس کردند و به روی صحنه هم بردند و ازین جهت رمان مهمی است. بختیار علی رمان را در سال ۲۰۰۴ به من سپرد که همان سالها به فارسی ترجمه اش کردم که در دوران احمدی نژاد ممنوع الچاپ بود، در اواخر دوران روحانی مجوز گرفت و پارسال چاپ شد. به طور خلاصه باید بگویم رمانی است در ستایش هنر و زیبایی. بعد از آن هم رمانی دیگر از بختیار علی ترجمه کردم که بهزودی در انتشارات ثالث منتشر خواهد شد.
*اسم شما به بختیار علی گره خورده و شما را بیشتر از هرچیزی به عنوان مترجم آثار بختیار علی میشناسیم. چرا سراغ دیگر کردها نمیروید؟
-درست است چون من مترجم اختصاصی آثارش به فارسی هستم و به اصطلاح کپی رایتش را دارم. بختیار علی مدتی در زمان جنگ ایران و عراق اینجا زندگی میکرده و به زبان فارسی تقریبا مسلط است و برای همین بعد از ترجمه و قبل چاپ کتاب را به خودش میدهم برای تطبیق و احیانا اصلاح کردن برخی موارد. این درست نیست که فقط مترجم آثار بختیار علی هستم و از دیگر کردها هم ترجمه کرده ام اما درکل بله من بیشتر زمانم را برای ترجمه آثار او گذاشته ام چون فکر میکنم نویسنده بسیار مهی است. بختیار نقش مهمی در ادبیات کرد بازی کرد و بعد از شیرکو بیکس جان تازه ای به ادبیات کرد داد. بگذارید معرفی اش کنم: در آلمان زندگی میکند. خودش کرد سلیمانیه است و در عراق متولد شد. در کتاب خنده دیکتاتور به صدام پرداخت و مخالف سرسخت او بود یا درواقع از رهبران جنبش دانشجویی علیه صدام بود. در زمان جنگ به همراه دوستانش در دانشگاه سلیمانیه چندین تظاهرات علیه حزب بعث برگزار کرد. در آن زمان باید سرباز اجباری میشدند و به جنگ ایران میامدند اما بختیار علی نپذیرفت و درواقع سرباز فراری شد. تظاهرات آنها در دانشگاه سلیمانیه آنقدر شدت پیدا کرد که صدام دانشگاه را بست و به اربیل منتقل کرد تا به مرکز عراق نزدیک و به نوعی قابل کنترل باشد.
*بعد سقوط صدام، بختیار علی و گروهش وارد سیاست شدند و به مقامی هم رسیدند یا در ادبیات ماندند؟
-نه نرسیدند چون دنبالش هم نبودند. مستقل بودند. اینها در زمان حزب بعث ممنوع القلم بودند و صرفا این محدودیتشان برداشته شد. اما مسئله ای که پیش آمد خودمختاری اقلیم کردستان بود.
*بختیار علی موافق خودمختاری بود و برایش تلاش کرد درست است؟
-بله کاملا موافق بود چون در بیرون از اقلیم کردستان بهشان سختگیری شده بود. جلوی چاپ کتابهایش گرفته شده بود، زندان رفته بود، در تظاهرات زخمی شده بود و غیره. سال ۹۱ میلادی این خودمختاری اتفاق افتاد که درواقع بعد از جنگ خلیج فارس بود. این خودمختاری حدود چهارده سال طول کشید. بعد سقوط صدام، کردها در دولت انتقالی هم مشارکت کردند و سیستم عراق، فدرالی شد و کردها هم از خودمختاری درآمدند و فدرال شدند. یعنی با دولت مرکزی در ارتباطند اما استقلال هم دارند. این البته با فشار سازمان های بین المللی ممکن شد. از دستاوردهایش هم میشود گفت که در عراق الان زبان کردی در کنار عربی به رسمیت شناخته میشود.
*بعد از سقوط صدام احتمالا راه برای بختیار علی هموار شد.
-بعد از سقوط صدام بختیار علی و دوستانش آمدند و نشریه آزادی را راه اندازی کردند که درونمایههای فلسفی و سیاسی داشت. دوستان بختیار علی همان هایی بودند که در تظاهرات ها شرکت میکردند و به این مناسبت ممنوع القلم شده بودند و حالا سقوط صدام گشایشی برای آنها محسوب میشد. البته مجله شان دوامی نداشت چون اوضاع اقتصادی در عراق فاجعه بود چون عراق سه سال بعد از پایان جنگ با ایران توسط جامعه جهانی تحریم شد اما نکته اینجاست که اقلیم کردستان عراق دوبار تحریم شد، یکبار که همین تحریمی است که گفتم و قبلش هم توسط خود دولت عراق و صدام تحریم داخلی شده بود. دولت مرکزی مانع توسعه کردها میشد و حتی اجازه کشاورزی مدرن نمیداد و این باعث فقر مطلق در مناطق کردنشین شده بود و مجله درآوردن در آن زمان توجیهی نداشت.
