به گزارش خبرنگار موسیقی خبرگزاری صبا، مریم خدابخشی دکترای روانشناسی بالینی درباره آلبوم «مینای مهتاب»؛ گزیده اشعار سهراب سپهری با صدای مهرداد محمدپور یادداشتی را در اختیار خبرگزاری صبا قرار داد.
در این یادداشت آمده است: «اواخر شهریور امسال بود که یکی از دوستانم شنیدن آلبومی را به من پیشنهاد کرد که «مینای مهتاب» نام داشت و گزیدهای صوتی از سروده های شاعر مورد علاقهام، زنده یاد سهراب سپهری بود.
چند روز بعد وقتی نسخه فیزیکی اثر یاد شده به دستم رسید، پیش از هر چیز طراحی زیبای کاور آن، توجه ام را به خودش جلب کرد. سپس سرگرم مطالعه یادداشت کوتاهی شدم که درباره این شاعر و نقاش معاصر ایرانی به رشته تحریر درآمده بود. در ادامه نیز مطالب بیشتری را از این آلبوم، در اینترنت جستجو کردم.
با ملاحظه اظهار نظرهای جالبی که درباره آن صورت گرفته بود، حس کنجکاوی ام برانگیخته شد و تصمیم گرفتم چنانچه شنیدن آلبوم صوتی مذکور برایم لذتبخش باشد، من نیز تحلیل خود را درباره آن تقریر نمایم.
با شنیدن نخستین قطعه «مینای مهتاب» با اجرای گوینده آن، که شعر «صدای پای آب» را دکلمه می کرد، شاعر این دفتر یعنی سهراب سپهری برایم مجسم شد.
اهل کاشانم.
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
چه حس غریبی است! آن هم وقتی که لحن، بیان، جنس و رنگ صدای یک انسان، صدای انسان دیگری را که تاکنون هرگز نشنیده ای، در گوشات طنین انداز کند!
فضای حاکم بر شعر مورد نظر و ریتم موسیقی پیانوی سولویی که با آن همراه شده بود، چنان مرا در لحظه حال غرق می کرد که شاید برای دقایقی از گذشته و آینده فارغ می شدم و دل به لحظه اکنون میسپردم، که با صدای گوشنواز مهرداد محمدپور و موسیقی زیبای Zbigniew Preisner درآمیخته بود. گویی چیزی در دنیا برایم مهمتر از درک همین لحظه وجود نداشت!
هرچه به قطعات بیشتری از «مینای مهتاب» گوش می سپردم، اشتیاقم برای شنیدن قطعات بعدی افزایش می یافت. چراکه میان موسیقی درونی هر شعر با ریتم موسیقی متن انتخاب شده برای آن و لحن گویندهای که آن را خوانده بود، هماهنگی خاصی وجود داشت که ذهن شنونده نیز آن را به خوبی درک می کرد.
لذتی که با شنیدن شعر «آب» نصیبم شد، مرا به فضای طبیعت بکری برد که سهراب در این شعر از یک آبادی به تصویر کشیده بود.
آنجا که گفت: من ندیدم دهشان،
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
ماهتاب آنجا، می کند روشن پهنای کلام.
بی گمان در ده بالا دست، چینه ها کوتاه است.
فضای حاکم بر اثر یاد شده علاوه بر ایجاد آرامش روانی در من، ساحرانه نیز بود، که آن را باید متاثر از حضور جریان سوررئالیسم در شعر سهراب دانست.
آنجا که گفت: خواب روی چشمهایم چیزهایی را بنا می کرد،
یک فضای باز، شن های ترنم، جای پای دوست…
از یک قطعه به قطعه دیگر این آلبوم، ریتم موسیقی تغییر می کرد، اما چون نسیمی نوازشگر، نرم و لطیف! به لطافت زبان سهراب در شعر «واحهای در لحظه».
آنجا که گفت: به سراغ من اگر می آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد،
چینی نازک تنهایی من.
در تعدادی از قطعات، فضای حاکم بر موسیقی متن و لحن گوینده، وهم آلود بود و مرا کمی ترساند، چراکه روایتگر اشعاری بود که زبانی اساطیری و رمزآلود داشتند. همچنان که غرق در شنیدن بودم تا حس شاعر را بهتر درک کنم، ترسی اساطیری همه وجودم را فرا گرفت، از همان نوعی که در شعر «نشانی» به آن اشاره شده است.
آنجا که گفت: پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی،
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد.
با شنیدن قطعاتی از این آلبوم، همچون شعر «سوره تماشا» به قول سهراب: «غمی غمناک بر دلم نشست و قطره اشکی نیز از چشمانم سرازیر شد.»
البته برایم شیرین و خواستنی بود چرا که جنس این غم، از نوع درد بود نه رنج، تا اندوهی در دلم احساس کنم. دردی که برایم آشنا بود و زبانش را خوب می فهمیدم.
آنجا که گفت: به تماشا سوگند،
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
آنجا که ازل و تعهد ازلی ام را که گویی فراموشش کرده بودم، به من یادآور شد،
پی گوهر باشید.
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید.
شنیدن موسیقی متن «مینای مهتاب» نیز، که از ساخته های Zbigniew Preisner لهستانی و Vassilis Saleas یونانی انتخاب شده بود، مرا به وجد آورد.
آرامشی که بر فضای این موسیقی ها حاکم بود مرا دعوت به مراقبه می کرد، مراقبه ای از نوع دوست داشتن خود و دیگری، عشق ورزیدن به خود و دیگران.
احساس کردم تمام خستگی ذهنی ناشی از روزمرگی، از وجودم دور شد تا در باغی از صدا همنشین شعر و موسیقی باشم و همدلی کردن با دیگران را تمرین کنم.
به قول سهراب: «باغ ما در طرف سایه دانایی بود.
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه،
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آینه بود.
باغ ما شاید، قوسی از دایره سبز سعادت بود.»
اگر علاقه عمیقم به سهراب و شعرهای خیال انگیزش نبود، پیشنهاد دوستم را برای شنیدن «مینای مهتاب» جدی نمی گرفتم.
در روزگاری که روزمرگی ما را به خود دچار کرده است و آرام آرام در خود غرقمان می کند، اغراق نیست اگر بگویم با گوش سپردن مستمر به «مینای مهتاب» میتوان کمی از روزمرگی فاصله گرفت، در لحظه زیست و نوع نگاه خود را به زندگی تغییر داد.
به قول سهراب: چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید»
ریحانه علی محمدی
انتهای پیام/
There are no comments yet