فریما فرجامی در کما…این فرجام غم انگیز شایسته این بانوی سینما نبود. او که پیش زخم این سینمای بی رحم را خورده بود. از تنوعطلبی و سیاسی بازی سینما به بیمهری و نسیانی رسیدیم که گستردگیاش کمکم دامن پیشکسوتانی را میگیرد که یک زمانی نامشان روی پرده اکران به تنهایی برای رونق یک فیلم کفایت میکرد.سینما کمحافظه بود، اما گویی بیرحمی و بیاخلاقی هم سالهاست که مانند خوره به جانش افتاده و ماحصلش خط زدن نام کسانیست که سالها خاک صحنه خوردند و در سینما بزرگ شدند که اگر روزگاری قدر و قیمتی داشتند نه بهخاطر زیبایی و چشمهای روشنشان بود و نه بهخاطر زد و بندها و هر آنچه که شائبهاش این روزها گریبان سینما را گرفته است.در بحبوحه روزهای جنگ با اجارهنشینها در قلب مخاطبان غمگین آن روزها خوشنشست اما شاید اوج هنرش را باید در «مادر» جست..در نقش ماه منیر. مادر که خود مثل زیبایی نامش یک شعر بود و در حافظه سینمادوستان ماندگار شد اما پرده آخر فریماه غریبانه رقم خورد، چرا که کمایی که او این روزها دچارش شده حاصل بیتوجهی و خودخواهی سینماست نه ضعف جسمانی و بیرحمی روزگاری که هیچگاه برای کسی صبر نکرده! امروز برای او و شاید فردا برای من و شما!
سالهاست فریاد میزنیم پیشکسوتان را زودتر از آنکه دیر شود یاد کنید و دریابید نه مثل فریماهی که فرجامش لایق هنر و کارنامه کاریاش نبود.
فرجام در کما، این حق فریماه نیست!
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است