به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، نشست نقد و بررسی نمایش «کابوسهای آنکه نمیمیرد» با حضور دکتر قطب الدین صادقی، نادر فلاح (کارگردان) و جمعی از اهالی تئاتر برگزار شد. این تئاتر قبلا به روی صحنه مولوی رفته بود و حالا در پردیس شهرزاد دور جدیدی از اجراها را آغاز کرده که تفاوت آن در بازیگر اصلیاش است. اینبار نقش دهخدا را نادرفلاح کارگردان بازی میکند. این اجرا جزو اجراهای پرفروش تابستان امسال محسوب میشود. اما شروع جلسه گویی به مذاق دکتر صادقی خوش نیامد و متذکر شد که اگر منوال جلسه بر مصاحبه با کارگردان است، ایشان جلسه را ترک میکند. اما در ادامه گزیده صحبتهای دکتر صادقی به بهانه اجرا نقل شده است که بیشتر به زمینههای تاریخی این اجرا میپردازد:
اگر راستش را بخواهید من ده سال در مجله آدینه نقد نوشتم. سالهاست که دیگر نمینویسم و انگیزهای ندارم اما اگر برای نقد این اجرا آمدم، بخاطر این است که شرافتی در این اجرا دیدم. در فرانسه به تئاتر رفتن میگویند: یک شب. یعنی افرادی میروند تئاتر میبینند و بعد در کافه راجع به آن تئاتر حرف میزنند. یعنی تئاتر تداوم دارد. زیباییشناسی تبدیل به اندیشه میشود. یعنی یک چیزی در فرهنگ جامعه فرانسه جا افتاده به اسم تئاتر دیدن. و من فکر میکنم ما در تئاتر باید به این سمت برویم. در این اجرا من تئاتر را به مثابه امر فرهنگی دیدم. به نظرم بهترین فرمول برای گوته است. مولف چه میگوید؟ چگونه میگوید؟ آیا موفق است یا خیر. به همین سادگی است. این که چه میگوید منظور فقط متن نیست، بلکه آن چیزی است که کارگردان به عنوان مولف میگوید. راستش را بخواهید همیشه یک فاصله یا یک معنای دومی هست که از خلاقیت صحنه جان میگیرد و الزاما متن نمایشنامه نیست. کارگردان حتی اگر هم عصر با نویسنده باشد هم باید خلاقیت خودش را داشته باشد. در دنیا دیگر نمیگویند هملتِ شکسپیر، میگویند هملتِ کوزنستوف. هملتِ الیویه. کسی که معنای نهایی از بین انگشتانش رد میشود کارگردان است. یک روز به هاینر مولر میگویند: مردم نمایشنامههایت را نمیفهمند. او میگوید به من ربطی ندارد، یقه کارگردان را بچسبید. این را گفتم که بگویم در اروپا چقدر نقش کارگردان تعیینکننده است.
اما راجع به این اجرا به طور مشخص بگویم، متن شما درواقع فشار پهلوی است بر روی دهخدا اما چرا دهخدا چرا راجع به استبداد نمیگوید؟ آن خدمات گرانقدری که روشنفکران طراز اول انقلاب مشروطه کردند که بسیاریشان هم آخوند بودند، مثل مرحوم کسروی، علی دشتی، تقی زاده یا حتی خود دهخدا هم اول آخوند بودند و بعد لباس درآوردند. اینها خواستند یک اصولی را در مملکت بنا کنند که برهر ترتیبی نشد و نتوانستند. که البته همه آن دستاوردهایی که داشتند هم توسط رضاخان مصادره شد. بزرگترین خیانتی که به انقلاب مشروطه شد همین بود که رضاخان مستبد شد و خواست همه چیز را به اسم خودش تمام کند. آن اصول درخشان قانون مشروطه واقعا در پهلوی اول نابود شد. حالا بگویم که این کار تئاتر شما چه بخواهید چه نخواهید دقیقا یکجور دوباره نویسیِ تاریخ است چون تئاتر در پایه اسناد تاریخی خیلی عمل نمیکند بلکه بیشتر حدسیاتی درباره آن است. وظیفه کارگردان همینجاست که بیاید و حدسی از آن زمان بسازد. بنابراین من هرگز شما را مواخذه نمیکنم که چرا بر طبق تاریخ تئاتر نساختهاید، مولیر و شکسپیر هم در نمایشنامههای تاریخی چنین کاری نکردهاند که حالا من از شما انتظار داشته باشم.
کار شما یکجور مظلوم نمایی و انفعال از دهخدا نشان داده و این کمی آزارم داد. از شدت ترس نیست که دهخدا به این سرنوشت گرفتار شد بلکه شرایط را واقعا اینطوری کردند. شما فرض کنید تقیزاده یک غول است، همه چیز بلد است و به هفت زبان حرف میزند.مقالاتی در زمینه نجوم نوشته که حیرتانگیز است. اما چه بلایی به سرش آوردند. کار شما ناراحتم کرد که اینها را مظلوم نشان داده…
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است