به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، «منادا ناطقی» در دانشگاه سوره کارگردانی تئاتر خوانده و تجربه چند اجرای کوچک برای یک یا دو شب را داشته است. پس از آن وارد مسیر پژوهش و ترجمه شد و برای مدتی از کارگردانی فاصله گرفت. به دانشکده صداوسیما رفت و در رشته تهیهکنندگی تلویزیون ـ شاخه مستند ـ تا مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرد. آنجا تعدادی فیلم کوتاه ساخت و همچنان از تئاتر دور بود، چون به قول خودش، در آن مقطع آمادگی کارگردانی حرفهای را نداشت. زمانی هم که تصمیم گرفت تئاتر کار بکند، بیشتر به اجرای تئاتر مستند علاقهمند بود، چون مقطع کارشناسی ارشد را در رشته تهیهکنندگی مستند درس خوانده بود و پایاننامهاش نیز به پژوهش ویژگیهای تئاتر مستند برای طراحی تئاتر تلویزیونی اختصاص داشت. تئاتر مستند برای ناطقی از جذابیت ویژهای برخوردار است اما به دلیل محدودیتهایی در کارگردانی تئاتر مستند، تاکنون موفق به تجربه آن نشده. نمایش «شبی که نور را بلعیدی، آنجا بودم» به نویسندگی «مهرنوش دقیقی»،که این شبها در تماشاخانه انتظامی خانه هنرمندان ایران اجرا میشود، نخستین تجربه حرفهای کارگردانی منادا ناطقی است که در آن به یکی از مهمترین مسائل زنان، یعنی میل به مادرشدن پرداخته. در این نمایش، سحر صبحی، غزاله مظفری و سعید فرخی ایفای نقش کردهاند. به بهانه اجرای این نمایش، با کارگردان آن به گفتوگو نشستهایم.
***چطور به انتخاب این موضوع برای اجرای تئاتر رسیدید؟
-یک بار خبری در روزنامه خواندم درباره مادرانی که وقتی بچههایشان به دنیا میآید، آنها را میاندازند در سطل زباله! این خبر تاثیر خیلی بدی بر من گذاشت و در کل موضوع زن، بارداری و تصمیم یک مادر برای نگهداشتن فرزندش برایم اهمیت دارد. بعد با خانوم مهرنوش دقیقی ـ نویسنده همین نمایشنامه ـ صحبت کردم و گفتم این موضوع خیلی برایم مهم است. البته قبل از این، متن دیگری انتخاب کرده بودم از «یارعلی پورمقدم» به نام «رساله هگل» که میخواستم آن را کارگردانی کنم.
***آن متن هم به مساله بچه و خبری که خوانده بودید، ارتباط داشت؟
-تا حدودی. موضوع اصلی نمایشنامه چیز دیگریست اما در آن متن هم بچه ناقصی به دنیا میآمد به نام «هگل» و تا حدی به موضوع مورد علاقه من نزدیک بود اما خانواده آقای پورمقدم اجازه تولید آن نمایش را ندادند. زمانی که ایشان زنده بودند، دو روز قبل از زمانی که قرار بود من آقای پورمقدم را ببینم، فوت شدند و قرار ما به هم خورد. پسرشان گفتند ما دوست نداریم این متن اجرا شود. با اینحال خانوم دقیقی طرح نمایشنامهای را ارائه کردند که خیلی دوست داشتم و تصمیم گرفتیم این نمایش را اجرا کنیم.
***متن کامل چه زمانی به دستتان رسید و شروع به تمرین کردید؟
-نمایشنامه تیرماه امسال به دستم رسید که قرار بود شهریورماه اجرا برویم، ولی به دلایلی میسر نشد. بنابراین از مهرماه تمرینها را شروع کردیم و در آذرماه اجرا رفتیم.
***در پروسه نگارش متن، آیا با نویسنده همراه و در تعامل بودید؟ به نظر میرسد نمایشنامه فضای غریبی دارد که متناسب با روحیه مخاطب ایرانی نیست! در روایت داستان، از افسانهها و اساطیر برای طرح موضوع بهره بردهاید که کمی فاصله بین اجرا و تماشاگر ایجاد میکند.
-رشته خانم دقیقی فلسفه هنر است؛ مطالعه و علاقه زیادی به اسطورهها دارند. هرچند خودم هم دوست داشتم. نمایشنامه دو کاراکتر خانم به نام «رادا» و «گلبان» دارد که خیلی با دقت و وسواس به آنها و جزییات قصه پرداخته شده. حتا وقتی میخواستم بازیگر مرد را اضافه کنم، خانم دقیقی خیلی موافق نبودند اما بر اساس تحلیلی که داشتم بازیگر مرد اضافه شد، شاید این موضوع خیلی محسوس نباشد، ولی به خاطر وسواسی که خودم روی این ماجرا دارم، دوست داشتم هر چیز کوچکی که در صحنه وجود دارد، با دلیل باشد، یعنی شما به هر چیز در صحنه اشاره کنید، میتوانم دلیلش را به شما بگویم! همهچیز بر اساس آن تحلیل اولیه است. بازیگران هم خیلی پیشنهاد میدادند و اگر پیشنهادشان بر اساس تحلیل بود، میپذیرفتم اما اگر خارج از تحلیل بود، انجامش نمیدادیم، چون این موضوع برایم خیلی حائز اهمیت است.
