بررسی گونه کمدی در سینمای ایران را در ۵ قسمت از این سلسله نوشتار [بخش یک، بخش دو، بخش سه، بخش چهار، بخش پنج] از نخستین فیلم ایرانی (آبی و رابی – ۱۳۰۹) آغاز کردیم و تا نخستین اثر کمدی مهم پس از انقلاب (اجارهنشینها – ۱۳۶۵) پیش آمدیم؛ فیلمی که نمونه مهم و قابل اتکایی در تعداد کمشمار آثار کمدی ایرانی به حساب میآید و به این ژانر هویتی ویژه میبخشد. با این همه، مجموعه شرایط به گونهای پیش میرود که میان این اثر و فیلمهای کمدی مهم پس از آن، یک دهه فاصله میافتد.
کمتر از ۱۰ سال بعد، یخ صدور مجوز برای ساختن آثار کمدی با اجازه مشروط به یکی از فیلمسازان مورد اعتماد سیستم نظارت میشکند و «کمال تبریزی» موفق میشود موضوع آثار کمدی ایرانی را با فیلم شاخص «لیلی با من است» (۱۳۷۴) به جبهههای دفاع مقدس بکشاند. این اثر به دلیل حساسیت موضوع پیش از ساخت و پس از آن با تردیدها و سوءتفاهمهای بسیاری روبرو میشود؛ اما در نهایت به دلیل استقبال تماشاگر از یک موضوع بکر، بدون پیامد منفی جان سالم به در میبرد؛ تا به اعتبار آن، فیلمساز بتواند در دهه بعد، با رها شدن از چنبره نظارت سختگیرانه، دومین اثر کمدی مهم خود (مارمولک – ۱۳۸۲) را نیز بسازد.
در این دهه البته دو فیلم کمدی دیگر توسط «محمدرضا هنرمند» ساخته میشود؛ «مرد عوضی» ( ۱۳۷۶) و مومیایی ۳ (۱۳۷۸) که هر دو آثار قابل توجهی هستند و جایگاه خوبی را در مجموعه آثار کمدی به خود اختصاص میدهند.
موتور سینمای کمدی در دهه هشتاد، با «نان، عشق، موتور هزار» (ابوالحسن داودی- ۱۳۸۰) روشن میشود که شکلی تکامل یافته از آثار کمدی این فیلمساز (جیببرها به بهشت نمیروند و من زمین را دوست دارم و …) است؛ تا نوبت به «مارمولک» میرسد که اثری بیتکرار در سینماست؛ فیلمی که میتوانست با کمی تساهل و تسامح از جانب ناظران و مسئولان سینما؛ رشتهای از آثار کمدی مهم و جذاب را متکی به کاربرد طنز فاخر در سینمای ایران به دنبال داشته باشد؛ اما ادامه نمییابد و جای خود را به «اخراجیها» (مسعود دهنمکی- ۱۳۸۵) و «سنپترزبورگ» (بهروز افخمی- ۱۳۸۸) میدهد.
اخراجیهای ۲ و ۳ در سالهای ۱۳۸۷ و ۱۳۸۹ ساخته میشود و در کنار تولید انبوهی از آثار ریز و درشت کمدی، پرونده تولیدات کمدی مهم این دهه با فیلم «ورود آقایان ممنوع» (رامبد جوان – ۱۳۸۹) بسته میشود.
سری فیلم اخراجیها، علاوه بر ویژگی موضوع دفاع مقدس که پیش از این در زمره خطقرمزهای سینمای کمدی است؛ نمونه خوبی برای بازخوانی گونه کمدی در سینمای ایران به حساب میآید؛ ملغمهای از کمدی موقعیت، کمدی شخصیت و کمدی کلام که شیرینیاش را از ترکیب همه ویژگیهای کمدی به نسبت نامساوی وام گرفته است. ایهام موجود در دیالوگها و نوع بیان آن توسط تیپهای غلو شده کمدی و شخصیتهای جدی پیشینهدار، به دلیل ایهام پنهان در «مفاهیم اصلی واژهها» و تفاوت آن با «گویش مرسوم در جبههها» بدیع و به شدت خندهآور است. شوخیهای فیلم بر بستر موقعیت جبهه و ماجراهایی استوار است که توسط شخصیتهایی با رفتاری غیرمتعارف شکل میگیرد. این موقعیت و رفتار نیز مانند دیالوگها به دلیل نداشتن پیشینه در سینما، بکر و بدیع به نظر میرسد و جذابیتی به همراه دارد که این آثار را به مجموعهای از پرفروشترین فیلمهای سینمای ایران ضمیمه میکند.
