به گزارش صبا، علی علایی منتقد سینما در یادداشتی در صفحه شخصی خود در اولین واکنش به «خائنکشی» آخرین ساخته مسعود کیمیایی، سکانسهای آن را باشکوه دانست.
در متن این یادداشت آمده است: «نه! هیچ روغن ریختهای نذر امامزاده نشد. این را سکانسهای باشکوهی میگوید که هر کدام به قاعده چند فیلم سینمایی جشنواره قدرت دارند و سینمایند. این را رفاقت «مهدی» و «شاهرخ» میگوید که قرار است خط و خدشه و زخم برندارد، تا «بوچکسیدی و ساندنسکید» وار با اسب خود را به آتش و زخم و گلوله بزنند که رفاقت برجا بماند. این را عاشقانه میان «سهراب» کاریزماتیک و «اطلس» مهربان میگوید که هم شاه را دوست دارد و هم مصدق را. این را روایت قهرمانی و رفاقت، بر بستر آرمانهای به بنبست رسیده و افسردگی سیاسیاجتماعی و فرجام آن میگوید. مملکت رپتهپتو زیر پتو که سام درخشانی در دیالوگش میگوید و حرفهای دیگر، که زیرنویس ِِکارند. اصل کار شکوه سینماست که بسیار رخ مینمایاند. اصل «روزی روزگاری تهران» است که حال جان گرفته به مدد ضیافت قاب و میزانسن و فضاسازی و رنگ و نور و موسیقی و بازی؛ به مدد «مهدی» که «امیر آقایی»ِ به آن جان ماندگار داد. به مدد «مهران مدیری» و «سارا بهرامی» که با «سهراب» و «اطلس»، عاشقانه کیمیایی را کاربلدانه بغض محبوس حنجره تماشاگر اهلی کردند. به مدد آغوش عاشقانهای که کیمیایی نشان داد و نداد. به مدد فضاسازی قمارخانه «قاسم» و شیرهکشخانه «نرگس» که سفری در دل زمان بود. به مدد خون پاشیده روی ساز و خردهشیشهای که صورت معشوق را زخمی کرد. به مدد آن پناه و آغوش بیدغدغهای که عاشق باوقار مضروب و زخمی میخواهد تا فقط بگوید: «برگشتم، برگشتم … برگشتم پیش تو، پیش خودم، پیش همهمون»، تا بغض سرکش در گلو بترکد. به مدد رنگ و نور و آن تاش نوری زرد دلبرانه و استادانه «مسعود سلامی»، به مدد اوجهای موسیقی و نوای ساکسیفونی که «ستار اورکی» برای این ضیافت برپاساخت. به مدد تولید حرفهای «علی اوجی» و ….و ….
۱- اگر دیالوگها را زیاد میدانید یا اذیتتان کرد، اندک سواد من میگوید که از تدوین و عدم رفت و برگشتهای مناسب در خلال اجرای دیالوگ است. جای نفس و پاگرد ندارد. خلاصه ما «مردی برای تمام فصول» دیده هستیم.
۲- اینکه هنوز از سینمای مسعود کیمیایی لذت میبرم سبب خرسندی است. کسی که در ایران امروز هشتاد سالگیاش را با این فیلم به رخ میکشد.
۳- «مهدی» و «شاهرخ» سوار بر اسب از دل ماموران مسلح میتازند تا به دوستانشان ملحق شوند. اینجا یکی از لحظاتی است که بقول پرویزخان دوایی آدم دلش میخواهد جلوی پرده سینما زانو بزند.»
There are no comments yet