از میدان «انقلاب» تا میدان «آزادی» چه خبر می‌شود؟! | پایگاه خبری صبا
امروز ۱ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۰۰:۵۱
تالارِ خیال و امیدِ صبا

از میدان «انقلاب» تا میدان «آزادی» چه خبر می‌شود؟!

حال و هوای شهر از حال و هوای مردمانش پیداست...

تالارِ خیال و امیدِ صبا

دم‌دمای غروب به خصوص طرفای ساعت ۶ و ۷، خیابان انقلاب، نزدیک دانشگاه تهران هر شب یکی میاد و سازی می‌زنه…

پسری نشسته بود و سه‌تار می‌زد و با کیوان وایسادیم و به دیوار دانشگاه تکیه دادیم تا یه حالی بگیریم با بقیه!

کیوان یه نخ سیگار درآورد، بهش گفتم دو هفته پیش میدون هفت‌تیر بهم گفتی این دیگه آخریشه…کیوان گفت: هزاربار دیگه هم گفتم! ولی جدیدا فقط اینجا سیگار می‌کشم!

پرسیدم چرا؟

کیوان گفت: این خیابون رو می‌بینی؟ از چهارراه ولیعصر و تئاتر شهر و نوفل لوشاتو تا انقلاب و اونورتر از دانشگاه تهران…

گفتم: خب؟

«بیشترین سیگارها فکر کنم اینجاها کشیده شه، از همه جا بیشتر حتی از شوش و مولوی و خانی آباد و نظام‌آباد…»

گفتم چطور مگه؟ کیوان گفت: سیگار کشیدن‌های این خیابون با جاهای دیگه متفاوته! اینجا همراه سیگار، آرزوها دود میشه! ضرر سوختن آرزوها خیلی بیشتره، منم می‌خواهم تو این ضرر با این جوون‌ها شریک باشم و بگم منم هنوز آرزوهام رو توی میدون انقلاب و سمت تئاتر شهر دود می‌کنم!

آدم‌ها گرگ درونشون زیاد شده، این بچه‌ها اگر پولی منفعتی نداشته باشن برای رسیدن به آرزوهاشون باید برن تو دل یه گله گرگ که شبیه گوسفندن!

***

پسری نشسته و سه‌تار می‌زنه، حال و هوای شهر از حال و هوای آدم‌هاش معلومه…استادی داشتیم تو دانشگاه به اسم آقای خرسند…با او زیاد پیاده‌روی می‌کردیم. یه بار بهم گفت فلانی اینجا رو می‌بینی یه روز اینجا همه خوشحالند و دارن میرقصن و خوشی می‌کنن. ببین کی دارم بهت می‌گم فلانی، من دم مرگم شماها می‌بینید.

از جلوی سر در دانشگاه تهران گذشتیم…آقای خرسند گفت: یه چند دقیقه اینجا وایسیم…دختری با موهای آبی جلویمان بود به او گفتیم میشه از ما عکس بگیری؟

از من و آقای خرسند جلوی سر در اصلی دانشگاه تهران عکس گرفت، غبار غم‌آلودی می‌آمد و می‌رفت اما ما با امید عکس گرفتیم….آقای خرسند عکس‌ها رو دید کیف کرد و گفت: به‌به…به‌به…فلانی اینجا رنگش عوض می‌شه و دیگه آلوده نیست…از آقای خرسند خداحافظی کردم و خودم حال نداشتم برگردم خونه…نشستم همونجا و رفت‌و‌آمد ماشین‌ها رو نگاه می‌کردم و نوای سه‌تار توی گوشم بود. آمد و رفت آدم‌ها رو نگاه می‌کردم…بعضی زوج‌ها یواشکی (خاک بر سرم) یه معاشقه‌ای می‌کردند. (در اینجا به دلیل قوانین سانسور از دور به هم عشق می‌ورزیدند و پشت‌شان هم بهم بود!)

یه دوچرخه سواری اومد سمت یه پسری…پسره گفت: چرا دیر اومدی بابا علاف شدیم! دوچرخه سوار یه بسته شیشه (مواد مخدر) در آورد و گفت و ببخشید با دوچرخه آمدم امشب.

ساقی دم دانشگاه تاحالا ندیده بودم! (به لحاظ قوانین سانسوری اینطور در نظر بگیرید که دختری با موهای قرمز و با روسری گل‌گلی آمد سمت پسر و به او شکلاتی داد و به پسر گفت: مامانم سلام رسوند و ایشالا دیگه بیایین خونمون، دعا کنید آقا پسر تا قبلتُ بشیم دیگه، میشه به من نگاه نکنید، اشعه‌ی چشمان شما ممکنه به من آسیب جسمی و روانی بزنه، ضمنا دختر با تاکسی آمده بود و حتی یه نگاه هم به پسر ننداخت و پسر هم گفت ایشالا این شکلات سر سفره عقد خانم، بنده را عفو کنید و با اجازه‌تون من برم و اگر میشه شما هم نگاهی به من نکنید چون جهت نگاه شما به من آسیب جسمی می‌زنه، این شکلات هم می‌ذارم روی این پله بردارید، به وقت قبلتُ کلی شکلات می‌خوریم، این شکلات برای من مسئولیت مادی و معنوی داره، جلوتر بیلبورد شهرداری بود که نوشته بود شارژرتو وصل کن! دختر از پسر پرسید اینا چیه شهرداری می‌زنه، پسرک خندید و گفت: شهرداری تهران خیلی بامزه‌ست منظورش بعد از قبلتُ هست که ایشالا…راستی تاکسی منتظرتونه)