***با توجه به این توضیحات، مخاطب نمایش را کدام گروه از علاقهمندان به تئاتر یا اقشار جامعه میدانید؟ فکر میکنید چه کسانی بیشتر با نمایش شما ارتباط میگیرند؟
-احساس میکنم این نمایش برای هر قشری میتواند حرفی داشته باشد، حتا کسی که تا حالا تئاتر ندیده! چون طی این شبها مهمانانی داشتهام که اصلاً تئاتربین نبودهاند و با کار ارتباط گرفتهاند. غیر از این، من سه سال سابقه همکاری با خانه تئاتر را دارم و آنجا نکته جالبی که میدیدم و دلیلش را دقیقاً نمیدانم، این بود که اغلب مردم به دنبال کارهای کمدیاند! گاهی از من میپرسند کارتان کمدی است که بیاییم ببینیم؟ و من میگویم نه، متاسفانه کار ما کمدی نیست! در این نمایش سعی کردهام تلنگری در ذهن مخاطب ایجاد شود و شما از من بپرسید چرا؟ یا وقتی از سالن خارج میشوید، به این فکر کنید که چرا آن خانمها چنین کاری کردند؟!
***بخشی از نمایش شما از بازی با حرکات فرم و نور و سایه تشکیل شده. این حرکات فرم و بازی با سایهها در متن هم وجود داشتند یا در پروسه تمرینها به آنها رسیدید و شکل گرفتند؟!
-در متن نمایشنامه، پرده اول و پرده سوم کاملاً فرم هستند، یعنی توضیحاتیست درباره دو زن که کارهایی انجام میدهند و هیچ اشارهای هم نشده که هر زن کدام یکی و چگونه است. من چون کار سایه را خیلی دوست دارم و احساس میکردم تکنیک سایه در این نمایش جواب میدهد، با توجه به شرایطی که اینجا برای ارائه یکسری فرمها داریم، قاعدتاً وقتی از سایه استفاده میشود، شکل جذاب و وهمآلودی پیدا میکند. البته من حرکات فرم در متن را خیلی فشرده کردم. اگر متن را بخوانید، حرکتهای پرده اول خیلی طولانیتر است.
***یعنی اگر میخواستید عین متن را اجرا بکنید، زمان نمایش بیشتر میشد؟
-بله، زمان اجرا خیلی بیشتر میشد، ولی من اتودی با بازیگران زدم تا به مفهوم دلخواهم برسم. شاید این از ناتوانی من بود و اگر کارگردان دیگری کار را انجام میداد، آن را کامل اجرا میکرد و لذتبخش هم میبود، ولی در اتودهایی که من زدم، حس کردم نمایش خیلی طولانی میشود تا به آن چیزی که میخواهم برسد. به این دلیل تمام حرکتها فشرده و موجز شدهاند و نتیجهاش شد این چیزی که میبینید.
***البته به نظرم موسیقی خوبی برای صحنههای فرم در آغاز و پایان نمایش انتخاب شده که صحنهها را جذابتر کرده!
-بله، من احساس میکنم مخاطبان امروز تئاتر، دوست دارند نمایشهای کوتاه ببینند. اصلاً خوششان نمیآید موضوعی خیلی توضیح داده بشود. فکر میکنم یکی از دلایل این اتفاق، اینستاگرام و کلیپهای کوتاه است که ما را عادت داده در یک دقیقه، یک چیزی را دریافت کنیم و تمام! به نظرم زمان چهل تا پنجاه دقیقه برای اجرای یک نمایش و رساندن مفهوم کافیست.
***از بازخورد تماشاگران اطلاع دارید؟ کسانی که تاکنون نمایش را دیدهاند، آن را دوست داشتهاند؟
-بله، هر شب از تماشاگران نظرشان را میپرسم، بخصوص از کسانی که دوستانم نیستند. نکتهی جالب برای من این بود که آقایان هم توانسته بودند با نمایش ارتباط برقرار کنند، چون فکر میکردم فضای کار زنانه است و درباره بارداری و مادرشدن بحث میشود، فقط یک زن میتواند با کار ارتباط کامل بگیرد و حرفهای شخصیتها را درک کند! اما دیدم آقایان هم توانسته بودند ارتباط خوبی با نمایش بگیرند.