نقش طنز کلامی در اخراجیها از شیرینی واژهها و مفاهیم فراتر رفته و در مواردی حتی به نامگذاری شخصیتها نیز سرایت کرده است. با آن که تیپ ویژه «امین حیایی» با نوع رفتاری که تماشاگر را به یاد یکی از کمدینهای سینمای پیش از انقلاب میاندازد؛ یکی از عناصر چشمگیر گرفتن خنده از تماشاگر به حساب میآید؛ اما انتخاب نام «بیژن مرتضوی» و بیان آن با لحن ویژه این شخصیت چنان خندهای به همراه دارد که هر بار سالن سینما را به لرزه در میآورد؛ هر چند فارسیزبانان غیر ایرانی و کسانی که با هویت واقعی بیژن مرتضوی آشنا نیستند؛ نمیتوانند از شیرینی این تمهید لذت ببرند.
استقبال مخاطب از فیلمهای کمدی در دهه هشتاد چشمگیر است و مجموعهای از این آثار ردیفهای بالای جدول فروش را به خود اختصاص میدهند. به همین دلیل فیلمسازان بیشتری به ساختن آثار کمدی ترغیب میشوند و تعداد فیلمهای کمدی در دهه نود رو به فزونی میگذارد. علاوه بر فیلمسازان نامآشنایی چون رضا عطاران (خوابم میاد- ۱۳۹۰) و کمال تبریزی (طبقه حساس -۱۳۹۲) که چهرههای شناخته شدهای در این گونه سینمایی هستند؛ تعدادی دیگر از قدیمیهای سینما نیز به این جمع میپیوندند. سعید سهیلی سری فیلمهای «گشت ارشاد» را میسازد؛ سامان مقدم فیلمهای «نهنگ عنبر» را تولید میکند، پیمان قاسمخانی با فیلمهای «خوب، بد، جلف» به میدان میآید و مصطفی کیایی با دوفیلم «ضدگلوله» (۱۳۹۰) و «مطرب» (۱۳۹۷) دو سر این دهه را به هم پیوند میزند. علاوه بر این، در همین دهه وحید امیرخانی با اولین فیلم خود (در مدت معلوم – ۱۳۹۳) و حامد محمدی با (اکسیدان – ۱۳۹۵) بخت خود را در ساختن گونه کمدی میآزمایند و در نهایت نوبت به «کریم امینی» میرسد که فیلم «فسیل» (۱۳۹۹) را برای اکران در دهه بعد آماده میکند.
دهه بعد اما دهه ویژهای است. سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ برای سینمای ایران سالهایی عبرتآموزی در جستوجوی راههای تازه برای رونق سینمایی است که ۹۰ سال پس از رکود اولیهاش در سال ۱۳۱۰ و چهار دهه بعد از چند سال سردرگمی و سکون بعد از انقلاب، بار دیگر در سرازیری سقوط قرار میگیرد. در این مقطع فیلمها توان جذب مخاطب را ندارند. وضعیت به گونهای پیش میرود که فروش فیلمها به سمت صفر میل میکند و تنها دو فیلم کمدی از مسعود اطیابی میتواند تکانی به گیشه بدهد. «دینامیت» ( ۱۳۹۷) بعد از ۳ سال توقیف، فیلم پرفروش ۱۴۰۰ میشود و «بخارست» ( مسعود اطیابی- ۱۴۰۱) همین عنوان را در سال تولید و نمایشاش به دست میآورد. با این همه کلیت سینما در بدترین وضعیت خود باقی میماند و کار به جایی میرسد که عنوان «سینمای مواجه با قهر مخاطب» به فرهنگ واژههای سینمای ایران افزوده میشود.
مجموعهای از شرایط فرهنگی، تکانههای اجتماعی، گسترش سرسامآور فناوریهای نوین، مسائل اقتصادی، سختگیری در نظارت و ارزشیابی، بیتوجهی مسئولان سینمایی نسبت به واقعیتها و … موارد مشابه دیگر دست به دست هم میدهند و سینما را به سرنوشتی دچار میکنند که رهایی از آن به آسانی میسر نیست. آیا فروش رکوردشکن یک فیلم کمدی در سال ۱۴۰۲ میتواند پایهگذار رونق دوباره سینمای در مواجه با قهر مخاطب باشد؛ یا برای شروع دوباره، به قول حافظ «عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی»!؟
[ادامه دارد]
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است