مثلا قهرمان فیلم امروز به نوعی یادآور حاج کاظم در آژانس شیشهای بود اما در بستری دیگر قرار میگرفت و رفتاری دیگر میکرد. این شمایل اما موردپسند همه واقع نشد. خود میرکریمی میگفت با این فیلم الگوی جدیدی از قهرمانپروری را در جامعه پدید آورده اما انگار مخاطبان همان حاج کاظم را بیشتر میپسندند و چندی بعد استقبال از بادیگارد هم این را بهتر نشان داد. این به معنای مخالفت مخاطبان با جهانبینی معنوی و ایثارگرانه قهرمان امروز نبود؛ بلکه سلوک او نتوانست محبوب باشد. در مورد فیلم نگهبان شب هم ممکن است چنین ناهمدلیهایی بین مخاطب و جهان صاحب اثر وجود داشته باشد. بعضیها رسول را در این فیلم ناتوان میبینند نه قانع، کمهوش میبینند نه شرافتمند. البته نشانههایی در داستان هست که رفتار معنوی را انتخاب خود این شخصیت نشان میدهد نه جبر شرایط یا عادات سنتی اما اولا خلاف این را هم میشود یافت و جدل را تا ابد ادامه داد و ثانیا این نشانهها قوس خاصی از روند روایت نیستند و تاکیدی رویشان نشده که معلوم کند باید جدیشان گرفت و مبنای قضاوت قرار داد. به هر حال با ماجرای یک جوان شهرستانی طرف هستیم به نام رسول که به یک ساختمان نیمهکاره برای کار میرود. با دختر سرکارگر آنجا که ناشنواست آشنا میشود و به او دل میبندد. با صاحب این پروژه ساختمانی که جوانی ثروتمند است و نقش آن را محسن کیایی بازی میکند هم آشنا میشود و حتی در حلقه نزدیکانش قرار میگیرد. پدر آن دختر ناشنوا قبلا باغبان باغی بود که حالا این ساختمانها در دل آن ساخته میشوند. قرار است یکی از خانههای اینجا مال او باشد اما ظاهرا آن جوان ثروتمند در حال کلاهبرداری است.
ماجرا هزار پیچوتاب میخورد و قصه هرچند دیر اما بالاخره شروع میشود. سخت است که بفهمیم کدام یک از این ماجراهای موازی خط اصلی داستانی هستند. همین است که تفسیرهای متفاوت و گاه متناقض از فیلم میشود. نهایتا به سکانس پایانی میرسیم که نمایی از عروج است. اینجا، هم عشق زمینی به آسمان پیوند میخورد، هم صعود یک روح به بلندای شرافت نمادینه شده و هم از لحاظ بصری اختتامیهای متناسب با ریتم کلی فیلم رقم میخورد اما اگر کسی تا اینجا با فیلم همدل نبوده باشد، با انتهای آن هم همدل نخواهد شد. چنانکه بالاتر از این هم اشاره شد، آنچه بهعنوان مولفههای سینمایی میرکریمی شناخته میشود، معمولا مربوط به مود و اتمسفر و جهانبینی اوست نه ویژگیهای فنی و فرمی. میرکریمی فقر را نمیستاید ولی فقیر را هم چرک و مشمئزکننده نشان نمیدهد. او ملکوتی و آرمانگرایانه به زندگی نگاه نمیکند اما برای رسیدن به هر چیزی قهرمانش را وانمیدارد که پا روی شرافت بگذارد. این ویژگیها معنوی هستند و به جهانبینی سینمایی میرکریمی برمیگردند نه به فرم کار. اینکه آیا جهانبینی سیدرضا چنانکه میخواسته در همه کارهایش به فرم تبدیل شده یا نه، بحث جداگانهای است. در نگهبان شب این قضاوت تا حدود زیادی به سلیقه مخاطب ربط پیدا میکند. کسانی که با ریتم کند و تعلیق کمرنگ و خط پیرنگ محو یا شیشهای در داستانها کنار نمیآیند، نمیتوانند این فیلم را چندان دوست داشته باشند و در عوض آنهایی که با فضای آرام و کمکنش و فیلمهای خلوت بیشتر ارتباط برقرار میکنند، این فیلم را هم بیشتر دوست دارند.
٭ نشراول: فرهیختگان-میلاد جلیلزاده
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است