***بازیگران چگونه انتخاب شدند و در تمرینها چه تعاملی با هم داشتید؟
-برای انتخاب بازیگر، به چند موسسه بازیگری سر زدیم و تعداد زیادی بازیگر دیدیم. برای نقش «گلبان» ابتدا خانم دیگری انتخاب شدند که هفت جلسه هم با ایشان تمرین کردیم، ولی به لحاظ زمانی نتوانستیم هماهنگ بشویم و به جای ایشان، خانم سحر صبحی آمدند. برای رسیدن به نقش، روش من اینگونه بود که دوست داشتم خود بازیگران برای نقششان مطالعه کنند، ولی بازیگران ما برعکس بودند یا شاید با افراد دیگری کار کرده و تحت تاثیر شیوه آنها بودند و خیلی شیوه من را دوست نداشتند. احساس میکنم یک بازیگر باید درباره نقش خود مطالعه کند و نتیجه مطالعهاش را با کارگردان در میان بگذارد و بپرسد نظر شما چیست و چطور میخواهید نقش را پیش ببرید؟ بعد من نظرم را در مورد نقش بگویم و او را به سمت دلخواه خودم ببرم.
***با توجه به شیوه شما در کار با بازیگر، فکر میکنید بازیگران نمایش توانستهاند آنچه را مد نظرتان بود اجرا بکنند؟
-ببینید، تا یک جایی دست کارگردان است. فکر میکنم حتا کارگردانهای خیلی حرفهای هم با این موضوع چالش دارند اما از یک جایی به بعد دیگر، بازیگر چیزهایی را به نقش اضافه میکند و هر شب هم این اتفاق میافتد. شما تا یک حدی میتوانید کار را اصلاح و ویرایش کنید، ولی از یک جایی به بعد دستتان میآید که تا کجا میتوانید بازیگر را مهار کنید. با اینحال فکر میکنم تا هفتاد درصد توانسته باشم بازیگران را به نقش و تحلیلی برسانم که خودم میخواستم.
***بازیگران از بداهه هم استفاده میکنند؟
-نه، اصلاً. تاکید داشتم عین متن اجرا شود، چون میدانستم کلمات و جملهها با چه وسواسی انتخاب شدهاند و هر جمله، پلهی قدم بعدی میشود، یعنی اگر یک جمله را نگویند و جملهی بعدی را بگویند متن خراب میشود.
***در نمایش «شبی که نور را…»، چرا شخصیت «گلبان» در اولین برخورد متوجه نمیشود «رادا» زنی معمولی نیست و از دریا آمده؟! چون نوع پوشش و گریم «رادا» کاملاً گویاست که او یک انسان عادی نیست. تماشاگر این موضوع را به سادگی میفهمد، ولی گلبان نمیفهمد!
-بخشی از این اتفاق برمیگردد به شخصیت گلبان که بیش از حد درگیر ماجرای مادرشدن خودش است که بیاید از باردار دریا بچهای بگیرد و به محلهشان برود و زندگیاش را کند، یعنی خیلی متوجه این موضوع نمیشود اما مساله دیگر محدودیتهایی بود که ما داشتیم. ابتدا سعی کردم با بخشی از لباس این مساله را منتقل کنیم که جذاب نشد و حذفش کردیم. برای بازیگر نقش رادا هم سه دورهی سهماههی بارداری در نقش تقسیم کردم که تلاش کرده در بازیاش آن را اجرا کند. او تا یکسوم ابتدای کار طوری مینشیند که انگار سه ماههی اول بارداری اوست، بعد کمکم نشان میدهد باردار است. محدودیتهایی هم در گریم داشتیم. در مورد لباس، یک تکه بود که در صحنهای به لباس اصلی اضافه میشد و این موضوع را نشان میداد اما به دلایلی حذفش کردیم. من حتا به یک پروتز شکم فکر کردم که کمکم بزرگ شود اما از اول در متن هم تاکید شده بود این شخصیت یک شکم خیالی دارد. به همین دلیل بازیگری را انتخاب کردم که لاغراندام باشد. با اینحال، نظر شما درست و قابل تامل است.
***در پایان اگر نکته ناگفتهای مانده، بفرمایید.
-این نمایش برای ما یک تجربه بود. من و خانم مهرنوش دقیقی سعی کردیم همهچیز را با نهایت دقت پیش ببریم. به هر حال این قدمهای اول ما و تماماً تجربه بود. قطعاً جا دارد این نمایش بهتر بشود، ولی چیزی را که در نمایشم دوست دارم، این بود که همهچیز با دلیل اتفاق میافتد. مثلاً اینکه بازیگر چند قدم حرکت کند و از کجا برود و از کجا بیاید، همه بر اساس تحلیل متن و با دلیل و منطق در یک راستا پیش رفته است.
احمدرضا حجارزاده
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است