به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، در میان انواع قصهگویی برای کودکان و نوجوانان، افسانهها همیشه یکی از جذابترین انواع روایتها به نیت آموزش اخلاق انسانی و سبک زندگی بوده است. راویان و نویسندهها معمولاً در قالب افسانهها، نکتههای پراهمیتی را به شنونده گوشزد میکنند که تاثیرش تا سالها و شاید تا همیشه بر مخاطب باقی میماند. حالا اگر پیام افسانه در قالب نمایشی فانتزی و موزیکال عرضه بشود، تاثیرپذیری تماشاگر را دوچندان میکند. این اتفاقیست که در نمایش زیبای «استخوان ماهی جادویی» به نویسندگی منوچهر اکبرلو میافتد. احسان مجیدی ـ کارگردان ـ این افسانه آموزنده را سالها پیش نیز روی صحنه برده بود و اکنون با اجرای دوباره آن، نشان داد پند نهفته در داستان، هنوز کارکرد دارد و میتواند برای مخاطبان نسل جدید هم جذاب و مفید باشد.
اکبرلو در نمایشنامه «استخوان ماهی جادویی»، ماجرای پادشاه فقیری را بازگو میکند که ۱۹ فرزند دارد و برای تامین مخارج زندگی، مجبور است مثل همه مردم کشورش،کار و فعالیت بکند اما وقتی همسر پادشاه بیمار میشود و مسئولیتهای خانه بر دوش دختر بزرگ او ـ سارا ـ میافتد، اعضای خانواده پادشاه مجبورند روزهای سختی را تحمل بکنند. تا اینکه فرشته مهربانی مقابل پادشاه ظاهر میشود و به او میگوید سارا میتواند با استخوان جادویی یک ماهی که پدرش از بازار خریده، تنها یک بار هر آرزویی که دلش میخواهد، داشته باشد.
نمایش «استخوان …» از آغاز تا پایان داستان، به مفهوم تلاش و مسئولیتپذیری در زندگی میپردازد. مخاطب هدف از ابتدا بر این موضوع آگاه است که فرقی ندارد انسانها چه مقام و جایگاهی در کشور و زندگی دارند. در هر صورت همه باید برای تامین هزینهها و انجام کارهای معمول زندگی،کوشش بکنند. مثل همین پادشاه که علاوه بر وظایف شغلیاش در محل کار، در خرید خانه به همسر و دخترش کمک میکند، یا سارا که وقتی مادرش بیمار میشود، وظایف او را بر عهده میگیرد و از خواهرها و برادرهایش مراقبت میکند. در این میان استخوان ماهی جادویی یک امتیاز ویژه است که میتوانند در روز مبادا از آن استفاده بکنند.
نویسنده در طول داستان، لحظهها و چالشهای بانمکی را برای شخصیتها خلق کرده. از جمله کنترلکردن بچههای پادشاه که مدام با بیدقتی و شیطنتهایشان زمین میخورند و خود را زخمی میکنند و در چنین مواقعی، سارا باید به دادشان برسد، یا همینطور رسیدگی به کارهای خانه و آشپزی برای خانواده پرجمعیت پادشاه که میتواند کاری سخت و طاقتفرسا باشد اما سارای باهوش از خواهرها و برادرها کمک میگیرد و پختوپز غذا را به یک کار فانتزی و تفریحی تبدیل میکند و با آوازخوانی و شادمانی، آش شلغم میپزند.گرچه پیام اصلی نمایش، تلاش گروهی افراد در شرایط بحرانی و کمککردن به یکدیگر است، ولی اگر تماشاگر با دقت به دیالوگها گوش بدهد و موقعیتها را ببیند، میتواند آموزههای رفتاری دیگری از جمله طمعکارنبودن، پرهیز از دستزدن به وسایل شخصی دیگران، مهربانی و مشارکت در حل مشکلات را در نمایش کشف بکند. مثلاً وقتی سارا بالاخره تصمیم میگیرد از جادوی استخوان ماهی کمک بگیرد، تماشاگران و پدرپادشاه انتظار آرزوی بزرگی را دارند که مشکلات خانواده سارا را برطرف بکند اما سارا آرزویی بسیار ساده و دور از حرص و طمع را به زبان میآورد:«من میخواستم آرزو بکنم که حال مادرم زودتر خوب بشه تا با همدیگه سهتایی فکر کنیم و این مشکل رو حل بکنیم. پدرپادشاه هم به جای سرِ ماه، همین فردا حقوقش رو بگیره!».
سارا بلافاصله بعد از آرزوی خود، دلیل میآورد که دوست ندارد چیزی را با جادو به دست بیاورد و او کارکردن را دوست دارد! قورباغه هم آرزوی قشنگ سارا را تایید میکند و خبر میدهد او به آرزوهایش رسیده! با اینحال در پایان نمایش سارا بر اهمیت کارکردن تاکید میکند و با شادی میخواند:«زندگی لبخند و سلام و کاره/کار همیشه سلامتی میآره!».
علاوه بر محتوا، در طول نمایش وجود لحظههایی مانند شعبدهبازی فرشته مهربان برای اثبات فرشتهبودن، حضور قورباغه (دوست فرشته) یا مدلِ زمینخوردن بچهها و فریادشان، ترکیبی از طنز و فانتزی را چاشنی اجرا کرده تا تماشاگر ضمن دنبالکردن داستان، از فضایی که نویسنده و کارگردان ساختهاند لذت دیداری ببرد. صحنهای که پدرپادشاه در تاریکی شب و با نور چراغقوه دنبال استخوان ماهی جادویی میگردد، یکی از بهترین و مهیجترین فضاسازیهای این نمایش است.کارگردانی نمایش در حالیکه سرشار از خلاقیتهای نمایشی است، ساده و بیادعاست و همین ویژگی موجب شده تماشاگر، نمایش را دوست داشته باشد و با هر لحظه از آن ارتباط خوبی برقرار بکند. بازیگران نمایش نیز،که هر کدام بازی و صداپیشگی چند نقش را بر عهده دارند، سنگ تمام گذاشتهاند و بسیار پرانرژی و ماهرانه به ایفای نقشهای خود میپردازند. پریسا مشکانی،که پیش از این در همکاری دیگری با احسان مجیدی بازی خوبی از خود در نمایش «شاهزاده شامپیا» به یادگار گذاشته بود، در «استخوان…» هم بازی شیرین و دلنشینی دارد. او با تغییر در سبک بازی و صدا، شخصیتهای فرشته مهربان، ماهیفروش و سارای مهربان را به خوبی از هم تفکیک میکند. احمد خیرآبادی هم در نقش پدرپادشاه، علاقه به اعضای خانواده و زحمتکشیدن برای آنها را با سادگی کودکانهای در رفتار پادشاه بروز میدهد. برای نمونه به لحظه آرزوکردن سارا دقت بکنید که پادشاه چه هیجانی را برای شنیدن آرزوی دخترش در صورت و صدایش بازتاب میدهد یا جایی که تبدیل به قورباغه میشود،گریه و خندهاش آمیخته با اجرایی شوخی و جدی است تا هم تماشاگر را تحت تاثیر قرار بدهد و هم به او یادآوری بکند این فقط یک نمایش است.
در نهایت باید گفت نمایش «استخوان ماهی جادویی»، اثری کامل و بینقص است که در خود همهچیز برای مخاطب هدفش دارد؛ از داستان و پند و آموزش و لحظههای فانتزی گرفته تا طنز و هیجان و موزیک و ترانههای شادی که هم به مذاق کودکان خوش میآید، هم بزرگسالان.
احمدرضا حجارزاده
یک نظر