اما واقعیت این بود که خیلی‌ها در هم می‌لولیدند و مشکلی نداشت و مذهبی و غیرمذهبی هر یک به روش  و اعتقاد خود کنار هم بودند و البته اون پسر شیشه رو گرفت و رفت که بکشه! اینو یواشکی بخونید!

 

نکته‌ی میان داستانی: ما به قوانین سانسور پایبندیم!

**

دیشب با کیوان رفتیم سمت میدان انقلاب، ماموری نبود جز مامور راهنمایی رانندگی!

ترافیک از سمت میدان انقلاب تا آزادی مثل همیشه بیداد می‌کرد!

چه صحنه‌ای دیدیم…شگفت‌انگیز بود….کیوان بهم گفت عکس بگیر…گفتم نمی‌گیرم گوشی‌م رو دزد می‌زنه (البته تلاش این است میزان دزدی به نصف و بعد ایشالا به صفر نزدیک شه و من هم ترس بی‌خود و بیجا داشتم و همه‌ی خیابان‌ها در امنیت کامل است)

کیوان گفت: اه…گفتم: زهرمار! خودت بگیر خب!

یه گروهی از بچه‌ها فارغ التحصیل شده بودند و داشتند جلوی سر در اصلی دانشگاه با لباس‌های فارغ‌التحصیلی عکس می‌گرفتند…خیلی‌ها خوشحال داشتند نگاه می‌کردند. حال و هوای شهر از حال و هوای مردمانش پیداست…کمی شادی تزریق شده بود…کاذب یا واقعی نمیدونم…یاد حرف آقای خرسند افتادم که می‌گفت یه روز این خیابون همه شادن! همه باهمن و کنار هم…

 

کیوان گفت: به نظرت چند نفر از اینا که درسشون تموم شده سال دیگه همین موقع همین‌جا و تو ایران هستند؟

گفتم: کیوان فعلا دلار گرونه و شرایط سخت شده احتمالا سال دیگه باشن، دو سال دیگه بعضی‌هاشو نباشن.

(میزان مهاجرت نخبگان به نصف و ایشالا به صفر خواهد رسید)!

رفتیم جلوتر…ساعت هفت شد، پسری وایساده بود و ویولن می‌زد…به کیوان گفتم یه نخ سیگار داری؟ کیوان گفت: تو که سیگاری نیستی…گفتم می‌خوام تو خیابان انقلاب بکشم و شریک سیگارهایی که بچه‌ها تو اینجا می‌کشن و دود میکنن باشم.

کیوان گفت: داداش دو نخ دارم واسه خودم هست. تو هم که بلد نیستی بکشی، نخود دود می‌کنی ولش کن!

گفتم: خیلی کثافتی!

به کیوان گفتم تا میدون آزادی خیلی ترافیکه چیکار کنیم، بیا مسیرمون رو عوض کنیم…کیوان گفت: از میدون انقلاب تا میدون آزادی همیشه ترافیک سنگینه اما هرچی جلوتر می‌ریم یکم نرم‌تر میشه، به هر حال مقصد ما میدون آزادی هست نمی‌تونیم مسیرمون رو عوض کنیم که! بالاخره ترافیک تموم میشه!

یاد حرف آقای خرسند افتادم…فلانی من مرده شما جوون‌ها زنده…یه روز همه با همه عقاید کنار همن و شادن…

با کیوان به سمت آزادی رفتیم…ترافیک تموم میشه، تصادف‌ها کم میشه، سوءتفاهم‌ها کم میشه، شهردار هم یه روز عوض میشه و شارژرش تموم میشه!

 

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور

حافظ شیرازی

 

طراحی متن و نویسنده: فرید اخباری

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    234/372/429/900
  • تمساح خونی
    168/255/197/250
  • مست عشق
    120/024/440/750
  • خجالت‌نکش۲
    84/241/125/200
  • پول و پارتی
    77/603/581/000
  • سال گربه
    64/591/860/000
  • قیف
    18/521/850/500
  • یادگار جنوب
    12/278/599/550
  • مفت بر
    11/937/030/000
  • ملاقات با جادوگر
    10/788/025/000
  • قلب رقه
    7/254/437/000
  • ساعت 6صبح
    6/686/226/250
  • شهرگربه‌ها۲
    6/037/105/000
  • در آغوش درخت
    4/993/931/500
  • شه‌سوار
    4/227/266/000
  • روزی روزگاری آبادان
    2/763/635/000
  • آغوش باز
    1/031/507/500
  • کارزار
    204/600/000
  • سودابه
    131/322/500
  • لختگی
    38/820/000