*مسئله صرفا اقتصادی بود یا مخاطبی برای نشریه شان وجود نداشت؟
حدود پنج میلیون کرد در آنجا داریم و این یعنی بله مخاطب میتوانست داشته باشد و موضوع همان فقری است که گفتم. بخاطر همین فقر بود که بختیار علی و دوستانش کم کم مهاجرت کردند و از عراق رفتند.
*دوستان بختیار علی چه کسانی بودند یا به عبارتی روشنفکران کردستان عراق چه کسانی هستند؟
هیوا قادر که من ازش رمان هم ترجمه کردم و داستاننویس و شاعر مهمی است در جهان، بخصوص که به اروپا هم مهاجرت کرد و در آنجا شهرت کسب کرد. فاروغ رفیق چهره دیگری از روشنفکران کردهاست که البته من ازش ترجمه ای نکردم چون بیشتر در زمینه فلسفه مینویسد و ارتباط خاصی به ادبیات و رمان ندارد. از شیرزاد حسن هم حتما باید اسم ببرم که رئیس انجمن پن هم هست. رمان نویس مطرحی است و او هم در اروپا معروف شد و من هم رمان حصار و سگ های پدرم را ازش ترجمه کردم که در نشر چشمه چاپ شد. آن کتاب اولین ترجمه ی من هم هست که در هفده سالگی ترجمه کردم ولی آن موقع نشد چاپش کنم. اینها چهره های مطرح روشنفکری کردستان عراق هستند که در جهان هم معروفیت دارند.
پس شما فقط مترجم آثار بختیار علی نیستید و روی آن دوره از ادبیات کردی در عراق کار کردید.
بله من تخصصی روی کردی عراق کار کردم چون اینها باهم زبانشان فرق دارد و ما تقریبا متوجه نمیشویم. کردی ترکیه و ایران و عراق و سوریه همگی با هم فرق دارند یا حتی کردی ارومیه و خراسان هم باز با هم فرق دارند. دلیلش هم این است که اینها هیچوقت یک کشور نبودند و برای همین هم زبانشان فرق دارد. البته قبلا بخشی در عثمانی بود و بخشی در ایران اما الان کاملا تکه پاره شده.
چرا کردی ایران را به فارسی ترجمه نمیکنید؟ زبانشان را متوجه نمیشوید؟
بله کردی ایران را که متوجه میشوم اما ادبیات کردی ایران قوی نیست. مثلا عطا نهایی هست که کرد بانه است و نویسنده بسیار خوبی است اما سنت ادبیات کردی در ایران ضعیف است. ببینید در عراق از دویست سال پیش ادبیات کلاسیک کردی وجود داشته و بعد میرسد به شیرکو بیکس و بعد هم نسل متاخرشان بختیار علی و همان چهرههایی است که گفتم اما در ایران اینطور نیست. بخشیاش بهخاطر سانسوری است که قبل از انقلاب وجود داشته است.
مخاطب ادبیات کردی در ایران وجود ندارد؟ جمعیت کردهای ایران چقدر است؟
حدود ده میلیون. مشکل مخاطب نیست. در قانون اساسی ما این هست که هرکس میتواند به زبان مادری اش کتاب بنویسد و چاپ کند و ازین لحاظ مانعی وجود ندارد. اگر بخواهیم پای سانسور را وسط بکشیم، سانسوری که در عراق بر کردها شد صدها برابر بود و حتی حذف فیزیکی انجام میشد. یادمان نرود که در اواخر جنگ ایران و عراق، نسل کشی کردها اتفاق افتاد و ۱۸۲هزار کرد در عراق کشته شدند. اتفاقی که هیچوقت در ایران نیفتاد.
بالاخره چهره فرهنگی کرد در ایران داریم. اینها به چه زبانی مینویسند؟
کردهای ایران به فارسی نوشتند. چهره های بسیار مهمی در ادبیات ایران داریم که کرد هستند. مثال بارزش علی اشرف درویشیان بود. ابراهیم یونسی هم همینطور و یا حتی علی محمد افغانی هم کرد است اما اینها همگی به فارسی نوشتند. صالح حسینی کرد است اما ترجمه هایش همه به فارسی است. ما در ایران نشریه کردی نداریم، سنت ادبیات کردی نداریم و همین دو مسئله کافی است که ادبیات کردی در ایران پا نگرفت. در ترکیه و سوریه هم وضع همین است و به عبارتی مرکز فرهنگی کردها در عراق است.