*عکسها: سجاد رازیان/ باشگاه فیلم و عکس صبا
به گزارش خبرنگار سینما صبا، اصغر عباسی که کارگردانی فیلم کوتاه «رویای نیمه شب» را در ژانر تاریخی و فیلمنامه اقتباسی، در کارنامه خود دارد، و با فیلم کوتاه «ستین» برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره بینالمللی کانادا شده است، بار دیگر به سراغ اقتباسی از یک کتاب تاریخی رفته است که محمد رسولی نویسنده این کتاب است و سیر تاریخ چندین هزار ساله ایران را با روایتی مدرن و سیال ذهن به تصویر کشیده است.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته میخورد و میتراشد.»
قربان نجفی، سیامک ادیب و شیوا طاهری بازیگران اصلی این فیلم کوتاه تاریخی هستند که در فضایی بین رویا و واقعیت، لحظاتی از اتفاقات تراژیک تاریخ را روایت میکنند. شهروز چقازردی، فرهاد زندی، یاسین آتیار، مهدی اوشی، امیرپارسا رسولی، طناز رضایی، جعفر مشعوف، علی مقدم، احمدرضا روزبهانی، آرمیتا حیدری و علی آذری نیز دیگر بازیگرانی هستند که در «ناسوخ» نقشآفرینی کردهاند.
متن این نشست را از نظر میگذرانید؛
***آقای عباسی شما درباره فیلم «ناسوخ» چند گفت و گو داشتید که برای من با مطالعه آنها سوالی ایجاد شد. درجایی گفته بودید که در این فیلم چندان بحث «تاریخ نگاری» برایم اهمیت نداشته است. در جای دیگری گفته بودید این فیلم با «سبک تاریخی» ساخته شده است و تاریخ نگاری از اهمیت زیادی در این فیلم برخوردار است. سوال اینجاست که بالاخره کدام وضعیت درباره این فیلم صدق می کند. آیا «ناسوخ» یک فیلم تاریخی است؟
-اصفرعباسی: مفهوم حرف من این بود که ما به یک تاریخ خاصی اشاره نکردیم و سعی کردیم یک سیر تاریخی را در «ناسوخ» درنظر بگیریم کتاب «ناسوخ» یک سیر چندین هزار ساله از تاریخ را دربرگرفته است. ما سعی کردیم سیر مشخصی از تاریخ را لحاظ نکنیم و میتوانیم شاهد برشهایی از تاریخ در این کار باشیم.
***در برخی از پایگاههای خبری نوشته شده سیر تاریخی این فیلم از دوره ساسانی تا قاجار است…
-عباسی: تعریف ما در فیلمنامه و جلساتی که با آقای رسولیان داشتیم، این بود که ما چگونه میتوانیم یک حجمی از تاریخ چند هزار ساله را به صورت فشرده مطرح کنیم تا برای مخاطب گنگ نباشد. با توجه به این اصل که کتاب «ناسوخ» بسیار سنگین و پرمفهوم است. برای همین تلاش کردیم به دوره تاریخی خاصی اشاره نکنیم. ما بخشی از کتاب «ناسوخ» را انتخاب کردیم که از اواخر ساسانی شروع شده و به قاجار میرسد.
***به فضای ذهنی و جریان سیال ذهن در این فیلم هم اشاره کردهاید. یکی از تکنیکهای مشخص در این فیلم، حضور راوی است. حضور این تکنیک را در فیلمهای ملودرام بسیار دیدهایم و ملودرام یعنی بروز احساسات. این فیلم برعکس تکنیک انتخابی، چالش ایجاد میکند. رسیدن به این فضا برای شما به چه شکلی بود؟ میخواهم نسبت خود را با این تکنیک و فضایی که ایجاد شده مشخص کنید.
