به گزارش خبرنگار سینما صبا، انیمیشن «مسافری از گانورا» پس از حضور در سی و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان اکنون روی پرده سینماها رفته است. این اثر روایت چند پسر نوجوان را نمایش میدهد که برای کمک به یک فضایی دست به دست یک دیگر دادهاند. همبستگی، رفاقت و امید از جمله مضامین جاری در انیمیشن «مسافری از گانورا» است. سیدمحمد حسین علمدار در گفتوگو با خبرنگار سینما صبا، به صحبت درباره روند ساخت این انیمیشن پرداخته است.
***از سوالی شروع کنیم که احتمالا همه از شما پرسیدهاند! اینکه ایدهی کار از کجا آمد و به چه شکل به «مسافری از گانورا» رسیدید، این مسیر را پیش رفتید و به نقطهای که حالا داریم میبینیم رسیدید؟
-اگر بخواهم کمی به گذشته برگردم، من کار را از تلویزیون شروع کردم. یعنی سریال و مجموعههای تلویزیونی در قالب انیمیشن میساختم. ولیکن من در آنجا تا به حال از کسی بازخوردی ندیدم. تلویزیون مدیومی است که شما خیلی نمیتوانید بفهمید که این کار چه درجهی نفوذی در مخاطب ایجاد میکند. فکر ساخت اثر سینمایی دوازده سال قبل در ذهن من به وجود آمد. جلوتر که رفتم به دنبال ایده میگشتم. درمورد ایده هم فکر من این بود که در ژانر علمی تخیلی کار را جلو ببرم اما برایم روشن نبود که چه اتفاقی میخواهد بیفتد. تا اینکه جرقهی اصلی سال ۹۴ خورد. در آن سال به منزل یک آشنایی که اهل تهران بود آمده بودم و ایشان داشت درمورد رابطهی مادر و فرزندی خود درد دل میکرد (خودشان مادر بودند) و میگفت که رابطهشان خراب شده است. در دوران بارداری این خانم بر حسب شرایط مجبور بوده برای بنایی خانهی نیمهکاره برود و شوهرش مریض بوده و در این شرایط یک حادثهای برای او پیش آمده که باعث شده نوزادش نارس به دنیا بیاید و این باعث معلولیت او شده است. فرزند او تا دوران نوجوانی اطلاعی از این ماجرا نداشته. اما یک بار که مادر داشته تلفنی با دکتر در این مورد صحبت میکرده، اتفاقی میشنود. و خب طبیعتا مادر خودش را مقصر این اتفاق و معلولیت فرزندش میداند و همین اتفاق باعث میشود رابطهی این مادر و فرزند خوب پیش نرود. جرقه در اینجا در ذهن من شکل گرفت. بعد جلوتر که رفتیم شاخ و برگ پیدا کرد. اینکه در دنیای علم قطعیت نداریم و نمیتوان گفت چون یک اتفاقی برای من افتاده پس حتما همین علت مشکل فرزندم بوده است. درمورد فیلم من هم چنین اتفاقی است. بحث قومیت هم پیش میآید. انیمیشن ظرفی است که محتواهایی را که من در ذهن خود داشتم، در آن گنجاندم، مانند مقام مادر، جنگ و صلح، اثرات جنگ بر غیرنظامیان و خصوصاً کودکان، مباحث قومی و قرهنگی کشور و… سعی کردم این موارد را در قالب انیمیشن بگنجانم.
***چه شد که «مسافری از گانورا» در ذهن شما رشد پیدا کرد؟ اینکه یک فضایی را بیاوریم تا بتوانیم این مظروف را شکل بدهیم و ترسیم کنیم؟
-در روزگاری هستیم که بحث گیم و داستانهای ابرقهرمانی و کمیک و چنین ماجراهایی است. یعنی مدیومی که میتواند بچهها را جذب کند، همینهاست. من خیلی نمیخواستم وارد فاز فانتزی شوم. ادبیات ایران در این بخش غنی است.
***نکتهای را میان صحبتهایتان بگویم. من احساس میکنم ادبیات کودک در ایران آنقدر هم قوی نیست و جز معدود موارد که به شکل خیلی متمرکز در این زمینه کار کردهاند، کاراکتری نداریم که واقعا به شکل جدی کودک را محوریت قرار داده باشد.
