«بعد من عاشقت شدم اما اونقدر بد عاشقت شدم که حال هر دومون از هرچی عشق و عاشقی تو دنیاس به هم خورد. حال تو بیشتر».
مجموعه داستان «حرف» نوشته احمدرضا حجارزاده، فروردین امسال توسط انتشارات نفیر به چاپ رسیده است. این مجموعه، شامل هشت داستان کوتاه با محوریت روابط انسانی، انتخابها و پیامدهای آنهاست. اولین داستان این مجموعه با نام «تقاص» با جملات بالا آغاز میشود.
خواننده پس از مواجهه با عنوان مجموعهداستان، به احتمال زیاد انتظار داستانی را دارد که در آن آدمها با هم گفتوگو میکنند اما با خواندن اولین جملات معادلات ذهنیاش به هم میریزد. جملات ابتدایی که کاراکتر مرد به زبان میآورد، خشن، تند و تلخ است.
چیدمان و ترتیب داستانها و انتخاب فکرشده داستان «تقاص» به عنوان اولین داستان با تضادی که ابتدا توی ذوق خواننده میزند، در ادامه ذهن او را فعال میکند تا با هوشیاری و تمرکز بیشتری داستان را دنبال کند. ماجرا از زبان سومشخص و در زمان ماضی روایت میشود. ما ـ خواننده ـ از جایی به قصه این دو نفر میپیوندیم که گویا تمام اتفاقات اصلی قبلاً افتاده و ما کمی دیر رسیدهایم اما درست در مرکز آخرین حادثه قرار داریم.
با شنیدن آنچه گذشت، به سمت آنچه جاری خواهد شد پیش میرویم و با شوک نهایی که به دست کاراکتر مرد اتفاق میافتد، میان رویدادی که انگار از آن جا ماندهایم، شوک دوم و پایانی را تجربه میکنیم.
هر کدام از داستانهای یک تا پنجم کتاب با نامهای «تقاص»،«تلفنعمومی»،«حرف»،«باورت میشه؟!» و «در فاصله دو طبقه» مانند تار و پود درهمتنیده، بیارتباط به هم و در عین حال مرتبط هستند. اینکه شروع ماجرا از چه داستانی است و چه مسیری طی میشود، نامشخص است و کنجکاوی را برمیانگیزد، یعنی قصهها هر بار از زبان شخصی روایت میشوند که در قصه قبل یا بعد به او پرداخته شده است.
در واقع شاید به گونهای با تقطیع سینمایی سر و کار داریم که پلانها دائماً در گذشته یا آینده و حال در گردش هستند. قبل و بعد مشخص نیست و اهمیتی هم ندارد. حتی ممکن است خواننده اسم شخصیتها را فراموش بکند و ناچار به برگشت به صفحات قبل بشود تا بتواند روابط را کشف و قصه را بیشتر درک بکند، اسمها را کنار هم بچیند تا متوجه رابطه علت و معلولی مکالمات و رفتارها بشود.
داستانهای ششم تا هشتم نیز با نامهای «سلام، خداحافظ»،«فعلاً حرفی ندارم» و «صبح روز بعد»، قصههای مجزا و پرکششی دارند که مخاطب را تا پایان با خود همراه میکنند.
هر هشت داستان، روایت آدمهایی است که چیزی از دست دادهاند، آدمها یک روز بلند شدهاند و پس از فقدان با دستهای خالی، مسیر زندگی را به تنهایی یا با پذیرش ورود فردی جدید ادامه دادهاند. انگار در نقطهای که داستان بازگو میشود، ما آنها را در حالی میبینیم که با فشار دکمه مکث، زندگی را برای مدتی متوقف کردهاند.
داستانها و شرح حال وقایع، بیشتر در سر شخصیتها میگذرند. صدای سر آدمهایی که مهمترین برگ زندگیشان را درست از جایی که کسی رفته یا آمده است، تعریف میکنند. شنیدن واگویههای ذهنی از اتفاقی که فعل آن در زمان گذشته دور یا زمان حال ساده جاری شده، بی آنکه بدانیم کدام حقیقی و کدام مجازی است، ما را به سمت همراهی با تمام شخصیتها و یک داوری منصفانه هدایت میکند.
عشق، رابطه و سرخوردگی سه عنصر پررنگ در تمام داستانها هستند. تصویر تکرارشونده کیوسک تلفنعمومی و جایگاه آن در خاطرات زنی که یک روز از همانجا برای آخرینبار با مردی که دوستش دارد، تماس گرفته است، تکثیر تصویر سکوت مرد و زنی در آینه آسانسور پس از جدایی در دیداری غیرمنتظره، تصویر چمدان بسته شده در دست زنی در صبحی بارانی همه و همه نگاتیوهای متعددی را در ذهن ما ظاهر میکنند. این تصاویر ملموس، درست شبیه ورقزدن دفتر خاطرات کسی که از گذشته میشناسیم، مفاهیم و احساساتی را که در عین سادهبودن قابل دستیابی و تجربه نیز هستند، به یاد ما میآورند.
توصیفات مکان و وضعیت نیز به اندازه پرده بندی اتفاقات، سینمایی است، با اینکه بیان بیش از حد جزییات، خواننده را در خیالپردازی محدود کرده و از قدرت خلق تصویر ذهنی او میکاهد اما به همان اندازه تشریح ریزهکاری صحنه و رفتار آدمها تصویر کاملی از محل وقوع ارائه میدهد، رنگها، صداها و زبان بدن شخصیتها نیز به تکمیل این شناسهها کمک میکنند.
داستانهای مجموعه «حرف» که در دوره زمانی سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۱ به نگارش درآمدهاند، پس از ویرایش و بازنویسی در نهایت در قالب یک متن نهایی جمع بندی و گرد هم آمدهاند، تجربه خواندن این داستانها در روزهایی که گفتوگو حلقه گمشده روابط انسانی است، برای همه آنهایی که خاطره یا تصویر کمجانی از یک گذشته دور و فراموش نشدنی دارند پیشنهاد میشود.
*سپیده بجست
There are no comments yet