-عباسی: من در «رویای نیمه شب» کمتر نگاهی دارماتیک داشتم، چراکه آن کار به نوعی تبلیغ مستقیم کتاب بود. ما در بحث با آقای رسولی به این فکر کردیم که نگاهی داشته باشیم به «رویای نیمه شب» اما هرچه جلوتر رفتیم به این نتیجه رسیدیم که فضای دراماتیک را در کار لحاظ کنیم. از طرفی ما باید به کتاب هم وفادار باشیم. در فیلم «رویای نیمه شب» با ساخت آن اثر، رکورد چاپ کتاب شکسته شد و من خیلی علاقهمندم که این اتفاق برای کتاب «ناسوخ» هم رخ دهد. مبنای ذهن من سینما است و علاقه داشتم فضای دراماتیک بر این فیلم حاکم شود به همین دلیل تصمیم گرفتم تلفیقی از راوی و دیالوگ را لحاظ کنیم. فضای قصه به ما اجازه نمی داد که دو کاراکتر رو در رو در آن دیالوگ کنند.
***در بحثهای خود به خداباوری و معاد اشاره داشتید. عده ای اشاره میکنند که این کتاب از «بوف کور» برداشتهایی دارد. من با تماشای این فیلم با اسکروچ مواجه شدم. و فیلمی لهستانی به نام آسایشگاه ساعت شنی. در این دو فیلم شخصیتی وجود دارد که دارای هدفی است و معنا را منتقل میکرد. این شخصیت در این فیلم چگونه تعریف میشود؟
-عباسی: در اینجا با کاراکتری رو به رو هستیم که خیلی عاشق است و این عشق او را به سرحد خاصی رسانده است. انگشتان سیاه و فضای ایجاد شده، نشان دهنده توجه او به معشوقی است که انگار او را گم کرده است و هر کسی را در قامت او میبیند. بحث خداباوری را نباید فراموش کنیم. سیر زندگی که سپری میکنیم و دم و بازدم ما همگی از قدرت الهی است که برای ما عادی شده است. مهمترین ویژگی کاراکتر ما این بود که در سر حد جنون به عشق رسیده بود.
***پایان فیلم چه معنایی را متبادر می کند؟ وقتی او با مرگ مواجه میشود.
-عباسی: در پایان فیلم میبینیم که او در تسلسلی قرار گرفته است و قرار است هر روز بمیرد. گاهی شدت عشق در انسان به قدری زیاد است که او دوست دارد به نقطه اول بازگردد و دوباه آن را تکرار کند. در زندگی من هم اتفاقات تراژیکی رخ داده است که پیش خودم میگویم اگر به عقب بازگردم این بار این کار را انجام میدهم…
-تعریف شما از لفظ بازی با زمان چیست؟ و چگونه این مورد در سینما امکان پذیر است؟
-عباسی: اعتقاد من این است که شما باید امضای خود را پیدا کنی و نمیتوان آزمون و خطا کرد و به ژانرهای گوناگون سرک کشید. من هزینهای که میپردازم این است که به ژانر تاریخی و بازی با زمان علاقه دارم. ما وظیفه داریم ذهن مخاطب را به تکاپو وادار کنیم. اگر من بتوانم امضا و ژانر خودم را در سینما پیدا کنم، هزینه آن را میپردازم. این کار از اواخر بهمن سال گذشته آغاز شده بود و در این مدت میشد یک کار آپارتمانی سینمایی با همین هزینه ساخته شود. اما من دو کار کوتاه تاریخی ساختم و این مسئله در کشور ما تا کنون انجام نشده است. در حال حاضر حق خود میدانم در ژانر تاریخی در حد آقای میرباقری بتوانم آثاری را تولید کنم چراکه حرفهایی برای گفتن دارم.
***در رابطه با شخصیتی که عاشق است ما باید برای شناخت کاراکتر و سوژهها دنبال نشانهها باشیم. نقاشی من را به یاد مودلیانی انداخت…
-ما تلاش کردیم در بخش زیر زمین، عالم مثل را به صورت استعاری و نشانهای بسازیم. بحث نشانه سازی در آثاری که فیلمساز دارای دغدغه است بسیار مهم است.
***آقای رسولی درباره اقتباس از این کتاب توضیح دهید. این فیلم چگونه از دل کتاب شکل گرفت؟ آیا اقتباسی وفادارانه بود یا یک نسخه موجزی از کلیت کتاب بود؟ خصوصا که بحث وفاداری در اقتباس مسئله بغرنجی است.