-اگر ادبیات معاصر را میفرمایید، بله درست است. من میخواهم به گذشته برگردم، یعنی ادبیات کلاسیک ایران. از قدیمالایام تا امروز. حتی اگر بخواهیم مقایسهای با ادبیات غرب داشته باشیم، آنها هم ادبیات کودک نیست و برای آدمهای بالغ نوشته شده است. مثلا داستان راپانزل، گیسو کمند از آن بیرون آمده است. این داستان برای یک آدم بالغ است ولیکن مدیوم سینما آن را یه گروه سنی مورد نظر خودش میبرد. اینکه میگویم ادبیات ایران این خاصیت را دارد، از این منظر دارم نگاه میکنم. مثلا هزار و یک شب که داستان دورهی باستان ایران است که بعد در فرهنگ عربی و خلافت بغداد تغییر پیدا کرده و ماجرا عربی شده است. اما درمورد ژانر علمی تخیلی ما متاسفانه خیلی غنی نیستیم. سینمای غرب دارد از یک پیشزمینه و پشتوانهای به نام کمیک استفاده میکند. یعنی از حدود صد و چهل سال پیش این کمیکها نوشته شدند، رشد پیدا کردند و حالا دارد استفاده میشود اما درمورد کشور ما این پیشزمینه وجود ندارد و مجبور هستیم که خودمان داستانهای خودمان را خلق کنیم. آن فرم ممکن است خیلی غربی باشد اما ما در این مملکت مسائل خودمان را داریم که من سعی کردم مثلا موضوع جنگ را در کار بگنجانم. در آمریکای شمالی که جنگ نداریم و نمیتوانید یک کودک پیدا کنید که بتواند احساس کند که جنگ داخلی چیست. من که خودم جنگ را دیدهام. در دههی شصت درگیر بودیم و حملات هوایی میشد و آن فضا برایم ملموس است. جنگ داخلی هم که با افغانستان در دورهی نوجوانی من بود. ما چون در شرق کشور هستیم بالاخره موج مهاجرها را میدیدیم. یعنی نسبت به این ماجراها غریبه نیستم…
***خب از دل این اتفاقها بود که شما گفتید بیاییم و یک فضایی داشته باشیم. درست است؟ چون من احساس میکنم که یکسری الهاماتی هم ممکن است گرفته شده باشد که حالا باید ببینیم درست است یا نه. مثلا انیمیشن «جیمی نوترون» را داریم، که یک کودکی است که با فضاییها در ارتباط است. یا «مریخیها مامان میخوان». چقدر این الهامات وجود داشته است؟
-فیلمهایی که شما میفرمایید ممکن است الهاماتی در ناخودآگاه ما ایجاد کرده باشد یعنی ما چون آنها را دیدهایم یک تجربهٔ ذهنی برایمان ایجاد شده و از آن استفاده میکنیم. ولی بعضی از آنها بطور مستقیم بوده است. اگر بخواهم بگویم اصلا چه اتفاقی افتاد که من به ژانر علمی تخیلی علاقمند شدم، برای من یک نوستالژی دارد. من در سن دوازده سالگی با برادرم که کارگردان کار هستند، در مسجد فیلم «نابودگر» را گذاشتد و ما آن را دیدیم. چون آن فیلم خیلی آن زمان به روز و عجیب بود، این فیلم را که دیدیم یک دفعه برق گرفتمان! خب با سینمای ایران مقایسه میکردیم. آن زمان خیلی این ژانرها محدود بود و نمیگذاشتند نمایش داده شود و رسانهی دیگری هم نبود که بتوانیم بریم اینها را نگاه کنیم. بچه هم بودیم و اسم فیلم را نمیدانستیم اما خیلی روی ما تاثیر گذاشته بود. بعد با برادرم در دنیای کودکی نقشه میکشیدیم که باید یک روز چنین چیزی بسازیم و فیلم یعنی این! چندین سال گذشت که بالاخره من اسم این فیلم را دیدم و توانستم این فیلم را در سنین نوجوانی دوباره ببینم. یک سکانس داریم که در واقع ادای دین به این اثر است، جایی که با موتورشان به کانال میپرند، موقعیتی که به نوستالژی دوران کودکی من برمیگردد.
***یکی دیگر از شاخصههای جالب توجه پسر بچهای است که لباس بروسلی به تن کرده. این شمایل هم میتواند من را به یک سمت سوق دهد. به سمتی که شما را یک سینهفیل خطاب کنم، درست است؟!
به هرحال من دانشجوی سینما بودم و به واسطه رشتهام، کاری که باید انجام میدادم تماشای فیلمها بود. اکنون که از آن پسربچه با لباس بروسلی یاد کردید باید بگویم که آن لباس و آن شمایل در فیلم «بیل را بکش» اثر کوئنتین تارانتینو نیز قابل رویت است.
***دقیقا!
-در مجموع ما قصد داشتیم که تمام این تجربیات سینماییمان را چه در خودآگاه و چه در ناخودآگاه به سمتی ببریم که مناسب کودکان باشد. به بیانی دیگر آنها را در یک کانال درست تعریف کنیم.
*** به نظر شما ارتباط «انیمیشن مسافری از گانورا» با بزرگسالان چگونه است؟
-ما برای جذب پدر و مادرهایی که همراه با کودکان به داخل سالن میآیند، نیز برنامهها و طرحهایی داشتیم. هدفمان این بود که هر ۷ یا ۸ دقیقه یک بار خندهای از آنها بگیریم. اما خب حالا که خروجی را مشاهده میکنم، میبینم موفق نبودهایم. در سه موقعیت شاید این اتفاق افتاده باشد. اما این تعداد کافی نیست و باید بیشتر باشد. به هر روی تصمیم گرفتهام برای پروژه بعدی حتما با یک روانشناس کودک مشورت بگیرم تا بتوانیم حد و حدود شوخیها و جنس آنها را مشخص کنیم.
