به گزارش خبرنگار سینما صبا، هرچه جلوتر میرویم تعداد فیلمهایی که برآمده از مسائل روز جامعه هستند بیشتر میشود. هر سینماگری قصد دارد از منظرگاه خود به این مسائل گریزی زده و موضع خود را نسبت به آنها مشخص کند. در ادامه این رویکرد روایتی را در نظر میگیرد تا بتواند با مخاطب نیز وارد تعامل شود. چرا که قاطبه مردم با فیلمی همراهی میکنند که از قصه و روایتی برخوردار باشد. در نتیجه تاکید بر مسائل و مصائب جامعه با مدیوم مستند ارضاکننده نخواهد بود. «بیمادر» نیز از این وضعیت مصون نیست، بنابراین روایتی برمیگزیند تا رابطه با علاقمندان به سینما برقرار کند. در خلاصه داستان این فیلم آمده است: موضوع فیلم «بیمادر» زندگی آرام یک زوج است که با پا فشاری یکی از آنها روی تصمیماش، ناخواسته وارد آزمایشها و دو راهیها و مخاطرات اخلاقی میشود. انسان چیزی را به دست نمیآورد مگر اینکه چیزهایی را از دست بدهد و هر تصمیمی بهایی دارد که باید پرداخته شود.
اگر بخواهیم به روایت فیلم نظر بیندازیم بلافاصله با منحنی تغییر شخصیت و وضعیت مواجهه میشویم. دو منحنی از دو جنس متفاوت. دو منحنی که در راستای یکدیگر خلق میشوند. وقتی آن زوج مذکور دست در دوراهیشان دست به انتخاب و تصمیمگیری میزنند کاراکتری به زندگی آنها ورود میکند. آن کاراکتر در ابتدا از تیپاژ و پرسونای مشخصی برخوردار است. سپس جرقه تغییر و تحول شخصیتها زده میشود. رفته رفته همه چیز دگرگون میشود. تغییری که در خلقوخوی شخصیتها دیده میشود، بر شرایط و اتمسفر نیز تاثیر میگذارد. منحنی تغییر شخصیت و وضعیت تا نقطه اوج یا همان قله منحنی پیش میرود. در حین پیشروی مسیر روایت به سمت نوک قله جریان دیگری همپا و همراه با زیست زوج گفته شده و تصمیم آنها وجود دارد. جریانی که به معضلات اجتماعی و اقتصادی مربوط میشود. جریانی که در ده سال گذشته در سینمای ایران باب شده است.
فقر، خشم و طمع از جمله مفروضاتی هستند که به انحای مختلف و به وفور در سینمای ایران یافت میشود. در فیلم «بیمادر» معضلات اجتماعی به رنگ فقر و طمع درآمدهاند. پرسش اصلی در اینجا به تفکیک دو امر دغدغه فیلم «بیمادر» و مسائل اجتماعی و اقتصادی مربوط شود. چرا باید این دو را یکدیگر تفکیک کرد؟ جدا کردن این دو ساحت از یکدیگر به روند سینمای ایران در چند سال اخیر، برمیگردد. روندی که از معضلات اجتماعی و یا همان سینمای رئالیسم اجتماعی یک سبک ساخته است. از اینرو سبک رئالیسم اجتماعی به درونمایه و مضمون اغلب آثار الصاق میشود. نه اینکه جزئی از آنها باشد. اغلب آثار، نه همه آنها!
در فیلم «بیمادر» میتوانیم این مقوله را از یکدیگر جدا کرده و به هر کدام به شکلی مجزا بپردازیم. در این فیلم اما دغدغه فیلمساز و درونمایه اثر با موتیفهایی که در سینمای رئالیسم اجتماعی وجود دارد، ارتباط برقرار میکند. در واقع این دو ساحت با یکدیگر در تعاملاند و از هم تاثیر میپذیرند. بازی بازیگران نیز به این اتفاق کمک شایانی میکند. امیر آقایی و پژمان جمشیدی که در دو سوی ماجرا هستند سعی دارند به اهدافی که برای خود در نظر گرفتهاند نزدیک شوند. به نقل از آلن آرمر (نظریهپرداز) شخصیتها با اهدافی که میسازند باعث همذاتپنداری مخاطب میشوند. امیر آقایی و پژمان جمشیدی در فیلم «بیمادر» دو رویکرد متفاوت دارند. یکی برآمده از درونمایه و دغدغه فیلم است و دیگری حاصل آنچه در سینمای ایران دیدهایم. آنچه به کشمکش میافتند. «بیمادر» سعی میکنند توسط این دو کاراکتر مسئله خود را با ذهنیت و احساسات مخاطب گره بزند. تا در نهایت به سرنوشت شخصیت اصلی فیلم برسد. به تقدیر او، تقدیری که شاید از پیش نوشته شده است!
There are no comments yet