-محمد رسولی: یکی از ویژگیهای این کار ارتباط تنگاتنگی بود که میان من و آقای عباسی و سایر عوامل کار وجود داشت. این مسئله باعث میشد فضای ذهنی درست شکل گیرد. آقای عباسی علاوه بر اینکه کارگردان خوبی هستند، بسیار اهل مطالعه بوده و با بسیاری از ذهنیات من آشنایی داشتند. ما چندین جلسه برگزار کردیم تا آنچه مد نظر من است را بتوانیم به اشتراک بگذاریم. برخی از پرسشهای شما در علم امروز پاسخی ندارند. شما گفتید فیلم تاریخی برای روشن شدن قسمتی از تاریخ ساخته میشود. در «ناسوخ» بخشی از تاریخ مد ننظر است که در تاریخ نیامده است. بخشی از داستان این کتاب مربوط به دوره پیش از تاریخ است. فیلم «ناسوخ» تمام این کتاب را دربر نمیگیرد و آقای عباسی به شکلی هنرمندانه، گریزی به مقاطع خاصی از این کتاب زده است. از هر صفحه این کتاب میشود یک فیلم سینمایی ساخت. بسیاری از بخشهای «ناسخوخ» توسط هر فردی قابل دریافت نیست. درصفحات اول کتاب روای میگوید سه بار سفر کرده است که یک بار سیصد سال طول کشید و یک بار ششصد سال و یک بار نهصد سال. این مطلب را فقط کسانی که اوستا و شاهنامه را خواندهاند متوجه میشوند که مربوط به کوچ ایرانیان پس از یخ بندان چهارم است که انسان به سمت شهر سوخته رفته است. تاریخ را عدهای از دوران مادها آغاز میکنند. اما «ناسوخ» چند هزار سال پیش از آن را مطرح میکند. حتی نام این کتاب پرسش برانگیز است و حتی برخی از ادبا، به اشتباه میافتند که منظور ما شاید نسخ بوده است. اگر به دنبال معنای این واژه بگردید تبدیل به یک نشانه میشود. یک سوخی از بین رفته است که تبدیل شده به ناسوخ. این مسئله مربوط به سیزده هزار سال پیش است که ایرانیان کوچ میکنند و از رودی عبور میکنند که هفت هزار سال پیش از بین رفته است و سوخ نام داشته است. این عنوان اشاره به این دارد که تمدنهایی که از بین رفتهاند و راوی آن را به یاد میآورد. راوی وقایعی را به یاد میآورد که در اوج عزت قرار داشته است و در اثر وقایعی به ذلت دچار شده است. در میانه کتاب، راوی سنگهای قبر را می خواند که حمایتی است از باور تشیع. هنگامی که او سنگ ها را میخواند و حس خوبی به او دست میدهد و فکر میکند به ریشه خود بازگشته است. سیلی می آید و در کتاب اشاره میشود که گویا مربوط به هشتصد سال پیش بوده است و ارجاعی به تاریخ دارد. در نشستهایی که با آقای عباسی داشتیم، به فضای کلی کتاب بسیار نزدیک شدند اما طبیعی است است که انتظار من به طور کامل برآورده نشده است. چراکه نوشتن و به تصویر کشیدن دو حوزه جدا از یکدیگر هستند. ضمن آنکه ذهنیات نویسنده و کارگردان هم میتواند متفاوت باشد. با این وجود به خاطر کارگردانی و بازیهای خوب، نتیجه قابل قبولی حاصل شده است. بازیهای خوب خلاهای کار را پوشش میدهد و مخاطب هشیار میتواند پیام فیلم را دریافت کند.