***آیا گمان میکنید برای مخاطب بزرگسال ظرفیتهای دیگر سینما همچون تعلیق و کنجکاوی راهحلهای خوبی هستند؟
-بعد از تماشای فیلم با منتقدی این امر را مطرح کردم. او بحثی را به میان کشید که به نظرم درست بود. بحثی که به ایده اولیه انیمیشن مربوط میشد. اگر ایده اولیه پختهتر بیان میشد. مخاطب بزرگسال نیز با اثر همراهی میکرد. او اکنون به نشانههای اخلاقی کار دقت کرده و به آنها آفرین میگوید. اما همراهی از جمله کارهایی است که او انجام نمیدهد. او از حضور نوع دوستی، همبستگی و غیره لذت میبرد اما درگیرشان نمیشود. بحث دیگری که در این راستا مطرح شد، شخصیت بود. شخصیتها همواره نقش مهمی را در تثبیت جایگاه یک فیلم خصوصا در ژانر کودک بازی کردهاند. اگر شخصیتی را طوری طراحی کنیم که به درستی در ذهن مخاطب کودک و نوجوان و البته بزرگسال بنشیند، بازی را بردهایم. به هرحال اکنون من خودم در جایگاه منتقد هستم و باید عیبها و ایرادها را بازگو کنم تا کار بعدی با ایراد کمتری ساخته شود. در هر صورت کار بیعیب کار خداوند است.
***در پایان کیفیت و تکنیک انیمیشنسازی ایران را در چه مرحلهای میبینید؟
-طی ده سال گذشته انیمیشنسازی در ایران وارد یک ریل استاندارد شده است. در طی این مدت هر تیمی مسیری را طی کرده و در این مسیر باری را با خود حمل کرده است. آن تیم با محول کردن بار خود به تیم دیگر تجربیاتش را منتقل کرده است. تیم «مسافری از گانورا» نیز به همین شکل مسیر خود را آغاز و به پایان رسانده است. ما نیز سعی داشتیم تا از تجربیات پیشین استفاده کرده و نقاط ضعف آنها را دریابیم تا دیگر آن اشتباه تکرار نشود. انیمیشنی که بعد از «مسافری از گانورا» ساخته خواهد شد نیز مسیری به همین ترتیب طی خواهد کرد. حال اگر بخواهیم سینمای ایران را با هالیوود مقایسه کنیم باید بگویم که ایران سینمای ویژهای دارد. چه در ساحت انیمیشن و چه در ساحت فیلم امر مقایسه خیلی کار درستی نیست. در هر صورت برخی از مخاطبان خود را محکوم به مقایسه میدانند. برای این دسته از مخاطبین باید تکنیک و بضاعت مورد توجه قرار گیرد. سینمای ایران به فراخور تجهیزات تکنیکال و در واقع بضاعتی که در چرخه صنعت دارد، چنین آثاری را خلق میکند. آثاری که با توجه به این دو امر دارای کیفیت مناسبی هستند. به بیانی دیگر آثاری با استانداردهای حداقلی ساخته شده و مخاطبان نیز تا جایی که من میدانم از کیفیت این آثار آگاه هستند.
***چون شما نویسندهی این کار هستید، توصیهای دارید در ارتباط اینکه نویسندهها در این مدیوم چه رویکردی داشته باشند؟ از میراث ادبی ما استفاده کنند یا بر تجربهی زیستهی خود تکیه کنند؟ توصیهی شما چیست؟
-یکی از ایراداتی که از کلیت سینمای ایران میگیرند این است که اقتباس در آن ضعیف است. چرا سینمای ایران نمیتواند از گنجینهی ادبی که دارد اقتباس کند؟ که این به فیلم خود ما هم شاید وارد باشد. البته من توضیح دادم که میخواستم در این فاز کار کنم اما پیشزمینهی آن را نداشتیم. ولیکن تمام سینما اقتباس نیست و از طرف دیگر تمام سینما تجربهی زیستهی فیلمساز نیست، در هالیوود و در همهی جهان هم به این شکل است و یک تعادلی دارند. درمورد انیمیشن، فیلمنامهنویسی انیمیشن یک تخصص جدا میخواهد و با فیلمنامه فیلم زنده تفاوت دارد. یعنی آن فرد باید بیاید در این حیطه فعالیت کند و جلو برود. نمیتوان انتظار داشت یک فیلمنامهنویس قوی را از سینما بیاوریم و انتظار داشته باشیم انیمیشن جالبی بسازد. پس اولاً این ماجرا باید تخصصی دنبال شود. دوماً باید نوعی حالت کارگاهی داشته باشد. یعنی دیگر نمیتوانیم خودمان در خانه بنشینیم و بنویسیم و تبدیل به شاهکار شود! مجبوریم که آن را به کارشناسان مربوطه نشان بدهیم. بهعنوان مثال فیلم کودک من به روانشناس کودک نشان داده شود و در همان مرحلهی سیناپس گروه سنی آن مشخص شود. چون در سینمای غرب به این شکل است که گروه سنی تعیین میکنند. یک ممیزیها و مسائلی در خود دارد که باید درنظر گرفته شود.
محراب توکلی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است