این روزها سریال «داوینچیز» نوشته آریان گلصورت، پویا نبی و افشین هاشمی به کارگردانی افشین هاشمی در شبکه نمایش خانگی نماوا پخش میشود. این سریال که بازیگرانی چون سام درخشانی، سیما تیرانداز، مونا فرجاد، رضا بهبودی، زهرا کیانی و… دارد، داستان یک زن و شوهر جوان را بیان میکند که کارمند خدماتی موزه هستند و در زیرزمین آن، تابلویی از لئوناردو داوینچی را کشف میکنند: کشفی که زندگی آنها و مدیران موزه را تغییر میدهد.
داستان سریال از گذشته آغاز میشود، زمانی که پرویز و ملیحه با بازی سام درخشانی و سیما تیرانداز، قصد ازدواج با یکدیگر را دارند و هنوز در مراحل آشنایی هستند. فضایی که در این صحنهها به نمایش در میآید، حس و حال تهران پیش از انقلاب را دارد، از طراحی این دو شخصیت، وعده و وعیدهای پرویز برای ساختن یک زندگی خوب برای ملحیه و محیط اطرافش گرفته تا نمایش کلاه مخملیهایی که دوستان پدر ملیحه به شمار میآیند، با همان ادبیات و همان فضاسازی که از ایشان در گذشته شاهد بودیم، همه و همه بر این نکته صحه میگذارند که در حدود پنجاه سالی به عقب رفتهایم. در واقع اختلاف زمان واقعی گذشته و حال در سریال، چیزی کمتر از پانزده سال است، اما فضایی که در آغاز ترسیم شده است، زمانی بسیار دورتر را نشان میدهد. در نتیجه سریال با نمایش این تصاویر که نمیتوانند گذر زمان را به درستی تبیین نمایند، بیشتر در راستای ایجاد عناصر صحنهای جذاب و مخاطبپسند گام برداشته است.
ماجرای اصلی این سریال در زمان حال اتفاق میافتد، زمانی که وعدههای پرویز به بار ننشسته و او در خانه پدرزن مرحومش (با بازی بیوک میرزایی) زندگی میکند. مسائل خانوادگی آنها از برادر نوجوان شکمویملیحه گرفته تا قول پرویز به پدرزنش برای نخوابیدن نزد همسرش تا زمانی که داماد سرخانه است و خرده قصههای یک زندگی جنوب شهری، نمایان است. اما نکته این است که این زوج در یک موزه به عنوان کارگر خدماتی کار میکنند و باید به مناسبت برپایی یک نمایشگاهی، زیرزمین موزه را تمیز کنند. در اینجا گرهافکنی اصلی آغاز میشود و ماجرا شکل دیگری میگیرد.
مسئلهای که در اینجا اهمیت دارد، فانتزی بودن و غیرواقعی بودن رویداد اصلی سریال است: این که چرا یک تابلو از داوینچی در موزهای نه چندان معروف در تهران وجود دارد، پرسش بدون پاسخی است که باز هم بیشتر برای ساختن فضای فانتزی و داستان جذاب به کار رفته است. احتمالا اشاره گروه نویسنده به تابلوهای ارزشمندی است که در انبار موزه هنرهای معاصر ایران وجود دارد اما اثر نتوانسته دلیل قانع کنندهای برای بودن این تابلو در چنین موزهای بنماید و بیشتر به حواشی آن یعنی دندانگردی مسئولین موزه در مواجهه با یک تابلوی گران قیمت و ارزشمند پرداخته است. در واقع منطق نمایشی بر اساس رویدادهای علت و معلولی درون دنیای نمایش و بیرون از آن، به درستی ساخته نشده است و به نظر میآید سریال برای جذب مخاطب دست به عواملی تکنیکی زده است و کمتر به خلق منطق نمایشی اثر اهمیت داده است.
در واقع نقیصهای که این سریال و سایر آثار افشین هاشمی از آن رنج میبرند، برتری تکنیک بر لحظات ناب نمایشی است که به اثر جان میبخشند. آثار این هنرمند که دارای خلاقیت داستانی و بصری بوده و به صورت بالقوه میتوانند از ارزشهای بیشتری برخوردار بوده، بیشتر دیده شده و مخاطبان را به وجد و هیجان درآورند، فاقد «آن» به مثابه روح دراماتیک اثر هستند. چیزی که باعث ایجاد تفاوت میان یک شاهکار نمایشی با یک اثر خوب ولی بیروح میشود زیرا در اینجا تکنیک است که حرف اول را میزند.
سحر ناسوتی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است