***آقای نجفی این روها در فضای مجازی ویدئوهایی منتشر میشوند با این مضمون که یک بازیگر میتواند هم زمان مثلا هفت حس مختلف را پوشش دهد. اتفاقی که در این فیلم به طور استادانهای بروز دادهاید و ترس، شک، شجاعت، استرس و عشق را به صورت هم زمان بازتاب دادید. این تعامل در میزانسن به چه صورت بود؟
-قربان نجفی: ما بازیگر هستیم و باید بتوانیم از پس حرفه خود سر بلند بیرون بیاییم و فقط وظایف محوله را به سرانجام میرسانیم. یک بازیگر در حد توان و تجریبیات خود با نقش رو به رو میشود و کاراکتری را به نمایش میگذارد. با توجه به نشانههایی که دوستان به آن اشاره کردند، من تلاش کردم یک شخصیت وسیعی را به نمایش بگذارم که شبیه به هیچ کاراکتری نباشد. اینطور به نظر میرسد که این کاراکتر تنها یک نفر نیست و باید یک تاریخ باشد و یک شناسنامه کلی باشد. این کار به مفاهیم بشری در طول تاریخ میپردازد و شما باید مفاهیم را از تاریخ مطرح شده پیدا کنید. تلاش من بر این بود که بتوانم این گستردگی در سیر تاریخ را به نمایش بگذارم. قاعدهای به تعبیر من در روانشناسی وجود دارد. شعرا میگویند افرادی را که عاشق نشوند، نمیتوان از آدمیان به حساب آورد. چرا؟ زیرا وقتی فردی عاشق میشود تازه پی میبرد که به غیر از خودش یک موجود دیگری اهمیت دارد و اهمیت او از خود بسیار بیشتر است. وقتی این اتفاق میافتد، تازه دل انسان نرم میشود و انسان آگاه و شعورمند متوجه میشود همه به همان اندازه اهمیت دارند و نگاه او تغییر میکند. عشق در روانشناسی سه صورت دارد. یکی اروس است که عشق اروتیک است و یک برخورد جنسی است و حتی قصههایی چون لیلی و مجنون در آن دایره قرار میگیرند. دیگری عشق فیلیا است است که عشق پاکی مانند مادر به فرزند است که بر خلاف قبلی در آن حسادت وجود ندارد. و عشق دیگری نیز وجود دارد که عاشق قدرت یا شهرت و موقعیت کسی شدن است و تو دوست داری همه عاشق همان ویژگی در او شوند که مورد توجه خودت است. در اینجا تعریف از عشق است که اهمیت دارد. مهم این است که عشق در نقش ساری و جاری میشود و همین مسئله به او وسعتی میدهد و مانند این است که همه را در بر بگیرد. یکی از پایههای این کاراکتر همین عشق است که به او وسعت میبخشد. در عشق، نگرانی و اضطراب و ترس و شجاعت و امیدواری و ناامیدی وجود دارد و به نوعی همه عواطف در عشق مستتر است.
***تلاش شما به خاطر عشقی بود که شما به شخصیت فیلم داشتید یا به پیشه خود؟
-نجفی: انسان در طول زندگی خود به صورت مداوم در حال تلاش است. این تلاش برای چیست؟ برای این است که مورد توجه عشقی قرار بگیرید و لایق دوست داشتن و دوست داشته شدن باشید. از نظر من اگر فلسفهای برای زندگی و موجودیت بشر در کره زمین وجود داشته باشد، ارتباط است که از عشق وسیعتر است و عشق بخشی والا از آن را شامل میشود. من تمام اتفاقات را در خود جمع میکنم تا بتوانم با دیگری ارتباط بگیرم. اگر من انسانها را درک نکنم، هیچ چیز دریافت نکردهام. به همین دلیل من زمانی که به سفر میروم، بناهای تاریخی برایم اهمیت ندارند و آدمهای آن مکان هستند که اهمیت دارند و جذابتر از هر چیز دیگری هستند. در حوزه موسیقی، بسیاری نوع بی کلام آن را بیشتر ترجیح میدهند. علت آن چیست؟ چرا خواننده سالاری باب شده است؟ چون انسانها دوست دارند در این صداهای ساز، صدایی از جنس خودشان هم شنیده شود و آن را دریافت کنند. جنسی از خود در آن موسیقی باید وجود داشته باشد. انسان به دنبال ارتباط میگردد تا با جهان هستی تعامل برقرار کند تا بتواند خود را کاملتر کند. هر تلاشی که در این شخصت میدیدید در همین راستا است. وقتی او احساس میکند که به آخر خط رسیده است، تلاش میکند تغییراتی را ایجاد کند و این تلاش تا به پایان وجود دارد، هر چند که موهوم و در حد یک اشاره باشد.
