در همان ابتدا که روی پوستر نمایشگاه عنوان «خط و نقطه» را دیدم، اولین چیزی که به ذهنم رسید نقطه بازی دوران کودکی بود، طرح پوستر نقطه ها و خطهایی بودند با رنگهای پر هیجان، ذهن من شروع به خیال پردازی کرد از نقاشی هایی که همیشه دلم میخواست ببینمشان و هیچ وقت ندیده بودم، تا اینکه روز افتتاحیه رسید، با آقای طهماسب سلام و احوال پرسی کردم و ایشان با دست شان به نقاشی ها اشاره کردند و گفتند: بفرمایید. انگار که به یک مهمانی آمده بودم، رو به نقاشیها ایستادم و با هرکدامشان سلام و احوال پرسی کردم. امید داشتم که من را به بزم رنگارنگ و خیال انگیزشان راه دهند و من چیزی بیشتر از یک رهگذر در مقابلشان دستگیرم شود، اهالی نقاشی اصطلاحی دارند به نام ریتم رنگ، چیزی که باعث هدایت آسان و آرام چشم ناظر بر روى کلیت اثر یا بخش هایى از آن میشود، مفهومی از دست به دست هم دادن رنگها و رفاقت خطها و نقطهها که هارمونی را به ما القا میکند، من فکر میکنم ریتم رنگها و فاصله بین خطها و نقطهها که با ایجاد پرسپکتیو باعث تجربه لذت درک عمق در نقطه دید ما می شود، فضایی را ایجاد کرده تا هرکدام از بتوانیم تک به تک با آقای طهماسب بازی کنیم، نقطهبازی یا نقطه-خط دوران کودکی که با شرکت حداقل دو بازیکن شروع می شود و این بسیار هیجان انگیز است.
خیال کنید یک ماهی دست شما را بگیرد و به دنیای زیر آب ببرد، دنیایی از احساسات درونی و عمیق، برای من رفتن به نمایشگاه خط و نقطه همینقدر شگفت انگیز بود. چرا که در تهرانی با رویش هندسی سیمان، آهن، سنگ به قول سهراب، رویش هندسی زندگی را میان هیجان خط و نقطه مانند آبی روشن آسمان و آبی روشن آب چون یک ماهی که در آب به رنگ ها نگاه کند درک کردم و چه آرامش لذت بخشی بود.
در پایان با یاد آوری این شعر سهراب سپهری را سرود: هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت. امیدوارم رفتن به این نمایشگاه و رفتن به هر کجا که در آن روشنایی برای زندگی در جریان است، برای تماشاگران چیزی بیشتر از عکس یادگاری و نگاه گیج رهگذری باشد که فروغ فرخزاد به زیبایی آن را سروده است.
در ادامه می بایست از علی جعفریه و سینا جعفریه بابت این میزبانی باشکوه از رنگها و رنگیها در گالری ثالث نام ببرم.
There are no comments yet