-رسولی: عاشق همواره نگران است که رقیبی پیدا نکند. پس بحث مالکیت وجود دارد. در صفحهای از کتاب آمده است عجب اینکه از دیدن عکس معشوقم بر قلب آن مرد، احساس خوبی داشتم. یعنی حسادت نکردم و تلاش نکردم از او بپرسم چرا این اتفاق افتاده است. چون در باورش به خوب بودن معشوق اعتقاد دارد و به همین دلیل همه حق دارند عاشق او شوند.
-نحفی: شما در برههای از زندگانی خود و فارغ از مسئله سن، حتی در میانسالی، ممکن است احساس کنید همه انسانها مانند بچههای شما هستند و به این احساس رسیدن بسیار جذاب است و دیگر چیزی در اربتاط با خطای دیگران شما را ناراحت نمیکند و میتوانی بزرگوارانه از آن بگذری. کاراکتر فیلم «ناسوخ» گاهی همین حس را تجربه میکند. او دیگران را با صفات بدشان میبیند اما این خصلتهای نوع بشر هستند. تعبیر من این است که وقتی از لکاتهها و رجالهها نام می برد، اشارههای او از ویژگیهای بد انسانی است و نه یک انسان خاص.
***اساسا اقتباس این ظرفیت را دارد که خلاقیت را در سازنده بکشد، چراکه باید بر اساس ذهنیت یک نویسنده اثری ساخته شود. چقدر موافق هستید؟
-عباسی: در «ناسوخ» و «رویای نیمه شب» این اتفاق نیفتاد. نباید فراموش کرد یک کتاب از رسانههای گرم محسوب شده و سینما رسانهای سرد است. کتاب این قدرت را به مخاطب میدهد که بر اساس ذهنیت خودش با آن رو به رو شود. مخاطب میتواند یک خواننده عادی و یا یک فیلمساز باشد. و در نهایت تفاهمی حاصل میشود. البته رویکردهای گوناگونی وجود دارد و برای مثال تقوایی «دایی جان ناپلئون» را بر اساس کتاب پیش میبرد.
-رسولی: این اتفاق در این کار جای بحث ندارد. چون کتاب دنیایی بسیار گسترده دارد. ضمن اینکه فکرهای ما بسیار به یکدیگر نزدیک بود. هدف نهایی باید حتما لحاظ میشد. اما دست آقای عباسی برای رسیدن به آن نقطه کاملا باز بود. افراد مهم زیادی این کتاب را خواندند. شاعر معروفی پیش از منتشر شدن کتاب آن را خوانده بود و میخواست روانپزشک به من معرفی کند! آخرین جمله کتاب این است که کودکی از دور با لباس یه تکه سبز و سفید و سرخ میآید. و این کتاب آینده درخشانی را برای ایران پیش بینی میکند.
-نجفی: این مسئله در اقتباس از یک کتاب اتفاق نمیافتد چراکه این اقتباس را فیلمنامه نویس و کارگردان به صورت آگاهانه و بر اساس سلایق و علایق خود استخراج میکنند. این اتفاق موقعی رخ میدهد که منبع، یک فیلم باشد. وقتی یک اثر خوب وجود دارد، چرا باید فیلمنامه نویس تلاش کند آن مفهوم را به شکلی ضعیفتر ارائه دهد؟ ضمن آنکه آثار بزرگی از نویسندگان مطرح به دست ما رسیده است که اینها بخشی از آن آثار هستند و علتش این است که بخش صیقل خورده این آثار هستند که به دست ما رسیدهاند. چرا نباید از اینها استفاده کرد؟ مثلا برای مفهوم قدرت طلبی چرا نباید از مکبث استفاده نشود. این رویکرد رجوع به آثار کلاسیک بسیار عاقلانه است چراکه این آثار از سرمایههای انسانی به شمار میرود. و میتوان آن را مبنا قرار داد و ذهنیات و مسائل را به آن اضافه کرد.
محراب توکلی
@Mehrab۹۳۹۴
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است